- ۱ نظر
- ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۱۶
🔹کتاب مطالعات اجتماعی دوران مدرسه گروه را اینطور تعریف کردهبود؛ دو یا چند نفر که با هم روابط متقابل دارند و برای هدفی خاص تلاش میکنند(نقل به مضمون). این گروهها گاهی فعالیتهای رسمی و بیرونی دارند و گاهی ندارند. دسته اول اصولا تاثیرگذارتر از دسته اول هستند چون با فعالیتهایشان افراد زیادی را به سمت گروه میکشانند و علاقهمند میکنند. غیر از این، بعضی گروهها برای خودشان مرامنامه هم تهیه میکنند و ویژگیها و شرایط و اعتقاداتشان را بیان میکنند و در واقع آن مرامنامه میشود نماد گروهشان. افرادی که با این گروه احساس مشابهت کنند یا مرامنامه را قبول داشتهباشند به گروه میپیوندند. قطعا تعداد اعضای گروه در قدرت آن گروه بسیار تاثیرگذار است.
🔸هشت مارس قرن 19 میلادی در نیویورک کارگران زن یک کارخانه به دلیل شرایط نابهسامان و بسیار بدی که داشتند دست به اعتراض زدند و سرکوب شدند و بعدها در کشورهای مختلف این روز به نام روز زن شناختهشد و سمت و سوی اعتراضها به کسب حق رای برای زنان پیش رفت. بعدتر هشت مارس در سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانی زن نامگذاری شد. بسیاری از کشورهایی که این روز را روز زن نامیدند شرایط مشابهی را تجربه کردهبودند؛ یعنی هم شرایط نابهسامان کارگران زن را چشیدهبودند و هم به دنبال حق رای بودند. کم کم با رسمی شدن این روز مرامنامه آن هم به وجود آمد.
🔹شعار هشت مارس "آزادی برابری عدالت" است. شعاری که موافق روح هر انسان آزادهایست ولی این ظاهر زیبا نزد افکار مختلف تعاریف و بواطن مختلفی دارد. مهمترین وجه اختلاف تعاریف در نوع نگاه به انسان است؛ اصالت فرد یا اصالت جامعه... برای مثال برابری هشت مارسی یعنی زن و مرد همهجا شبیه هم باشند. ولی برابری اسلامی یعنی تساوی در انسانیت و عدم تشابه در زنانگی و مردانگی؛ زن و مرد آنجایی که بحث انسان بودن مطرح است با هم فرقی ندارند ولی وقتی بحث حقوق و تکالیف در بین است زن بودن و مرد بودن مطرح میشود. آنجایی که بحث فطرت و طبیعت و سعادت به میان میآید.
🔸زن ایرانی که گذشته یکسانی شبیه به زنان اروپایی و آمریکایی نداشته و از طرفی شعار هشت مارس هم با اعتقاداتش جور در نمیآید باید هشت مارس را به رسمیت بشناسد؟ میشود برای همآهنگ شدن با جامعه جهانی فقط اسمش را بگیریم و رسمش را نه؟! دنیای امروز این اجازه را به ما میدهد که وارد بازی شویم ولی بعد آنطور که میخواهیم بازی کنیم؟!
دختر جوان تمام مدت روسریاش روی شانهاش بود. صورت سادهای داشت بدون آرایش. رنگ مانتوی بدون دکمهاش با شلوار جین و بوتاش ست بود. روبهرویمان ایستاده بود و گاهی حرف میزد. از مترجمیاش گفت و وقتی که برایش میگذارد؛ مترجمی کتابهای فمینیسم. کمکم تعدادمان زیادتر میشد. خانمی مانتویی و حدودا چهل سال داشت از وضعیتش میگفت؛ از رشتهی تحصیلی و دانشگاهش و اینکه دوست دارد در حوزه هم درس بخواند و به نظرش حوزه قم بهتر از تهران است. "به نظرم برو مصر و مراکش درس بخون.حوزههای اونجا بهترن" این را آن دختر جوان گفت. خانم مانتویی نگاهش کرد و گفت که خانه و زندگی دارد؛شوهر و بچه. تازه حوزههای قم بهترند از آنجا. خیلی خونسرد و آرام نگاهش کرد و گفت " خب طلاق بگیر" چشمهای گرد شدهاش را دوخت به دختر و گفت "طلاق بگیرم؟! من زندگیمو دوست دارم .شوهرمو و بچمو."دختر جوان روی صندلی نشست و گفت " بابا همهی مردها شبیه همن ودست و پا گیر.مانع پیشرفت آدمن." آن خانم در جواب گفت که اتفاقا شوهرش خیلی مرد خوبیست و او بیست سال است دارد درس میخواند و شوهرش خیلی کمکش کرده ولی دختر انگار گوشش بدهکار نبود ادامه داد "من به خیلی از دوستهام گفتن طلاق بگیرن اونام از شوهراشون جدا شدن " بعد هم با لبخندی گوشهی لبش گفت "البته پارتنر من هم بعضی وقتها بهم گیر میده ولی من خیلی بهش کاری ندارم."تقریبا همهمان داشتیم نگاهش میکردیم و مبهوتش شدهبودیم و احتمالا همهمان به فمینیسم دست مریزاد میگفتیم! آنکه به نظر دوستترش میآمد حال دستش را پرسید که همینطور یک انگشتش را در هوا نگه داشته و نمیتواند کاری بکند "بین دو راند بوکس اینجوری شد.رفتم از رینگ بپرم پایین دستم پیچ خورد " دیگر تقریبا داشتیم سر میشدیم نسبت به حرفهایش جز آن خانم حدودا چهل ساله که با چشمانی گرد گفت " تو بوکس کار میکنی؟! مگه زن هم بوکس میره آخه؟" حالتی حق به جانب گرفت و گفت "مگه چیه؟ زن و مرد نداره." خانم حدوا چهل ساله گویا تازه سکهاش افتاد آروم گفت" آخه زنی،ظریفی، خوشگلی از قیافه میافتی " بعد هم جواب گرفت "نخیر. من همه جوره خوشگلم."
پ.ن: حیف شمارهاش را ندارم وگرنه حتما یک پیامک میزدم و امروز هشت مارس را که روز زن و روز برابری زن و مرد است تبریک میگفتم!