من اهل دنبال کردن اخبار نیستم. آن شب قبل خواب وقتی چرخی در ایتا زدم و خبر شهادت آن جوان سبزواری را خواندم خیلی ناراحت شدم. وقتی هم فهمیدم همان شب میخواسته دنبال دخترش برود اشک در چشمانم جمع شد. سرم را که روی بالشت گذاشتم افکار مختلف به سرم هجوم آوردند. اولینش هم این که، اگر همسرت جای شهید الداغی بود چه؟ انگار قلبم جایش تنگ شدهبود! خیلی زود این فکر را پس زدم. به جایش فکر کردم اگر من جای آن دخترها بودم چه؟
همینطور که افکار مختلف به سرم هجوم آوردهبود تصمیم گرفتم فردا متنی برای این شهادت بنویسم؛ مهمترین جملههای آن متنی که در سرم چرخ میخورد این بود:
*«غیرت» آن مزخرفاتی نیست که در «ابلق» نرگس آبیار دیدید؛ همسر مونا حیدری و پدر رومینا هم هیچ ارزشی نه برای زن و نه برای ناموس قائل بودند، آنها تنها چیزی که دیدند خودشان بوده و بس...نمیدانم شهید «حمیدرضا الداغی» هشتگ «من ناموس کسی نیستم» به گوشش خوردهبوده یا نه، ولی با شهادتش نشان داد که به آن باور ندارد. او دختران دیگر شهر را هم مانند دختر خودش ناموسش میپنداشت...*
«بله» را باز کردم تا اینها را بنویسم. چشمم به گروه چند هزار نفریمان افتاد، بازش کردم. آنچه را که میخواندم باور نمیکردم! واکنش بعضیها را نمیتوانستم درک کنم و هر ثانیه بر بهتم افزوده میشد:
«آنقدر تبلیغ شهادت کردید که جوان مردم بیخود پرپر شد!»
« آنها که خودشان حجاب درستی نداشتند»
«او خودش را بیخود وسط معرکه انداخته!»
«او میتوانسته پدری دلسوز و فداکار برای فرزندش باقی بماند و به جامعه و حکومت اسلامی خدمت کند نه اینکه در جوانی شهید شود»
باورم نمیشود. همیشه با خودم میگفتم چطور یک آدمهایی پیدا شدند که به خانواده شهدا زخم زبان زدند و خون ارزشمند شهیدشان را بی قدر کردند ولی حالا داشتم خودم همین حرفها را میخواندم! از فکر اینکه این حرفها به گوش خانواده آن شهید برسد سرم داغ کرد. نمیدانم در آن گروه چند هزار نفری چهها گفتم، حتما خطبه امام علی را به خاطرشان آوردهام:
" به من خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را به غارت برده، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشته اند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این که حتّى یک نفر آنان، زخمى بردارد، و یا قطره خونى از او ریخته شود، اگر براى این حادثه تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است." امیرالمومنین در مورد زن غیرمسلمان اینطور میگوید، زنی که فقط گوشواره اش را گرفتهاند، نه اینکه چاقو گذاشته باشند روی بدنش، نه اینکه دستش را به زور کشیده باشند... امیرالمومنین اینطور از امنیت زن در جامعه اسلامی سخن میگوید. بعد بعضی ها...
ولی این را خاطرم هست که از شدت بهت فراموش کردم بهشان بگویم اگر خودتان یا دختر و همسرتان جای آن دختران بودند به همین نتیجه میرسیدید؟
- ۱۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۱۱