جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

استوری اول: یک فیلم کوتاه از رانندگی یک پسربچه با ماشین اسباب‌بازی‌اش را گذاشته‌است. پسری حدودا چهار،پنج ساله با عینک دودی که با یک موسیقی هیجان‌انگیز وارد می‌شود. بعد با دقت فراوان شروع می‌کند به پارک کردن ماشین بین دو ماشین دیگر. زیرش نوشته «ببین چه خوشگل رانندگی می‌کنه این کوچولو».
استوری دوم:ادامه پارک کردن پسربچه است. زیر این یکی نوشته: «من که میگم از ما خانوما خیلی بهتر پارک می‌کنه موافقید؟» مشت اول را علیه زنان خیلی جانانه پرتاب کرد سمت همه‌‌مان. ولی کاش همین یک مشت بود. وقتی روی آیکون no زدم ناباورانه دیدم ۶۷ درصد yesزده‌اند! یعنی تقریبا دو سوم شرکت‌کنندگان موافق این گزاره بودند! انگار یک‌سری زنان روبه‌رویمان موج مکزیکی می‌رفتند و همزمان با شعارهایشان لهمان‌ می‌کردند. مشت دوم را هم خوردیم؛ اینبار هم از خودمان؛ اما محکم‌تر...خدا می‌داند چند نفر از زن‌ها با این مشت‌های پی‌درپی سرشان گیج می‌رود و ناک‌اوت می‌شوند...
استوری سوم:روز جهانی زن را تبریک گفته بود...

  • ۰ نظر
  • ۱۸ اسفند ۰۰ ، ۰۰:۲۳
  • هانیه معینیان
من و همسرم بدون اینکه بدانیم پانزدهم دی سالگرد شهادت «شهید ستاری» است، دیشب در روزهای آخر اکران فیلم «منصور» به سینما رفتیم. منصور برای یک کارگردان اولی قطعا فیلم خوبی‌ست ولی برای من که می‌خواهم روایت دقیق، زیبا و شیرینی از منصور ستاری ببینم فیلم متوسطی است. خوب است به این خاطر که نه شعاری‌ست که حوصله‌ات‌ را سرببرد، نه بازی بازیگرانش بد است که توی ذوقت بزند. خوب است چون فیلم برای دهه شصت است ولی گویی مفاهیمش برای ایران امروز است. ولی با همه این احوال من دوست داشتم فیلم، شهید ستاری را با ذره‌بین دقیتری موشکافی کند؛ امکانش هم فراهم بود. برخلاف «چ» حاتمی‌کیا که امکان شخصیت‌پردازی بیش از این «چمران» را نمی‌داد، آنقدر که ماجرای پاوه خودش حساس و پرکشش بود و حاتمی‌کیا هم خیلی خوب روایت کرده‌بود.
 
اینها به کنار، اگر قرار بود وجهه کاری و مدیریتی شهید به نمایش گذاشته شود چه نیازی به آن دو سکانس بد حضور همسرش بود؟! و همچنین چه نیازی به سکانس اول فیلم؟! در کل فیلم، فقط در سه سکانس کوتاه «زن»  حضور دارد و در هر سه آنها تصویر منفی از زن ارائه می‌شود! همسر شهید ستاری فردی تصویر می‌شود که موقعیت همسرش را و از همه مهمتر موقعیت جنگ را به درستی درک نکرده، از طرفی تلنگرهای منفی هم به همسرش می‌زند! و با این احوال  اعتراضی از سوی خانواده شهید به فیلم مطرح نشده!  سورنا ستاری در جایی گفته‌بود فیلم را قبل از اکران نمی‌بیند تا مبادا نظرش تاثیری بر روند فیلم بگذارد. بعد از دیدن فیلم هم جز تشکر از عوامل حرفی به میان نیاورده. نمی‌دانم؛ شاید این دو سکانس واقعی است، شاید هم نیمه واقعی است و درست روایت نشده‌است ولی در هر صورت به همسر این شهید بزرگوار برای این روح بلندشان و اعتراض نکردنشان(با اینکه همه‌مان دیده‌ایم چقدر اعتراض مردمی به فیلم و سریال و بعد توقیف فیلم وسریال به حق یا ناحق زیاد است) غبطه می‌خورم.
 
با همه این احوال من منصور را دوست داشتم چون مرا با شهید مظلومی آشنا کرد که بارها از اتوبانی هم‌نام او گذشته‌بودم ولی ذره ای نمی‌شناختمش. هیچ‌وقت هم کسی آن را جلوی چشمم نیاورده‌بود. با شهیدی که چقدر جایش و جای آدمهای شبیه او در این روزگار خالی‌ست. شخصی که به تنهایی و به قول خودش بی اسلحه  «ما می‌توانیم» را با دست خالی و در روزهای پر التهاب جنگ و تحریم معنا بخشید ولی ما هنوز بعد از این همه سال و در روزهای تحریم بدون جنگ حتی به آن باور هم نداریم چه رسد عمل...
  • هانیه معینیان

کتاب با موضوع دفاع مقدس زیاده خوانده‌ام ولی «حوض خون» کتابی نو در این ژانر است. روایت ۶۴ زن از یک کار گروهی؛ روایت ۶۴ کودک، نوجوان، جوان، میانسال و پیر اندیمشکی از رختشوی‌خانه بیمارستان شهید کلانتری در روزهای جنگی آن شهر. گویی هر زن راوی در این قصه دوربین خودش را برداشته و با نگاه خاص خودش ماجرا را برایمان تعریف و کارگردانی می‌کند. همه داستان‌ها به یک‌جا ختم می‌شود: «رختشوی‌خانه» ولی اینکه چه اتفاقی می‌افتد و چگونه پایشان به آنجا باز می‌شود و چه‌طور تا آخر جنگ پابند آنجا می‌شوند هرکدام قصه‌های شیرین مخصوص به خود را دارد. «حوض خون» یک دریچه نو در روایت‌گری باز می‌کند: چندصدایی به جای تک‌صدایی؛ و این کار علاوه بر اینکه جذابیت یک کتاب را افزایش می‌دهد ارزش تاریخی آن را هم بالا می‌برد.
«حوض خون» روایت یک جهاد زنانه است. اینکه می‌گویم زنانه، نباید تصور شود ارزشش کمتر است، یا خیال کنیم راحت‌تر بوده، بلکه برعکس، جهاد اگر بخواهد به سخت‌ترین نوعش تعریف شود همین جهاد زنانه است. همین زنانی که «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله» را معنا کرده‌اند؛ همین‌ها که هم جانشان را یعنی بدن‌هایشان و فرزندان و برادران و پدران و همسرانشان را فدا کردند. هم جسمشان را، هم روحشان را و هم مالشان را اهدا کردند. همین‌ها که یک تکه از وجودشان پیش بچه‌های کوچکشان در خانه بوده، یک تکه از وجودشان پیش همسرانشان در جبهه و پشت جبهه و با تکه دیگرشان در رختشوی‌خانه لباس‌ها و پتوها را چنگ می‌زدند. نمی‌دانم این وجود تکه‌تکه شده چطور این هشت سال را دوام آورده و از پا نیفتاده ولی می‌دانم این نوع جهاد کردن فقط از یک زن برمی‌آید. زنانی که بعضی‌هایشان حتی فرزند و همسرشان هم اسیر و جانباز و شهید شدند ولی همچنان به جهادشان ادامه دادند. همین‌ها که مصداق «بنیان مرصوص » بودند.... پتوها و ملحفه‌های پر از خون را چنگ می‌زدند و حتماً به آب سرخ خیره می‌شدند و فکر می‌کردند شاید این خون خشک‌شده خون فرزندشان باشد یا شاید همسرشان یا شاید برادرشان...
متن کامل این یادداشت هفته پیش در خبرگزاری مهر منتشر شده‌است.

  • هانیه معینیان

 

سکانس اول

«آزاده مسیح‌زاده» در سال 93 در کلاس «اصغر فرهادی» شرکت می‌کند. هنرجویان باید سوژه‌هایی با موضوعی که استاد گفته‌است پیدا کنند و مستند بسازند. فرهادی حتی سوژههایی را خودش از لابه‌لای روزنامه‌ها پیشنهاد میدهد. آزاده مسیح‌زاده اما خودش سوژه‌اش را می‌یابد و استاد هم خیلی از سوژه خوشش می‌آید. آزاده کار کلاسی‌اش را شروع می‌کند و مستندی می‌سازد با نام «دوسربرد، دوسر باخت» و در ابتدایش می‌نویسد : 

    «در سال 1393 در کلاس فیلمسازی موسسه فرهنگی هنری «کارنامه» شرکت کردم و این مستند پژوهشی که نتیجه هشت ماه تحقیق و تصویربرداری در شهرهای شیراز و کازرون و بزپز است را در آن ورکشاپ ساختم.» 

این مستند در سال 97 در دو جشنواره جایزه دریافت می‌کند یکی در شیراز و دیگری در همدان. 

 

سکانس دوم 

آزاده مسیح‌زاده بار دیگر در سال 98 در موسسه «بامداد» هنرجوی اصغر فرهادی می‌شود. در این زمان نوشته‌ای را امضا می‌کند مبنی بر اینکه ایده و طرح مستند برای اصغر فرهادی بوده! درواقع از او می‌خواهند که اینکار را بکند. بعد از این امضا، اصغر فرهادی در سال 99 فیلمنامه «قهرمان» را در بانک فیلمنامه خانه سینما به نام خودش ثبت می‌کند...

 

سکانس سوم 

فیلم قهرمان ساخته می‌شود. «قهرمان» همان «دوسر برد، دوسر باخت» است؛ با همان نقطه شروع، با همان پایان‌بندی، با همان گره‌ها و تعلیق‌های داستانی، حتی با همان دیالوگها و کاراکتر اصلی همیشه خندان... فقط اصغر فرهادی دو داستان فرعی برای جذابیت بیشتر به فیلم اضافه می‌کند؛ یک داستان عاشقانه برای جذب مخاطب عمومی و یک ماجرا و کاراکتر با حرفهای عریان و صریح سیاسی برای جذب داوران اسکار.

 

سکانس چهارم 

تیر ماه 1400 قهرمان به کن میرود و جایزه می‌گیرد، بدون اینکه نامی از آزاده به میان بیاید. آزاده مسیح‌زاده اعتراضش را بیان می‌کند و می‌گوید قهرمان از مستند او ساخته شده‌است. ولی تا زمان اکران فیلم در سینماهای ایران اتفاق خاصی نمی‌افتد. بعد از اکران فیلم صنف مستندسازان بیانیه‌ای را منتشر می‌کند. بعد از آن وکیل اصغر فرهادی به بیانیه واکنش نشان می‌دهد. موسسه کارنامه نیز بالاخره در اول آذر به این اتفاق واکنش نشان می‌دهد و بیانیه‌ای صادر می‌کند. در بخشی از این بیانیه آمده «از آن‌جا که مؤسسه جهت ارائه خدمات آموزشی شهریه دریافت می‌کند و مدرس نیز بابت آموزش و راهنمایی هنرجو دستمزد می‌گیرد، بدیهی است که محصول کلاس اعم از داستان، فیلم، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه و غیره متعلق به هنرجو است. کارنامه از این محصول حمایت معنوی می‌کند، زیرا رابط حقوقی بین مدرس و هنرجو است. اگر مدرس تمایل داشته باشد از اثری که هنرجو خلق کرده استفاده کند، موظف است که مؤسسه را مطلع نماید و باید در قالب قرارداد فیمابین، خارج از حوزه آموزش بسته شود...»

 

سکانس پنجم 

اما اصغر فرهادی در این مدت چه می‌کند؟ سکوت می‌کند؛ کاری که همیشه انجام می‌دهد. البته تا زمانی که احساس خطر نکند و همه سکوت کرده‌باشند. اما در ادامه که جامعه حساس می‌شود، در لابه‌لای بیانیه‌ها و واکنش‌ها اصغر فرهادی از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرد و سخنان جنجالی سیاسی‌اش را منتشر می‌کند. واقعا چه چیزی می‌توانست فرهادی دور از حاشیه را به حرف بیاورد جز ماجرای کپی برداری‌اش از مستند آزاده مسیح‌زاده؟ اصغر فرهادی درست مثل گذشته‌های دور، همان زمان که «علی خودسیانی» اعتراض کرده‌بود که چرا نوشته اش را به نام خودش زده و کارگردانی می‌کند به جای جواب به صحرای کربلا می‌زند و موضوع جدید سیاسی و بی‌ربطی را مطرح میکند. با این حربه هم حواس‌ها را پرت می‌کند و هم کارش را پیش می‌برد.

 

سکانس ششم

اینکه اصغر فرهادی چه می‌گوید برایم مهم نیست؛ ولی آنچه به چشمم آمد این جای حرفش بود « تبعیض‌های ظالمانه علیه زنان و دختران»... راستش را بخواهید خنده‌ام گرفت؛ فرهادی که «زن» هیچ‌گاه مسئله‌اش نبوده فقط برای اینکه زنان را همراه خود کند و مظلوم‌نمایی کند از زنان حرف به میان آورده! زن برایش اهمیت ندارد چون همیشه زنان فیلم‌هایش موجوداتی ذلیل و منفعل و مفلوک بودند که هیچ کنشگری نداشتند. گرچه همه آدمهای فیلم های فرهادی مفلوک اند ولی زنان مفلوک‌ترند یعنی فرهادی حتی زمانی که می‌خواهد مثل فروشنده برای زنان فیلم بسازد باز کنشگر اصلی یک مرد است نه زن...همه اینها به کنار، تو که از ظلم به زنان سرزمینت حرف زدی چطور به دختر جوانی که شاگردت هم بوده ظلم کردی؟ این کار فرهادی مرا یا «کامیل احمدی» انداخت همانی که صدای دادخواهی در مورد ظلم به زنانش گوش فلک را کر کرده‌بود و چه کتابهایی که در اینباره ننوشت و بعد خودش به آزار جنسی محکوم شد...

 

چه دنیای عجیبی ست، هرکس بیشتر از همه فریاد دادخواهی‌اش بلند است، بیش از همه بیداد می‌کند...

  • هانیه معینیان
 
 
تلویزیون داشت آگهی بازرگانی پخش می‌کرد. وسط دعوت‌های نابش به کالاهای مختلف یک نفر گفت «مگر جهیزیه بدون چرخ خیاطی می‌شود؟»...
و همین یک جمله بهانه‌ای شد برایم تا این مطلب را بگذارم.
 
🔸حتما می‌دانید که جهیزیه دادن از سمت دختر سنت اسلامی نیست. ولی شاید این را ندانید که سنت یهود است...
 اسلام بار اقتصادی زندگی را کامل بر عهده مرد قرار داده‌است. در ضمن حقوق اقتصادی هم برای زن در نظر گرفته؛ یعنی مرد غیر از اداره کردن یک زندگی به طور اختصاص حقوقی اقتصادی همسرش هم به ذمه‌اش است. برایم جالب است که در این چند سال که بحث مهریه مدام داغ میشود و دوباره خنک میشود! هیچ‌کس به جهیزیه توجهی نکرده است! جهیزیه که وظیفه زن نیست ولی در فرهنگ ایرانی به زن سپرده شده... این نگاه جزیی‌نگرانه بر خلاف نگاه جامع‌نگر اسلام است.
 
🔸اینکه چطور و چگونه در ایران این رسم پیدا شده و امروزه به حدی رسیده که جزو مسلمات است کاری ندارم دوست دارم راجع به بعضی قوانین نانوشته  دست‌‌و پاگیر این رسم صحبت کنم. 
جهیزیه دادن از سمت دختر بر فرض که کار کاملا درست و خوبی باشد چرا باید به این جا برسد؟ قرار است یک زندگی جدید شکل بگیرد همه هم نیتشان خیر است و می‌خواهند کمک کنند تا این زندگی شکل بگیرد ولی چه لزومی به این همه خرج کردن است. جهیزیه باید فقط شامل ضروریات زندگی می‌بود نه بیش از این؛ البته قبلا واقعا همینطور بوده ولی کم‌کم جهیزیه به موضوعی برای فخرفروشی تبدیل شده‌است!  دیگر افراد به این فکر نمی‌کنند که این زندگی برای شروع چه چیزی نیاز دارد؟ بلکه به این فکر میکنند اینها را باید بدهیم چون همه میدهند! ضروریات یک زندگی قطعا خیلی خیلی کمتر از این مقداری است که امروزه به نام جهیزیه می‌بینیم. ضروریات جهیزیه امروز خیلی زیاد شده‌است؛ مگر میشود دو نفر بدون مبل زندگی‌شان را شروع کنند؟!!! مگر میشود بدون تخت خواب به خانه بخت رفت؟ آنقدر اینها بدیهی است که حتما خیلی‌هایتان خنده‌تان میگیرد از خواندنش. ولی خب حداقل میتوانیم ازخودمان این چند سوال را بپرسیم:
▪️ اول اینکه آیا نمیشد زندگی ساده‌تر شروع شود و دو نفر خودشان زندگی‌شان را پرو پیمان کنند؟ چرا دختر یا پدر دختر باید این بار سنگین را متحمل شود وزیر بار قرض و بدهی برود؟! 
▪️دوم: در بازار امروز تنوع محصول زیاد است چرا برای جهیزیه باید سراغ بهترین ها برویم؟ یخچال ساید برای زندگی دونفره به چه کار می‌آید؟ 
▪️سوم: وقتی قرار است هرطور شده در این مسابقه شرکت کنیم و مقام بیاوریم! چرا اسراف میکنیم؟ چرا چیزهایی می‌خریم که به درد این زندگی نمی خورد؟ آیا لزومی دارد همه افراد همه جور لوازم برقی را در خانه‌شان قطار کنند؟! شاید نیاز من با نیاز یک فرد دیگر فرق دارد؛ شاید من در عمرم دست به چرخ خیاطی نزده‌ام ولی اهل کیک و شیرینی ام و همزن لازمم میشود، چرخ خیاطی در خانه من واقعا چه جایی دارد؟! یا کسی که اهل کیک پزی نیست چه لزومی دارد همزن پایه دار با بالاترین کیفیت و قیمت داشته‌باشد؟ من خودم بارها در خانه‌های مختلف وسایل دست‌نخورده برقی را بعد از چندین سال زندگی دیده‌ام...
 
🔸 یک رسم دیگری هم بود که به لطف کرونا حتما خیلی کمرنگ شده و آن هم دیدن جهیزیه عروس است! انصافا جهیزیه عروس مگر نمایشگاه است؟! مگر گالری نقاشی است؟ خب ببینیم که چه بشود؟ ببینیم چیزی کم نداشته باشد؟! یا ببینیم و در ذهن بسپاریم که برای دختر خودمان یک وقت کم نگذاریم؟!
خود جهیزیه به کنار این رسم جهیزیه دیدن یکی از رسوم اصیل جاهلی است! 
 
🔸البته همه این نکته ها  برای سیسمونی هم هست... چه بسا بدتر، چه بسا جاهلی‌تر.
هربار به این فکر میکنم که چرا پدر و مادر دختر بعد از چندین سال زندگی دختر و دامادشان، بعد از آوردن بچه اول باید برایش کلی وسیله تهیه کنند به نتیجه ای نمی‌رسم...
شما رسیدید؟!
  • هانیه معینیان

 

بعضی از زنان؛ بهتر بگویم اکثر زنان دوست دارند به غیر همجنس‌شان اعتماد کنند! دوست دارند در امور تخصصی با یک مرد همراه باشند تا یک زن..‌. به نظرشان مردان بهتر می‌فهمند و بهتر عمل می‌کنند به همین خاطر فکر می‌کنند در کنار مردان نتیجه خوشایندتری خواهندگرفت. اکثر زنان، کارگردان مرد، دندانپزشک مرد، پزشک مرد، استاد مرد و ...‌ را به کارگردان زن، دندانپزشک زن، پزشک زن، استاد زن و... ترجیح میدهند...این برتری نانوشته مدام بازتولید می‌شود؛ انگار زنان هویتشان را با درکنار مردان بودن به‌دست می‌آورند. به همین خاطر ما شاهد این می‌شویم که بسیج دانشگاه تک‌جنسیتی باید فعالیت‌هایش را با بسیج غیرهم‌جنس دانشگاه دیگر چک کند! باید از آنها مدد و همفکری بگیرد... به جایی می‌رسیم که در تشکل‌های دانشجویی برای اینکه ترم اولی‌ها را مصمم‌تر کنیم بی‌دلیل آنها را بنشانیم پای جلسات با آقایان! تا اینطوری فعالیتشان جدی‌تر شود... به جایی که در هم‌اندیشی خواهران دانشگاه‌های تهران همه مدعوین غیرخواهر می‌شوند!

 

واقعا این بی‌هویتی، بی اعتمادبه‌نفسی و بی‌فکری قرار است تا کجا ادامه پیداکند؟!

 

  • هانیه معینیان

عاشق حیواناتم. آنقدر که اگر می‌شد دوست داشتم در کنارشان زندگی کنم.عاشق بغل کردن یک حیوان پشمالوام و بازی کردن با آن. از دیدن فیلم هایشان لذت میبرم. عاشق کلیپهای ببر، جغد و پاندا و حتی کلاغم. ولی این مدت دلم برایشان خیلی به درد آمده از دست این انسان انسان‌محور و خودخواه خود‌پرست. پز حیوان‌دوستی می‌دهد بعد حیوان بیچاره را دور از طبیعتش، دور از وطنش زندانی میکند. چقدر آن دنیا باید آه این بندگان مظلوم خدا را جواب بدهیم..‌.زیاد؛ احتمالا خیلی زیاد...
خرس قطبی طفلی جایش در قطب است نه در یک ایالت در آمریکا که از دیدن یخ ذوق‌زده شود این باید در برف بغلطد نه در تشت یخ..‌.هروز یک حیوان به فهرست حیوانات خانگی اضافه می‌شود؛ سنجاب، روباه، جغد، ببر و...
این اومانیسم فقط خدا را کنار نگذاشت همه چیز را کنار گذاشت جز انسان..‌.

  • هانیه معینیان
چندسال پیش کلاسی شرکت‌کردم که دقیقا خانم پشت‌سرم با یک‎بچه کوچک آمده‌بود. از همان اوایل کلاس تا آخر کلاس بچه ناآرام بود و گریه کرد جز دقایقی که مادر بچه را بیرون برد. می‌توانم بگویم تقریبا هیچ از آن کلاس دوساعته نفهمیدم. حالا عکس آن خبرنگار بچه‌به‌بغل مرا یاد آن روز کلاسم انداخت.
 
اشتغال زنان را از چند منظر میتوان نگاه‌کرد:
دولت: اسلام برخلاف شاخص توسعه فقط به حضور اجتماعی زن فکر نمی‌کند بلکه به کیفیت حضور او اهمیت می‌دهد. کشوری که دغدغه فرزندآوری دارد برای مادران شاغل چه کرده‌است؟ ما قانون در این زمینه زیاد داریم ولی ارگان‌های کمی آن را اجرا می‌کنند. مثلا الزام وجود مهدکودک توسط کارفرما در جایی که تعداد کارمندانش بیشتر از ده‌نفر است. البته در بعضی‌جاها هم خلاءقانونی وجوددارد. در منشور «حقوق و مسئولیت های زنان در نظام جمهوری‌اسلامی‌ایران» در ماده 107 نوشته‌شده: «حق برخورداری از تسهیلات و ضوابط و قوانین متناسب با مسؤلیت‌های خانوادگی(همسری–مادری) زنان در جذب، بکارگیری، ارتقاء و بازنشستگی آنان در زمان اشتغال»؛ آیا قوانین متناسب با این ماده وجود دارد؟ آیا زمان مرخصی بارداری و زایمان کافی است؟ و در فرض کفایت آیا زنان مطمئن هستند که جایگاهشان بعد از مرخصی حفظ می‌شود؟ آیا ساعت کاری زنان با مردان باید یکسان باشد؟ اگر آن زن مادر باشد چطور؟
خانواده: عوامل متعددی می‌تواند وجود داشته‌باشد ولی اینجا به فراخور متن درباره «اشتغال یک‌مادر» حرف میزنیم. قطعا برای مادری بیش از میزان حضور، کیفیت حضور اهمیت دارد؛ پس برعکس خیلی افراد نمیتوان و نمیشود مادر خانه‌دار را به صرف خانه‌دار بودن برتر از مادر شاغل دانست. البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند و خوب است افراد نظاره‌گر از بیرون، دایه مهربان‌تر از مادر نباشند ولی یک نکات عمومی هم وجود دارد؛ مثلا از نظر روانشناسان بچه در سنی آمادگی جداشدن از مادر را دارد به‌طوری‌که امنیت بچه را به خطرنمی‌اندازد؟
زن: من نه مانند بعضی فمنیست‌ها معتقدم همه زنان باید از خانه بیرون بیایند و نه مانند بعضی سنتی‌های افراطی معتقدم زنان باید در خانه بمانند. یک‌امر خیلی مهم  که برای تصمیم‌گیری دراینباره اهمیت‌دارد خود «زن» است. قطعا بهترین تصمیم، تصمیمی است که نه زن را نادیده‌بگیرد و نه خانواده را.
 
حالا باتوجه به این‌نکات برمی‌گردم به اول متن. آیا واقعا حضور یک‌مادر همراه فرزندش در موقعیت کاری ستودنی است؟ اگر هست برای چه‌کسی؟ آیا مادر با وجود بچه تمرکز کافی دارد؟ آیا محیط اجازه حضور بچه را میدهد؟ اینکه در آن محیط جایی وجود داشته‌باشد که بچه را چندساعت نگه‌دارد ستودنی‌تر نیست؟!
  • ۶ نظر
  • ۳۱ شهریور ۰۰ ، ۰۲:۳۶
  • هانیه معینیان

 

زنان ایرانی اولین‌بار در سال 1992 در رشته تنیس روی میز در پارالمپیک شرکت کردند اولین مدال را «نیره عاکف» در سال 2000 در تیراندازی کسب کرد. اما اینبار بانوان کشورم در توکیو بیش از پیش درخشیدند و بهترین نتایج تاریخ ایران را به دست آوردند.

.

ساره جوانمردی که از قبل لقب «ملکه تپانچه جهان» را داشت در این المپیک شگفتی آفرید و علاوه بر کسب سومین مدال طلا در پارالمپیک، رکورد جهانی را هم جابه‌جا کرد.

.

هاشمیه متقیان که در پرتاب دیسک و نیزه چندین مدال جهانی دارد در پارالمپیک ریو رتبه چهارم را به‌دست‌آورد ولی اینبار در یک بازی تماشایی هم رکورد جهانی را جابه‌جا کرد و هم اولین مدال طلای دوومیدانی زنان را کسب‌کرد.

.

زهرا نعمتی که اولین مدال طلای زنان ایران را به گردن آویخته، امسال سومین طلای خود را به دست‌آورد و غیر از این افتخار، به عنوان یکی از شش عضو شورای ورزشکاران کمیته بین‌المللی پارالمپیک انتخاب شده‌است.

.

فرزانه عسکری کماندار ایرانی که طلای قهرمانی پکن را در کارنامه‌اش دارد در توکیو بازی اول را برد. در مسابقه بعدی هم در مقابل حریف ایتالیایی خیلی خوب ظاهرشد و فقط با یک امتیاز کمتر بازی را واگذارکرد. 

.

الناز دارابیان دارنده طلای مسابقات جاکارتا در پرتاب دیسک در اولین حضور پارالمپیکی‌اش در مصاف با حریفان قدرتمندی توانست به مقام ششم برسد و رکورد آسیا را در این مسابقات دو متر افزایش دهد.

.

شهلا بهروزی‌راد اولین قایقران پارالمپیکی ایران است که تا به حال چندین مدال در عرصه‌های بین المللی کسب کرده‌است. اینبار در توکیو برخلاف ریو با بازی خوبش توانست به فینال برسد و زمانش را بهبود ببخشد.

.

سمیرا ارم دیگر تیرانداز ایرانی که قبلا در المپیک ریو هم حضور داشته و تا به حال چندین مدال در مسابقات جهانی مختلف کسب کرده‌است در توکیو به دلیل آسیب‌دیدگی نتوانست مدال‌آوریش را تکرار کند. 

.

رقیه شجاعی تیرانداز زن ایرانی و دارنده مدال طلای بازی‌های آسیایی جاکارتا، در اولین حضورش در میدان پارالمپیک خیلی خوب حاضرشد و توانست به فینال راه پیداکند و به مقام ششم برسد.

.

رایحه شهاب اولین پاراتکواندوکار زن ایرانی‌ست که پا به پارالمپیک گذاشته او در مدت کمی توانست در تکواندو بدرخشد و به مدال آسیایی دست پیداکند. در توکیو نیز خیلی خوب حاضر شد و با دو برد در این مسابقات به مقام پنجمی رسید.

 

اینان، همین زنان تاریخ‌ساز کشورم چه آنها که مدال گرفته و چه آنها که نگرفته‌اند همه‌شان «امید» را بازی کرده‌اند. خودباوری را یادمان داده‌اند و «لیس لانسان الا ما سعی» را جلوی چشمانمان آوردند. دست مریزاد به همگی‌شان...

 

  • ۰ نظر
  • ۱۵ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۴۴
  • هانیه معینیان

ساره جوانمردی یک شگفتی در ورزش ایران است از آنها که میتوان تا همیشه به داشتنش افتخار کرد...

ساره جوانمردی در المپیک ریو دو مدال طلا کسب کرده بود. کمیته بین المللی تیراندازی قبل از المپیک توکیو به او لقب « ملکه تپانچه» را داده‌بود. اینبار اما ملکه تپانچه جهان در توکیو نه تنها مدال طلا را به دست آورد بلکه رکورد جهان را هم جابه‌جا کرد نه تنها در فینال بلکه در مقدماتی هم رکورد زد. 

و حالا کمیته بین المللی تیراندازی به او چه لقبی خواهد داد؟ به پرافتخارترین بانوی ورزشکار ایرانی؟ آیا اصلا میتوان ساره جوانمردی را با کلمه توصیف کرد؟!

  • ۱ نظر
  • ۱۰ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۰۹
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...