جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زنان» ثبت شده است

استوری اول: یک فیلم کوتاه از رانندگی یک پسربچه با ماشین اسباب‌بازی‌اش را گذاشته‌است. پسری حدودا چهار،پنج ساله با عینک دودی که با یک موسیقی هیجان‌انگیز وارد می‌شود. بعد با دقت فراوان شروع می‌کند به پارک کردن ماشین بین دو ماشین دیگر. زیرش نوشته «ببین چه خوشگل رانندگی می‌کنه این کوچولو».
استوری دوم:ادامه پارک کردن پسربچه است. زیر این یکی نوشته: «من که میگم از ما خانوما خیلی بهتر پارک می‌کنه موافقید؟» مشت اول را علیه زنان خیلی جانانه پرتاب کرد سمت همه‌‌مان. ولی کاش همین یک مشت بود. وقتی روی آیکون no زدم ناباورانه دیدم ۶۷ درصد yesزده‌اند! یعنی تقریبا دو سوم شرکت‌کنندگان موافق این گزاره بودند! انگار یک‌سری زنان روبه‌رویمان موج مکزیکی می‌رفتند و همزمان با شعارهایشان لهمان‌ می‌کردند. مشت دوم را هم خوردیم؛ اینبار هم از خودمان؛ اما محکم‌تر...خدا می‌داند چند نفر از زن‌ها با این مشت‌های پی‌درپی سرشان گیج می‌رود و ناک‌اوت می‌شوند...
استوری سوم:روز جهانی زن را تبریک گفته بود...

  • ۰ نظر
  • ۱۸ اسفند ۰۰ ، ۰۰:۲۳
  • هانیه معینیان

 

 

🔹مادرم اگر سر سفره نمی‌نشست، آقا غذا نمی‌خوردند. منتظر می‌ماندند ولو اینکه همه سر سفره حاضر باشند. تا همین اواخر تا وقتی که خانم سر سفره نمی آمد، دست به غذا نمی زدند، گاهی زودتر دست به غذا میبردیم، نمی گفتند چرا صبر نمی کنید؟ میگفتند: «خانم نیامدند؟» چند بار ایشان را صدا می کردند، گاهی خانم میآمد و می گفت:« آقا، آخر من مهمان دارم، شما بخورید من باید غذا بکشم بعد می آیم» این رفتار آقا در همه اثر می گذاشت..."


🔹خانم می‌گفتند که چون بچه‌ها، شب‌ها خیلی گریه می‌کردند و تا صبح بیدار می ماندند، امام شب ها را تقسیم کرده بودند، یعنی مثلا ۲ ساعت خودشان از بچه نگهداری می‌کردند و خانم می‌خوابیدند و ۲ ساعت خودشان می خوابیدند و خانم بچه‌ها را نگه می‌داشتند. فرزندان امام هم تعریف می‌کنند که آقا با آنها بازی می‌کردند، یعنی بعد از تمام شدن درس، ساعتی را اختصاصی می دادند تا کمک خانم در تربیت بچه‌ها باشند.


🔹فرانسه که بودیم، یک روز خانم به منزل یکی از فامیل‌هایشان به میهمانی رفتند. موقع بر گشتن، دو ساعت از وقتی که به امام گفته بودند که برمیگردند، دیرتر شده بود. آقا که همه کارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم می کردند، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟» دفعه‌ی سوم گفتند: «نگران شدم، شما نمی توانید وسیله‌ای پیدا کنید که تماس بگیریم؟»
تا این که خانم آمدند. آن وقت با یک محبت خاصی رو به روی خانم نشستند و گفتند: «مرا دل نگران کردی»


🔹گاهی اوقات که برای دیدن امام وارد اتاقشان می شدیم، از ما می‌پرسیدند: خانم را دیده اید یا نه؟ اگر می‌گفتیم خانم را ندیدیم می‌گفتند: یاعلی! بروید خانم ببینید بعد بیایید پیش من. یاد گرفته بودیم قبل از دیدن ایشان، پیش خانم برویم و اول ایشان را ببینیم. "


🔹ندیدم در طول زندگی، امام به خانم بگویند در را ببندید. بارها و بارها میدیدم که خانم می آمدند و کنار آقا می نشستند، ولی آقا خودشان بلند می شدند و در را می‌بستند و حتی وقتی بلند می شدند به من هم نمی گفتند که در را ببندم. یک روز به آقا گفتم خانم که داخل اتاق می آیند همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: «من حق ندارم به ایشان امر کنم». حتی به صورت خواهش هم از خانم چیزی نمی‌خواستند.


🔹اگر روزی خانم غذا را تهیه می کردند، هر چقدر هم که بد می شد کسی حق اعتراضی نداشت و امام از آن غذا تعریف
می کردند. خانم اگر کاری در خانه انجام می دادند، حتی اگر استکانی را جا به جا می کردند و ما نشسته بودیم، آقا با ناراحتی به ما میگفتند: «شما نشسته اید و خانم کار می کنند؟» اگر یک روزی می دیدند که خانم کار می کنند، روز و اسلامای امام بود که چرا خانم کار می کنند. میگفتند: «خانمتان از همه ی شما بهتر است، هیچ کس مادر شما نمی شود.»

 

  • ۲ نظر
  • ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۴۴
  • هانیه معینیان

استاد زن ایرانی‌تبار فرنگی‌نشین دارد برایمان حرف می‌زند؛ ویدئو کنفرانس از آمریکا. از ایران می‌گوید؛ از زنان می‌گوید از زنان و مردان حرف می‌زند و حقوقشان. حرفهایش را می‌شنوم و یادداشت برمی‌دارم ولی از یک جایی به بعد چیزی نمی‌شنوم برای یادداشت برداشتن؛ جز حرفهای تکراری و ساده‌‌ای که بقیه از ماهواره‌ نقل می‌کنند؛ همینهایی که در فضای مجازی و تلگرام هم دست به دست می‌شود. هرچه منتظر می‌شوم حرف درست‌حسابی و علمی و استادگونه! بشنوم فایده‌ای ندارد. خودکارم را می‌گذارم زمین و گوش می‌دهم به آنهایی که دارند جواب استاد را می‌دهند؛ انتقادات استاد انقدر به نظرم ساده و پوچ و تکراری و عوامانه ست که اصلا ضرورتی نمی‌بینم من هم به یکی از افرادی تبدیل شوم که بحث را کش می‌دهند‌ جز یک‌جا؛ استاد با شور و حرارت دارد تعریف می‌کند از آمریکا و ازدواج و طلاق در آنجا؛ « فکر نکنید آمار طلاق اینجا خیلی بیشتر از ایرانه. شاید کمی بیشتر از ایران باشه» کسی چیزی نگفت؛ من هم، ولی هنوز پشیمانم که چرا چیزی نگفتم؛ از حرفی که باید می‌زدم اما نزدم. اینکه «همه‌ی بدبختی ما هم همین است اینکه از وقتی داریم فاصله‌مان را از سنت و دین و آداب و فرهنگمان بیشتر میکنیم و به همان اندازه به آمریکا نزدیکتر میشویم بدبختی‌هایمان بیشتر شده. آمار طلاق فقط یکیشان است...»

  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...