جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

عالی، عالی، عالی؛ ضمیر متصل را می‌گویم. از دیشب که کتاب را دستم گرفتم تا الان که تمامش کردم و ‌پنجاه و سه شعرش را خواندم دارم فکر میکنم آخرین بار با خواندن کدام کتاب آنقدر کیفور شده‌ام؟
ضمیر متصل اشعاری است با طعم خواستگاری! در عین حال که از منظر جامعه‌شناسانه و فرهنگی سروده شده ولی تا دلتان بخواهد شیرین است و پر از نکات نغز.
گاهی تیکه‌هایش را بار خواستگاران محترم می‌کند و درشت‌ترینش هم نصیب پسر می‌شود؛ گاهی هم اطرافیان دختر و خانواده دختر و حتی واسطه‌گران را نوازش می‌کند و حتی خود دختران.

بدون اغراق ده‌ها نقد درست و حسابی از بعضی مناسبات، رفتارها، خواسته‌های نابجا و نادرست رسم خواستگاری را میتوان در این کتاب شمرد و به یک پایان‌نامه‌ مطالعات زنان تبدیل کرد! در عین حالی که می‌شود حال و هوای دختران دم بخت را فهمید.
خلاصه یک کتاب تمام و کمال است برای خوب کردن حال همه زنان، یعنی محال است زنی این کتاب را بخواند و با آن هم‌ذات‌پنداری نکند؛ و چقدر خوشحالم ازین بابت، اینکه یک نفر به طور جدی مشکلات درست و حسابی زنان را در قالب شیرین شعر بیان کرده که هم تلنگر بزند، هم تو را بخنداند و هم تو را به فکر بیندازد...یعنی من باورم نمی‌شود یک نفر آنقدر جامع یک موضوع رو در قالب شعر موشکافی کند. هم به خواستگاران و رسوم غلط و اطرافیان دختر بتازد و هم از آمار تجرد دختران بگوید و پیدا شدن چند همسری به این خاطر، هم از عشق دختر به پسر بگوید، هم از روایت پیغمبر بگوید هم از سایت و گروههای همسریابی.
خداقوت حسابی به خانم وحیده احمدی بابت این کتاب سرحال و زنده...

انتخاب از بین شعرها خیلی سخت بود. من هم اولین شعر کتاب را اینجا میگذارم که مرا مشتاق به ادامه‌دادن کرد:

کنار خود بنشان و عزیز جانش کن
اگر که مهر ندارد تو مهربانش کن
نگه ندار دم در جوان مردم را
به حرمت گل آورده میهمانش کن
از این به بعد زمان هنرنمایی توست
خداپرست و شریف و نماز خوانش کن
به ماهواره اگر صبح می کند شب را
تو ماهپاره شو و فارغ از جهانش کن

مگر پیامبرم؟ ناجی ام‌ مگر مادر؟
که چوب داده و میگویی امتحانش کن!

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۴۰
  • هانیه معینیان

من بنرهای «حجاب میراث مادرهاست» را دوست دارم. تصاویر انتخابی آنها خیلی به دلم می‌نشیند و حس خوبی را منتقل می‌کند. مخصوصا اینکه با حذف یک نسل و کنار هم قرار دادن نسل مادربزرگ و نوه این تصاویر شیرین تر هم شده است.
 آیا کار بهتری نمی‌شود ساخت؟! قطعا می‌شود؛ ولی خوب است بنرهای خواهرم حجابت، و شکلات و صدف و ... را به خاطر بیاورید تا بفهمید چقدر این بنرها چند گام بزرگِ رو به جلو بوده‌است.

ولی از همان اول انتقادهایی به این بنرها از سوی افراد مختلف وارد شد. تا جایی که من این انتقادها را دیدم هیچ کدامشان منطق محکمی نداشتند:

یک: مطلبی در چند روزنامه چاپ شده (که خب همه می‌دانیم کدام روزنامه‌ها!) که با این کلیشه تکراری و ساده شروع می‌شود که طبق فرمایش قرآن _« لا اکراه فی الدین»_ حجاب اجباری نیست. بعدش می‌رود سراغ این موضوع که میراث‌بودن چیزی دلیل به درستی آن نیست و قرآن هم در آیاتی به آن اشاره کرده است و این حرف خود ضدحجاب است! اینها یادشان رفته که خود اسلام یک سری قوانینش امضایی است! یعنی احکامی را که از قبل بوده همینطور پذیرفته و تغییر نداده یا تغییر اندکی داده است. پس اینطور نیست که همه میراث آبا و اجدادی بد باشد. اگر اینطور بخواهیم نگاه کنیم که تمدن و فرهنگ چندهزارساله چه ارزشی دارد؟! آنچه اهمیت دارد این است که آن میراث، حکم یا فرهنگ با محک عقل و شرع سنجیده شود اگر تایید شد که ادامه می‌دهیم و به آن می‌بالیم که چه فرهنگ غنی‌ای داشته‌ایم و اگر نبود مهر باطل می‌زنیم. حجاب جزو دسته اول است و جزیی از فرهنگ ایرانی است.

دو: بعضی‌ها هم می‌گویند «ما حجاب داریم چون دوستش داریم نه اینکه میراث ماست» این حرف درستی است ولی تمام حقیقت نیست. یعنی اگر اسلام حجاب را واجب نکرده بود ما در گرمای بالای چهل درجه حجاب کامل می‌داشتیم؟ به این خاطر که حجاب را دوست داریم؟! بله. من هم حجاب را دوست دارم ولی حجاب برآمده از شرع و فرهنگ را دوست دارم.

سه: یک استوری دیدم از یکی از بازیگران که تصویر یک خانم بی‌حجاب کتاب به دستی را گذاشته بود و نوشته بود «آگاهی میراث مادران ماست» در مورد این گزینه آخر فقط می‌توانم مثل مهران مدیری با تعجب به دوربین نگاه کنم! یا گاهی لبخند هم چاشنی‌اش کنم. 
یعنی این دو منافاتی با هم دارند؟! یعنی نمی‌شود هر دو میراث‌مان باشند؟! نمی‌شود حجاب داشت و کتاب خواند؟! 
من باور دارم که آگاهی میراث ماست ولی بعید میدانم کسی که این استوری را نوشته به آن باور داشته باشد و به آن عمل کند...

  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۲۱
  • هانیه معینیان

من اهل دنبال کردن اخبار نیستم. آن شب قبل خواب وقتی چرخی در ایتا زدم و خبر شهادت آن جوان سبزواری را خواندم خیلی ناراحت شدم. وقتی هم فهمیدم همان شب می‌خواسته دنبال دخترش برود اشک در چشمانم جمع شد. سرم را که روی بالشت گذاشتم افکار مختلف به سرم هجوم آوردند. اولینش هم این که، اگر همسرت جای شهید الداغی بود چه؟ انگار قلبم جایش تنگ شده‌بود! خیلی زود این فکر را پس زدم. به جایش فکر کردم اگر من جای آن دخترها بودم چه؟
همینطور که افکار مختلف به سرم هجوم آورده‌بود تصمیم گرفتم فردا متنی برای این شهادت بنویسم؛ مهمترین جمله‌های آن متنی که در سرم چرخ می‌خورد این بود:
*«غیرت» آن مزخرفاتی نیست که در «ابلق» نرگس آبیار دیدید؛ همسر مونا حیدری و پدر رومینا هم هیچ ارزشی نه برای زن و نه برای ناموس قائل بودند، آنها تنها چیزی که دیدند خودشان بوده و بس...نمیدانم شهید «حمیدرضا الداغی» هشتگ «من ناموس کسی نیستم» به گوشش خورده‌بوده یا نه، ولی با شهادتش نشان داد که به آن باور ندارد. او دختران دیگر شهر را هم مانند دختر خودش ناموسش می‌پنداشت...*

«بله» را باز کردم تا اینها را بنویسم. چشمم به گروه چند هزار نفری‌مان افتاد، بازش کردم. آنچه را که می‌خواندم باور نمی‌کردم! واکنش بعضی‌ها را نمی‌توانستم درک کنم و هر ثانیه بر بهتم افزوده می‌شد: 

 «آنقدر تبلیغ شهادت کردید که جوان مردم بیخود پرپر شد!»
« آنها که خودشان حجاب درستی نداشتند»
«او خودش را بیخود وسط معرکه انداخته!»
«او میتوانسته پدری دلسوز و فداکار برای فرزندش باقی بماند و به جامعه و حکومت اسلامی خدمت کند نه اینکه در جوانی شهید شود»

 باورم نمی‌شود. همیشه با خودم می‌گفتم چطور یک آدمهایی پیدا شدند که به خانواده شهدا زخم زبان زدند و خون ارزشمند شهیدشان را بی قدر کردند ولی حالا داشتم خودم همین حرفها را می‌خواندم! از فکر اینکه این حرف‌ها به گوش خانواده آن شهید برسد سرم داغ کرد. نمی‌دانم در آن گروه چند هزار نفری چه‌ها گفتم، حتما خطبه امام علی را به خاطرشان آورده‌ام:
" به من خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را به غارت برده، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشته اند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این که حتّى یک نفر آنان، زخمى بردارد، و یا قطره خونى از او ریخته شود، اگر براى این حادثه تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است." امیرالمومنین در مورد زن غیرمسلمان اینطور می‌گوید، زنی که فقط گوشواره ‌اش را گرفته‌اند، نه اینکه چاقو گذاشته باشند روی بدنش، نه اینکه دستش را به زور کشیده باشند... امیرالمومنین اینطور از امنیت زن در جامعه اسلامی سخن می‌گوید. بعد بعضی ها...

 ولی این را خاطرم هست که از شدت بهت فراموش کردم بهشان بگویم اگر خودتان یا دختر و همسرتان جای آن دختران بودند به همین نتیجه می‌رسیدید؟

  • ۱۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۱۱
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...