جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۳ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

کتاب با موضوع دفاع مقدس زیاده خوانده‌ام ولی «حوض خون» کتابی نو در این ژانر است. روایت ۶۴ زن از یک کار گروهی؛ روایت ۶۴ کودک، نوجوان، جوان، میانسال و پیر اندیمشکی از رختشوی‌خانه بیمارستان شهید کلانتری در روزهای جنگی آن شهر. گویی هر زن راوی در این قصه دوربین خودش را برداشته و با نگاه خاص خودش ماجرا را برایمان تعریف و کارگردانی می‌کند. همه داستان‌ها به یک‌جا ختم می‌شود: «رختشوی‌خانه» ولی اینکه چه اتفاقی می‌افتد و چگونه پایشان به آنجا باز می‌شود و چه‌طور تا آخر جنگ پابند آنجا می‌شوند هرکدام قصه‌های شیرین مخصوص به خود را دارد. «حوض خون» یک دریچه نو در روایت‌گری باز می‌کند: چندصدایی به جای تک‌صدایی؛ و این کار علاوه بر اینکه جذابیت یک کتاب را افزایش می‌دهد ارزش تاریخی آن را هم بالا می‌برد.
«حوض خون» روایت یک جهاد زنانه است. اینکه می‌گویم زنانه، نباید تصور شود ارزشش کمتر است، یا خیال کنیم راحت‌تر بوده، بلکه برعکس، جهاد اگر بخواهد به سخت‌ترین نوعش تعریف شود همین جهاد زنانه است. همین زنانی که «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله» را معنا کرده‌اند؛ همین‌ها که هم جانشان را یعنی بدن‌هایشان و فرزندان و برادران و پدران و همسرانشان را فدا کردند. هم جسمشان را، هم روحشان را و هم مالشان را اهدا کردند. همین‌ها که یک تکه از وجودشان پیش بچه‌های کوچکشان در خانه بوده، یک تکه از وجودشان پیش همسرانشان در جبهه و پشت جبهه و با تکه دیگرشان در رختشوی‌خانه لباس‌ها و پتوها را چنگ می‌زدند. نمی‌دانم این وجود تکه‌تکه شده چطور این هشت سال را دوام آورده و از پا نیفتاده ولی می‌دانم این نوع جهاد کردن فقط از یک زن برمی‌آید. زنانی که بعضی‌هایشان حتی فرزند و همسرشان هم اسیر و جانباز و شهید شدند ولی همچنان به جهادشان ادامه دادند. همین‌ها که مصداق «بنیان مرصوص » بودند.... پتوها و ملحفه‌های پر از خون را چنگ می‌زدند و حتماً به آب سرخ خیره می‌شدند و فکر می‌کردند شاید این خون خشک‌شده خون فرزندشان باشد یا شاید همسرشان یا شاید برادرشان...
متن کامل این یادداشت هفته پیش در خبرگزاری مهر منتشر شده‌است.

  • هانیه معینیان

 

سکانس اول

«آزاده مسیح‌زاده» در سال 93 در کلاس «اصغر فرهادی» شرکت می‌کند. هنرجویان باید سوژه‌هایی با موضوعی که استاد گفته‌است پیدا کنند و مستند بسازند. فرهادی حتی سوژههایی را خودش از لابه‌لای روزنامه‌ها پیشنهاد میدهد. آزاده مسیح‌زاده اما خودش سوژه‌اش را می‌یابد و استاد هم خیلی از سوژه خوشش می‌آید. آزاده کار کلاسی‌اش را شروع می‌کند و مستندی می‌سازد با نام «دوسربرد، دوسر باخت» و در ابتدایش می‌نویسد : 

    «در سال 1393 در کلاس فیلمسازی موسسه فرهنگی هنری «کارنامه» شرکت کردم و این مستند پژوهشی که نتیجه هشت ماه تحقیق و تصویربرداری در شهرهای شیراز و کازرون و بزپز است را در آن ورکشاپ ساختم.» 

این مستند در سال 97 در دو جشنواره جایزه دریافت می‌کند یکی در شیراز و دیگری در همدان. 

 

سکانس دوم 

آزاده مسیح‌زاده بار دیگر در سال 98 در موسسه «بامداد» هنرجوی اصغر فرهادی می‌شود. در این زمان نوشته‌ای را امضا می‌کند مبنی بر اینکه ایده و طرح مستند برای اصغر فرهادی بوده! درواقع از او می‌خواهند که اینکار را بکند. بعد از این امضا، اصغر فرهادی در سال 99 فیلمنامه «قهرمان» را در بانک فیلمنامه خانه سینما به نام خودش ثبت می‌کند...

 

سکانس سوم 

فیلم قهرمان ساخته می‌شود. «قهرمان» همان «دوسر برد، دوسر باخت» است؛ با همان نقطه شروع، با همان پایان‌بندی، با همان گره‌ها و تعلیق‌های داستانی، حتی با همان دیالوگها و کاراکتر اصلی همیشه خندان... فقط اصغر فرهادی دو داستان فرعی برای جذابیت بیشتر به فیلم اضافه می‌کند؛ یک داستان عاشقانه برای جذب مخاطب عمومی و یک ماجرا و کاراکتر با حرفهای عریان و صریح سیاسی برای جذب داوران اسکار.

 

سکانس چهارم 

تیر ماه 1400 قهرمان به کن میرود و جایزه می‌گیرد، بدون اینکه نامی از آزاده به میان بیاید. آزاده مسیح‌زاده اعتراضش را بیان می‌کند و می‌گوید قهرمان از مستند او ساخته شده‌است. ولی تا زمان اکران فیلم در سینماهای ایران اتفاق خاصی نمی‌افتد. بعد از اکران فیلم صنف مستندسازان بیانیه‌ای را منتشر می‌کند. بعد از آن وکیل اصغر فرهادی به بیانیه واکنش نشان می‌دهد. موسسه کارنامه نیز بالاخره در اول آذر به این اتفاق واکنش نشان می‌دهد و بیانیه‌ای صادر می‌کند. در بخشی از این بیانیه آمده «از آن‌جا که مؤسسه جهت ارائه خدمات آموزشی شهریه دریافت می‌کند و مدرس نیز بابت آموزش و راهنمایی هنرجو دستمزد می‌گیرد، بدیهی است که محصول کلاس اعم از داستان، فیلم، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه و غیره متعلق به هنرجو است. کارنامه از این محصول حمایت معنوی می‌کند، زیرا رابط حقوقی بین مدرس و هنرجو است. اگر مدرس تمایل داشته باشد از اثری که هنرجو خلق کرده استفاده کند، موظف است که مؤسسه را مطلع نماید و باید در قالب قرارداد فیمابین، خارج از حوزه آموزش بسته شود...»

 

سکانس پنجم 

اما اصغر فرهادی در این مدت چه می‌کند؟ سکوت می‌کند؛ کاری که همیشه انجام می‌دهد. البته تا زمانی که احساس خطر نکند و همه سکوت کرده‌باشند. اما در ادامه که جامعه حساس می‌شود، در لابه‌لای بیانیه‌ها و واکنش‌ها اصغر فرهادی از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرد و سخنان جنجالی سیاسی‌اش را منتشر می‌کند. واقعا چه چیزی می‌توانست فرهادی دور از حاشیه را به حرف بیاورد جز ماجرای کپی برداری‌اش از مستند آزاده مسیح‌زاده؟ اصغر فرهادی درست مثل گذشته‌های دور، همان زمان که «علی خودسیانی» اعتراض کرده‌بود که چرا نوشته اش را به نام خودش زده و کارگردانی می‌کند به جای جواب به صحرای کربلا می‌زند و موضوع جدید سیاسی و بی‌ربطی را مطرح میکند. با این حربه هم حواس‌ها را پرت می‌کند و هم کارش را پیش می‌برد.

 

سکانس ششم

اینکه اصغر فرهادی چه می‌گوید برایم مهم نیست؛ ولی آنچه به چشمم آمد این جای حرفش بود « تبعیض‌های ظالمانه علیه زنان و دختران»... راستش را بخواهید خنده‌ام گرفت؛ فرهادی که «زن» هیچ‌گاه مسئله‌اش نبوده فقط برای اینکه زنان را همراه خود کند و مظلوم‌نمایی کند از زنان حرف به میان آورده! زن برایش اهمیت ندارد چون همیشه زنان فیلم‌هایش موجوداتی ذلیل و منفعل و مفلوک بودند که هیچ کنشگری نداشتند. گرچه همه آدمهای فیلم های فرهادی مفلوک اند ولی زنان مفلوک‌ترند یعنی فرهادی حتی زمانی که می‌خواهد مثل فروشنده برای زنان فیلم بسازد باز کنشگر اصلی یک مرد است نه زن...همه اینها به کنار، تو که از ظلم به زنان سرزمینت حرف زدی چطور به دختر جوانی که شاگردت هم بوده ظلم کردی؟ این کار فرهادی مرا یا «کامیل احمدی» انداخت همانی که صدای دادخواهی در مورد ظلم به زنانش گوش فلک را کر کرده‌بود و چه کتابهایی که در اینباره ننوشت و بعد خودش به آزار جنسی محکوم شد...

 

چه دنیای عجیبی ست، هرکس بیشتر از همه فریاد دادخواهی‌اش بلند است، بیش از همه بیداد می‌کند...

  • هانیه معینیان
 
 
تلویزیون داشت آگهی بازرگانی پخش می‌کرد. وسط دعوت‌های نابش به کالاهای مختلف یک نفر گفت «مگر جهیزیه بدون چرخ خیاطی می‌شود؟»...
و همین یک جمله بهانه‌ای شد برایم تا این مطلب را بگذارم.
 
🔸حتما می‌دانید که جهیزیه دادن از سمت دختر سنت اسلامی نیست. ولی شاید این را ندانید که سنت یهود است...
 اسلام بار اقتصادی زندگی را کامل بر عهده مرد قرار داده‌است. در ضمن حقوق اقتصادی هم برای زن در نظر گرفته؛ یعنی مرد غیر از اداره کردن یک زندگی به طور اختصاص حقوقی اقتصادی همسرش هم به ذمه‌اش است. برایم جالب است که در این چند سال که بحث مهریه مدام داغ میشود و دوباره خنک میشود! هیچ‌کس به جهیزیه توجهی نکرده است! جهیزیه که وظیفه زن نیست ولی در فرهنگ ایرانی به زن سپرده شده... این نگاه جزیی‌نگرانه بر خلاف نگاه جامع‌نگر اسلام است.
 
🔸اینکه چطور و چگونه در ایران این رسم پیدا شده و امروزه به حدی رسیده که جزو مسلمات است کاری ندارم دوست دارم راجع به بعضی قوانین نانوشته  دست‌‌و پاگیر این رسم صحبت کنم. 
جهیزیه دادن از سمت دختر بر فرض که کار کاملا درست و خوبی باشد چرا باید به این جا برسد؟ قرار است یک زندگی جدید شکل بگیرد همه هم نیتشان خیر است و می‌خواهند کمک کنند تا این زندگی شکل بگیرد ولی چه لزومی به این همه خرج کردن است. جهیزیه باید فقط شامل ضروریات زندگی می‌بود نه بیش از این؛ البته قبلا واقعا همینطور بوده ولی کم‌کم جهیزیه به موضوعی برای فخرفروشی تبدیل شده‌است!  دیگر افراد به این فکر نمی‌کنند که این زندگی برای شروع چه چیزی نیاز دارد؟ بلکه به این فکر میکنند اینها را باید بدهیم چون همه میدهند! ضروریات یک زندگی قطعا خیلی خیلی کمتر از این مقداری است که امروزه به نام جهیزیه می‌بینیم. ضروریات جهیزیه امروز خیلی زیاد شده‌است؛ مگر میشود دو نفر بدون مبل زندگی‌شان را شروع کنند؟!!! مگر میشود بدون تخت خواب به خانه بخت رفت؟ آنقدر اینها بدیهی است که حتما خیلی‌هایتان خنده‌تان میگیرد از خواندنش. ولی خب حداقل میتوانیم ازخودمان این چند سوال را بپرسیم:
▪️ اول اینکه آیا نمیشد زندگی ساده‌تر شروع شود و دو نفر خودشان زندگی‌شان را پرو پیمان کنند؟ چرا دختر یا پدر دختر باید این بار سنگین را متحمل شود وزیر بار قرض و بدهی برود؟! 
▪️دوم: در بازار امروز تنوع محصول زیاد است چرا برای جهیزیه باید سراغ بهترین ها برویم؟ یخچال ساید برای زندگی دونفره به چه کار می‌آید؟ 
▪️سوم: وقتی قرار است هرطور شده در این مسابقه شرکت کنیم و مقام بیاوریم! چرا اسراف میکنیم؟ چرا چیزهایی می‌خریم که به درد این زندگی نمی خورد؟ آیا لزومی دارد همه افراد همه جور لوازم برقی را در خانه‌شان قطار کنند؟! شاید نیاز من با نیاز یک فرد دیگر فرق دارد؛ شاید من در عمرم دست به چرخ خیاطی نزده‌ام ولی اهل کیک و شیرینی ام و همزن لازمم میشود، چرخ خیاطی در خانه من واقعا چه جایی دارد؟! یا کسی که اهل کیک پزی نیست چه لزومی دارد همزن پایه دار با بالاترین کیفیت و قیمت داشته‌باشد؟ من خودم بارها در خانه‌های مختلف وسایل دست‌نخورده برقی را بعد از چندین سال زندگی دیده‌ام...
 
🔸 یک رسم دیگری هم بود که به لطف کرونا حتما خیلی کمرنگ شده و آن هم دیدن جهیزیه عروس است! انصافا جهیزیه عروس مگر نمایشگاه است؟! مگر گالری نقاشی است؟ خب ببینیم که چه بشود؟ ببینیم چیزی کم نداشته باشد؟! یا ببینیم و در ذهن بسپاریم که برای دختر خودمان یک وقت کم نگذاریم؟!
خود جهیزیه به کنار این رسم جهیزیه دیدن یکی از رسوم اصیل جاهلی است! 
 
🔸البته همه این نکته ها  برای سیسمونی هم هست... چه بسا بدتر، چه بسا جاهلی‌تر.
هربار به این فکر میکنم که چرا پدر و مادر دختر بعد از چندین سال زندگی دختر و دامادشان، بعد از آوردن بچه اول باید برایش کلی وسیله تهیه کنند به نتیجه ای نمی‌رسم...
شما رسیدید؟!
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...