جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برابری زن و مرد» ثبت شده است


دختر جوان تمام مدت روسری‌اش روی شانه‌اش بود. صورت ساده‌ای داشت بدون آرایش. رنگ مانتوی بدون دکمه‌اش با شلوار جین و بوت‌اش ست بود. روبه‌روی‌مان ایستاده بود و گاهی حرف می‌زد. از مترجمی‌اش ‍‍‌گفت و وقتی که برایش می‌گذارد؛ مترجمی کتابهای فمینیسم. کم‌کم تعدادمان زیادتر می‌شد. خانمی مانتویی و حدودا چهل سال داشت از وضعیتش می‌گفت؛ از رشته‌ی تحصیلی و دانشگاهش و اینکه دوست دارد در حوزه هم درس بخواند و به نظرش حوزه قم بهتر از تهران است. "به نظرم برو مصر و مراکش درس بخون.حوزه‌های اونجا بهترن" این را آن دختر جوان گفت. خانم مانتویی نگاهش کرد و گفت که خانه و زندگی دارد؛شوهر و بچه. تازه حوزه‌های قم بهترند از آنجا. خیلی خونسرد و آرام نگاهش کرد و گفت " خب طلاق بگیر" چشمهای گرد شده‌اش را دوخت به دختر و گفت "طلاق بگیرم؟! من زندگیمو دوست دارم .شوهرمو و بچمو."دختر جوان روی صندلی نشست و گفت " بابا همه‌ی مردها شبیه همن ودست و پا گیر.مانع پیشرفت آدمن." آن خانم در جواب گفت که اتفاقا شوهرش خیلی مرد خوبیست و او بیست سال است دارد درس میخواند و شوهرش خیلی کمکش کرده ولی دختر انگار گوشش بدهکار نبود ادامه داد "من به خیلی از دوستهام گفتن طلاق بگیرن اونام از شوهراشون جدا شدن " بعد هم با لبخندی گوشه‌ی لبش گفت "البته پارتنر من هم بعضی وقتها بهم گیر میده ولی من خیلی بهش کاری ندارم."تقریبا همه‌مان داشتیم نگاهش می‌کردیم و مبهوتش شده‌بودیم و احتمالا همه‌مان به فمینیسم دست مریزاد می‌گفتیم! آنکه به نظر دوست‌ترش می‌آمد حال دستش را پرسید که همینطور یک انگشتش را در هوا نگه داشته و نمی‌تواند کاری بکند "بین دو راند بوکس اینجوری شد.رفتم از رینگ بپرم پایین دستم پیچ خورد " دیگر تقریبا داشتیم سر می‌شدیم نسبت به حرفهایش جز آن خانم حدودا چهل ساله که با چشمانی گرد گفت " تو بوکس کار می‌کنی؟! مگه زن هم بوکس میره آخه؟" حالتی حق به جانب گرفت و گفت "مگه چیه؟ زن و مرد نداره." خانم حدوا چهل ساله گویا تازه سکه‌اش افتاد آروم گفت" آخه زنی،ظریفی، خوشگلی از قیافه می‌افتی " بعد هم جواب گرفت "نخیر. من همه جوره خوشگلم."

پ.ن: حیف شماره‌اش را ندارم وگرنه حتما یک پیامک می‌زدم و امروز هشت مارس را که روز زن و روز برابری زن و مرد است تبریک می‌گفتم!

  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...