جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

دختر است!

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۹،

من زادگاهم را ندیده ام 

جایی که مادرم 

بار سنگین بطنش را

 در زیر سقفی فرو نهاد

 هنوز زنده است

 نخستین تیک‌تاک‌های قلب کوچکم 

در سوراخ بخاری

 و درز آجرهای کهنه

 و پیداست جای نگاهی شرمسار 

بر در و دیوار اتاق 

نگاه مادرم

 به پدرم 

و پدر بزرگم

 صدای خفه ای گفت 

دختر است!

 قابله لرزید

 در تردید سکه ناف‌بران

 و مرگ حتمی شیرینی ختنه سوران

 در اولین زیارت از زادگاهم

 نگاه شرمسار مادرم را 

از دیوارها می زدایم

 و آنجا که نبضم آشکارا کوفتن آغازید

 اقرار می آغازم که

 در دستهای روشنم

 شهوت گره شدن و کوبیدن نیست

 عربده نمی‌کشم

 افتخار کشتن انسان‌ها را ندارم

 که بر سر سفره برتری آدم‌های نر پروار نشده‌ام

 

پی‌نوشت: شعری از طاهره صفارزاده به مناسبت سالروز درگذشتش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...