جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۸ مطلب با موضوع «جام جم» ثبت شده است

موضوع برنامه دوشنبه شب «جهان‌آرا» بررسی لایحه عفاف و حجاب بود. به لایحه کاری ندارم چند خطی راجع به این برنامه می‌خواهم بنویسم؛

همان اول برنامه قبل از اینکه حرفی راجع به لایحه زده‌شود سه تا اتفاق افتاد که واقعا من را از دیدن ادامه برنامه منصرف کرد ولی چون موضوعش برایم اهمیت داشت تا پایان برنامه را دیدم.

اول: با موضوع بررسی لایحه عفاف و حجاب دو نفر را دعوت کرده‌اند که مخالف سرسخت لایحه بودند! که این مخالفت را حداقل زیر علمشان پنهان نکردند بلکه کاملا با احساسات شروع کردند تا از همان اول احساسات مخاطب درگیر شود. البته کار سختی هم نبود چون احساسات مردم چندی قبل درگیر شده‌بود. من فکر می‌کردم این برنامه قرار است با عنوان «بررسی» آگاهی‌بخش باشد ولی گویا عنوان اصلی برنامه «تقبیح» بوده‌است و برانگیزاننده احساس...

دوم: امیرحسین ثابتی همان ابتدای امر با تعجبی فراوان رو به مهمان برنامه جمله‌ای این چنینی گفت؛ که «مگر کارشناسی هم هست که موافق این لایحه باشد؟» باورم نمی‌شد! راستش را بخواهید از این دست رفتارها از این ژانر آدم‌ها دیده‌بودم و نباید متعجب می‌شدم ولی شدم. یعنی این توهم حداکثر‌پنداری مرض عجیبی است که من گاهی به کروبی و موسوی سال ۸۸ حق می‌دهم که به دنبال این توهم، دنبال آرای گمشده وجود نداشته خود بگردند! جالب اینکه اینجا مجری پا را از حداکثرپنداری فراتر گذاشته‌بود و به همه‌پنداری رسیده‌بود! 

سوم: همان ابتدا یکی از مهمان‌ها حرفی زد که من هنوز دارم به آن حرف فکر می‌کنم. ایشان گفتند دلایل موافقان لایحه از نشناختن فضای جامعه ایران بیرون آمده، چون معتقدند شدت عمل می‌تواند فضا را دوقطبی و در نهایت متشنج کند. من مدام دارد این فکر در سرم می‌چرخد که مگر قضیه مهسا امینی در ایران اتفاق نیفتاد؟! چه تغییراتی در جامعه ایرانی  پیش آمده که دیگر امکان آن اتفاق وجود ندارد؟ چه آمار و ارقام و پژوهشی از جامعه وجود دارد که ما اتفاق به چشم دیده را کنار بگذاریم و بگوییم دیگر آن اتفاق نمی‌افتد؟ باشد؛ موافقان فضا را نمی‌شناسند شما که فضا را می‌شناسی چرا دلیلی بر ادعای خود نمی‌آوری؟!

 رسانه ملی تا وقتی با سه دهان یک حرف را می‌زند روز به روز کوچک و کوچک‌تر می‌شود

  • ۲۴ خرداد ۰۲ ، ۰۰:۴۷
  • هانیه معینیان

در روزهایی که عده‌ای به تبعیت از رسانه‌های آنور آبی، فریادشان بلند شده و مدام تکرار می‌کنند: «هنرمند جایش در زندان نیست» و درواقع با این حرفشان دنبال نوعی کاپیتولاسیون و مصونیت قضایی برای سلبریتی‌ها هستند، خوب است نگاهی بیندازیم به ینگه دنیا و ببینم آنجا چطور با هنرمندان و سلبریتی ها برخورد می‌کنند.

1-«دالتون ترامبو» فیلم‌نامه‌نویس در سال 1947 مانند نه نفر دیگر از هنرمندان هالیوود درفهرست سیاه «اف‌بی‌آی» قرار گرفت. او به دلیل عضویت در حزب کمونیست آمریکا به زندان محکوم شد. ترامبو جزو اولین گروهی بود که در فهرست سیاه قرار گرفته‌بود؛ بعد از آنها نزدیک به پانصد نفر از هنرمندان آمریکایی در این لیست قرار گرفتند. ترامبو بعد از گذراندن دوران زندان به مکزیک رفت و در آنجا با نام مستعار فیلمنامه‌نویسی را از سر گرفت.

2-«چارلی چاپلین» با اینکه عضو حزب کمونیست نبود ولی به دلیل اینکه جامعه سرمایه‌داری را در فیلم‌هایش مورد طعن قرارداده‌بود جزو لیست سیاه «اف‌بی‌آی» قرار داشت. در سال  1952وقتی چاپلین بعد از سفری به خارج از کشور قصد ورود به آمریکا را داشت با ممنوعیت روبه رو شد و به او گفته‌شد برای ورود به خاک آمریکا باید تعهد بدهد. او هم نپذیرفت و برای همیشه آمریکا را ترک کرد.

3-«لی گرنت» بازیگر، مستندساز و کارگردان آمریکایی سال 1951 در مراسم تشییع «برومبرگ» بازیگری که در لیست سیاه قرار داشت از تحقیقات «اف‌بی‌آی» انتقاد کرد( بعضی‌ها برومبرگ را قربانی لیست سیاه نامیدند) چند روز بعد با اینکه گرنت عضو حزب کمونیست نبود در لیست سیاه قرار گرفت و از حضور در سینما و تلویزیون برای  12 سال منع شد.

4-«داریل حنا» یک بازیگر و فعال محیط زیستی است که تا به حال سه‌بار دستگیر شده و به زندان افتاده است. در تجمع اعتراضی سال  2006همراه چند هنرمند دیگر و  350کشاورزی که به دلیل نابودی مزرعه‌ای بزرگ قرار بود بیکار شوند دستگیر شد. تا سال  2014چندین بار به دلیل اعتراض به تصمیمات دولتی در قبال محیط زیست دستگیر شد و به زندان رفت. او در مورد دورانی که در زندان سپری کرده می‌گوید؛ همیشه در انفرادی بوده زیرا همه گمان می‌کردند او رهبر معترضین است.

5-«ایمی شومر» ستاره کمدی سینمای آمریکا و «امیلی راتایکوفسکی» دیگر بازیگر آمریکایی در تجمع اعتراضی دستگیر شدند. این اعتراض که در مقابل ساختمان سنا و علیه «برت کاوانا» نامزد قضاوت در دادگاه عالی برگزار شده‌بود موجب دستگیری  300نفر شد. معترضین نسبت به این که کاوانا متهم به آزار جنسی چندین زن است تجمع کرده‌بودند. در ویدئوهای منتشر شده در آن روز، شومر قبل از آنکه دستگیر شود گفته‌بود «فکر میکنم قرار است بازداشت شویم!»

6-در سال « 2012جورج کلونی» به همراه پدر روزنامه‌نگارش، در تجمع اعتراضی علیه دولت سودان شرکت کرد. او که به همراه چند فعال سیاسی و هنرمند دیگر مقابل سفارت سودان در واشنگتن تظاهرات کرده‌بودند درخواست پیگیری مسئولان در این موضوع را داشتند.

7-«مارتین شین» به دلایل مختلف بارها دستگیر شده‌است؛ از اعتراضات سیاسی مثل مخالفت با حمله به عراق، انباشت سلاح های خطرناک تا مسائل اجتماعی و محیط زیستی. اولین اعتراض او به سیاست های ریگان بوده‌است. او در سال  2009 گفته‌است که تا به حال66 بار دستگیر شده‌است.

8- «روزاریو داوسون» بازیگر آمریکایی است که در فعالیتهای سیاسی هم حضور دارد. او اولین بار در سال  2004 در اعتراض علیه «جرج بوش» دستگیر شد. در سال   2016نیز او جزو  800 نفری بود که روبه روی کنگره در تظاهرات دموکراسی‌خواهانه با نام «بهار دموکراسی» شرکت کرد و بازداشت شد.

اینها فقط تعداد اندکی از بازیگرانی هستند که در ایالت‌متحده‌آمریکا به دلایل سیاسی دستگیر شده‌اند.  این موضوع البته محدود به بازیگران نمی‌شود بلکه شامل هر هنرمند یا ورزشکاری می‌شود. شاید همه‌مان اسم «محمدعلی‌کلی» و محرومیت‌هایش از میادین ورزشی و محکوم به زندان شدن‌هایش را شنیده‌ایم یا بایکوت کردن «مل گیبسون» و دستگیر کردن صوری او و اجبارش به عذرخواهی از یهودیان به خاطر نظرش مبنی بر «جنگ‌افروزی یهودیان در ادوار مختلف تاریخ» یا به خاطر فیلم «مصائب مسیح». 
نکته جالب توجه در این قضیه نوع واکنش رسانه‌ها و  سلبریتی‌ها نسبت به این برخورد پلیس است. خود سلبریتی‌ها کاملا این بازداشت‌ها را پذیرفته‌اند و اذعان دارند که پلیس وظیفه قانونی خودش را انجام می‌دهد! 
از طرفی رسانه های اصلی‌شان در بیشتر مواقع به تحقیر این هنرمندان می‌پردازند و با جملاتی مثل این که «قانون برای همه یکسان است» به دفاع از پلیس می‌پردازند و اینها را تخطئه می‌کنند. حتی بعضی‌ها پا را فراتر می‌گذارند و درخواست مجازات بیشتری برای این چهره‌ها دارند!

  • ۰۷ آذر ۰۱ ، ۰۱:۰۷
  • هانیه معینیان

درست هفت ماه پیش، یک افسر پلیس در لندن،  زنی 33 ساله را به بهانه نقض قوانین «کووید 19» در خیابان دستگیر می‌کند. بعد به او تجاوز می‌کند، او را خفه می‌کند، بدنش را می‌سوزاند و در یک برکه می‌اندازد. یک هفته بعد جسد آن زن پیدا می‌شود جسد «سارا اورارد». 
سه شب بعد مردم به خواست یک نهاد مدنی، تجمعی به پا می‌کنند. قبل از آن، وزیر کشور مخالفت خودش را با برگزاری تجمع اعلام می‌کند به همین خاطر به همه روسای پلیس اعلام می‌کند. گفتگوها به نتیجه نمی‌رسد و مردم از دادگاه علیه پلیس شکایت می‌کنند، ولی دادگاه هم طرف پلیس می‌ایستد. مردم در 13 آوریل دور هم جمع می‌شوند. نور گوشی هایشان را روشن می‌کنند، گل‌هایشان را در خیابان می‌گذارند و اعتراض سکوتشان را ادامه می‌دهند. 
با وجود اعتراض آرام مردم، پلیس شروع به سرکوب آنها می‌کند و چند نفر از آنها را دستگیر می‌کند. برخورد خشن پلیس با تجمع آرام مردم واکنش‌های زیادی را بر می انگیزاند. با وجود اعتراضات به دستگیری آن چند نفر  و حتی برگزاری تجمعی دیگر در اعتراض به این روند پلیس، سه نفر از اعضای آن نهاد مدنی جریمه مالی می‌شوند.

 این یک متن دفاعیه نیست، بلکه یادداشتی برای نشان دادن یک تهاجم رسانه‌ایست. بر اساس آخرین اسناد تا الان، یک زن در ایران بدون ضرب و جرح و ظاهرا فقط به علت سکته در اداره پلیس جان می‌دهد و زنی دیگر در لندن توسط یک افسر پلیس مورد تجاوز قرار می‌گیرد، کشته می‌شود و سوزانده می‌شود ولی بازتاب رسانه‌ای آن‌ها خیلی تفاوت داد؛ نتایج جستجوی "mahsa amini" در گوگل 61 میلیون است و نتایج جستجوی Sarah Everard"" کمتر از دومیلیون! درحالیکه مهسا کمتر از یک ماه فوت شده و سارا بیشتر از هفت ماه!

نکته جالب اینجاست که خانم Ingala Smith پژوهشگر این حوزه در انگلیس گفته که «به قتل سارا اورارد خیلی توجه شده و به قتل‌هایی که قبل از او و بعد از او اتفاق افتاده مثل قتل زنان سالمند توجهی نشده است!» گویی ارزش‌های خبری در رسانه‌های امروز برگرفته از ذات خبر نیست بلکه به سیاست آن رسانه مربوط است.

بی‌بی‌سی یک فیلم هم از زدوخورد پلیس انگلیس با تجمع مردم معترض به قتل و تجاوز سارا اورارد پخش نمی‌کند، به جایش در تحلیل درگیری آن روز طرف پلیس را می‌گیرد و می‌گوید «تامین امنیت یک کشور خیلی مهم است» یا اینکه «باید توجه کرد این تجمع به گسترش کرونا کمک می‌کند!» ولی از این طرف در وضعیت فعلی هرروز فیلم‌هایی از اغتشاشات ایران و به طرفداری آن‌ها می‌گذارد. هیچ سلبریتی راجع به سارا اورارد حرف نمی‌زند؛ سه نفر مجری هم که در این‌باره نظر می‌دهند فقط در جملاتی کوتاه می خواهند که به مردم اجازه اعتراض مسالمت‌آمیز را بدهند. 

این مورد فقط به مرگ سارا اورارد مربوط نمی‌شود. کسی برای زنان سیاه‌پوستی که توسط پلیس آمریکا کشته می‌شوند صدایش در نمی‌آید؛ طبق مقاله «گاردین» نزدیک به 250 زن از سال 2015 تا 2020 توسط پلیس کشته‌شدند که اکثرشان سیاه‌پوست بوده‌اند. 

یا کسی برای دختر 21 ساله‌ای که چند ماه پیش در فرانسه به دلیل شلیک پلیس فرانسه کشته‌شده هشتگ نمی‌سازد؛ دختری که فقط مسافر خودرویی بوده که راننده‌اش دچار تخلف شده...


اینها یعنی ما در محاصره رسانه‌ایم. آنها می‌گویند ما به چه چیزی فکر کنیم، به چه چیزی بیندیشیم و برای چه چیزی واکنش نشان دهیم. اینها یعنی رسانه‌ها مدام آنچه که می‌خواهند را تکرار می‌کنند و ما را وارد بازی می‌کنند؛ بعد ما می‌شویم بلندگوی آنها و دوباره در رسانه شخصی‌مان حرفشان را تکرار می‌کنیم. درواقع ما فقط صدای مردمی را می‌شنویم که خودشان یک بلندگو دارند؛ خودشان یک تریبون دارند. صدای آن‌هایی که در توییتر و اینستاگرام هستند و حرفهای شیک و بروز می‌زنند . کسی از معضلات زنان سالمند چیزی نمی‌گوید، کسی از مشکلات زنان خانه‌دار حرفی نمی‌زند، کسی از زنان سرپرست خانوار چیزی نمی‌گوید، کسی از معضلات دختران مجرد سن بالا چیزی نمی‌گوید. 
چون حرف زدن از اینها برای کسی آب و نان ندارد...

  • ۰۶ مهر ۰۱ ، ۰۰:۵۵
  • هانیه معینیان
قبل‌تر ها تلویزیون سکوی پرش بود. همه سعیشان را می‌کردند نقششان را به بهترین نحو انجام دهند تا به مراتب بالاتر روند. حالا اما تلویزیون برای کارگردانان بنام حیاط خلوت است که دور هم بنشینند و با هم اتل متل بازی کنند! برای بازیگران زمانی که به بی پولی میرسند منبع درآمد است تا ما را با حضور زیبایشان در آگهی های بازرگانی مستفیض کنند، برای بازیگران نوظهور هم محلی برای دیده‌شدن تا بعد بتوانند به راحتی در فضای مجازی جولان دهند و بعدتر فحشش را حواله سیما کنند...
 
 
و باز دست مریزاد به سعید آقاخانی که بعد از مدتها این روند باطل را حتی برای زمانی کوتاه متوقف کرد و یادآور دوران درخشان تلویزیون شد...
  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۱
  • هانیه معینیان
 
همیشه فیلم و سریال های طنز در تعریف و تمجیدهای نخبگانی و فرهیختگی رتبه آخر را دارند یا گاهی حتی همان را هم ندارند. حالا که این روزها زیاد راجع به گاندو شنیدیم حیفم آمد از نون خ نگویم.
نون خ واقعا سریال خوبی است. بسیار بالاتر از حدی که برایش متصور بودم. خیلی خوب است و این خوب بودنش دلایل بسیار زیادی دارد، ولی آنچه بیشتر از همه خودنمایی میکند این است که شخصیت اصلی داستان یک پدر است. پدری که بر عکس پدرهای فیلم و سریال های ایرانی زورگو و مستبد نیست، معتاد و مفتخور هم نیست، حتی یک پدر متوسط هم نیست، یک پدر عالی‌ست. نورالدین خانزاده با اینکه شأن پدری دارد ولی پدری‌ست بسیار دوست‌داشتنی و به یادماندنی؛ بسیار مهربان است، هوای دخترانش را دارد، تکیه گاهشان است، دلسوزشان است، با همه‌شان صمیمی‌ست، هوای دلشان را دارد، قربان صدقه‌شان میرود. همین یک ویژگی برای خوب بودن نون خ و دوست داشتنش کافی ست. همین یک شخصیت، همین «بابا گیان»... 
 
پی‌نوشت: البته نون خ نکات مثبت زیادی دارد: شخصیت پردازی های دقیق و ریزبینانه، بازی های عالی، توجه خاص به یک قومیت، توجه به فرهنگ ایرانی_اسلامی، توجه به عشق در زندگی مشترک و ... 
امیدوارم سعید آقاخانی با همین قوت و همت و قدرت این راه را ادامه دهد...
  • ۲ نظر
  • ۱۵ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۴۱
  • هانیه معینیان
من هربار «عصرجدید» را می‌بینم حسرت می‌خورم. نه به‌خاطر شرکت‌کنندگانش که واقعا گاهی با ذره‌بین هم نمی‌توانی ذره‌ای استعداد( به معنای واقعی استعداد) در آنها بیابی، نه به خاطر حرفهای تکراری احسان علیخانی که «ذوق» و «قریحه» و «قضاوت نکنیم»ش دیگر خیلی توی ذوق می‌زند و نه حتی به داوری کردن داورهایش...
حسرت می‌خورم به خاطر حضور «آریا عظیمی‌نژاد» و با خود فکر می‌کنم کاش شخص دیگری روی آن صندلی نشسته‌بود. من موسیقی‌ندان قبلترها عظیمی‌نژاد را می‌شناختم ولی بعد از ازدواجم به نابغه بودنش پی بردم. قبل از این برنامه قطعا خیلی‌ها اسم عظیمی‌نژاد را هم نشنیده‌بودند چه برسد به چهره‌اش. ولی آنهایی که او را می‌شناختند هنرش را هم می‌شناختند و چه محبوب بود هنرش برای آنهایی که می‌شناختندش. حالا اما آریا عظیمی‌نژاد مشهور شده‌است ولی محبوب نه...
«امین حیایی» که عمری در سینما و تلویزیون خوش درخشیده عصرجدید خیلی حرف تازه‌ای برایش ندارد. «رویا نونهالی» هم فقط شاید محبوبتر شده باشد( حداقل برای من اینطور بود). «سید بشیر حسینی» که قبلاً کسی نمی‌شناختش حالا هم معروف شد هم کتابهایش فروش رفت ماند آریا عظیمی‌نژاد که به نظرم عصر جدید «هیچ» برایش نداشت... آنهایی که تازه شناختندش به اندازه هنرش نشناختندش آنهایی هم که قبلاً می‌شناختندش حضور او در چنین برنامه‌ای خیلی به مذاقشان خوش نیامد...
 
البته که عصر جدید هم در این قضیه بی‌تاثیر نبوده است. اینکه شور صداقت داشتن و نقدپذیر بودن را درمی‌آورد. اینکه هربار عظیمی‌نژاد رای منفی میدهد یک نفر آن پشت مثل اسفند روی آتش بالا و پایین می‌پرد و داد میزند و اعتراض می‌کند. من اسمش را نمی‌دانم ولی هربار که دادش بلند میشود و پخش میشود و علیخانی هم مطرح می‌کند دوست دارم بروم با خاموش کردن تلویزیون همه اعتراضم را نشان بدهم که اگر پذیرفتی یک نفر قاضی شود، داور شود اینهمه هیاهو و دادو بیداد و اعتراض دیگر چیست؟! ولی میدانم این اعتراض خاموشم هیچ فایده‌ای ندارد.
  • ۲ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۵
  • هانیه معینیان



از تلویزیون خانه ما را می‌دیدم. با اینکه برنامه اش را دوست دارم ولی آن قسمت مصاحبه و نظرخواهی از خانواده‌ها حرصم را درمی‌آورد. هربار یک خانواده یا دوخانواده یا حتی هر سه خانواده فقط برای برنده شدن و به دست آوردن جایزه زیراب خانواده دیگر را می‌زنند. با دلایل درست یا نادرست به طرز خودخواهانه‌ای خودشان را بهتر از بقیه میدانند و این را هم به زبان می‌آورند.

برنامه که تمام شد گوشی را برداشتم و تیتر خبرگزاری فارس نظرم را جلب کرد. خبر را نمی‌توانستم باور کنم، اینکه عده ای به‌خاطر اینکه شنیده‌اند در درمانگاه محلشان چند بیمار کرونایی بستری است آتش به پا کرده‌اند! آتش واقعی... اصلا شایعه بودن اینکه آنجا بیماری بستری است درحالی که نبوده برایم اهمیت ندارد فقط دارم به آتش به پا کردن آن چند نفر فکر میکنم. واقعا ما از چه زمانی آنقدر خودخواه شده‌ایم؟! رحم مسلمانی پیشکش، رحم ایرانی زبانزدمان کجا رفته؟! نظر یک نفر زیر آن پست بیشتر ناراحتم کرد: «زمستان میرود و رو سیاهیش به زغال می ماند. به نظرم بعد از اینکه داستان کرونا تموم شد هی به فرهنگ چند هزار ساله ایرانمون ننازیم»

خوب است این داستان را مرور کنیم:
در زمان موسی (ع )خشکسالی پیش آمد آهوان در دشت خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .
خداوند فرمود: موعد آن نرسیده است، موسی هم برای آهوان جواب رد آورد؛ تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت ومناجات بالای کوه طور رود.
به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست. آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد،شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید است.تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد. موسی معترض پروردگار شد.
خداوند به حضرت موسی(ع) فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود.

آهو ما ایرانی ها را یاد چه می اندازد؟! ضامن آهو؛
در ملک ضامن آهو، بیاییم و از آهو کمتر نباشیم...

بعدن نوشت: قصد داشتم امشب یک مطلب حال‌خوب‌کن بنویسم وقتی این خبر را خواندم به معنای واقعی کلمه حالم گرفته شد و هنوز حالم سرجایش نیامده و در بهتم..

  • ۴ نظر
  • ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۱۵
  • هانیه معینیان


این شبها که سریال درپناه‌تو را می‌بینم و لذت می‌برم از بازی لعیا زنگنه و دیالوگهای سعید پورصمیمی و موضوع خانوادگی و خوب فیلم به این فکر می‌کنم که چرا شخصیت لعیا زنگنه انقدر برایم دوست‌داشتنی و باورپذیر و شیرین است؟ تازگیها بعد از دیدن نیمی از سریال جوابش را پیدا کرده‌ام؛ به نظرم ما مخاطبان سریالهای امروز، آدمهای ندید بدیدی هستیم! انقدر که شخصیت ندیده‌ایم؛ انقدر که سریال‌های آبکی دیده‌ایم با آدمهای الکی؛ انقدر که مردهای زن‌نما دیده‌ایم در سریالهایمان؛ زن‌های قوی و قدرتمند و یکه‌تاز که از قضا از همه‌ی مردهای آن قصه مردتر است؛ انقدر که زن ندیده‌ایم! زنی که دوستش داشته باشیم؛ زنی که محکم باشد و در عین حال دلش نازک باشد؛ زنی که بیرون محکم قدم برمی‌دارد و حرفش را می‌زند ولی هرچیزی را تاب نمی‌آورد و اشکش جاری می‌شود؛ زنی که گریه کردن بلد است نه اینکه شبیه این شخصیتهای سریالهای نوظهور که قرار است الگویمان شوند فقط بلد باشد فریاد بزند و اخم کند و یک‌تنه بی‌آنکه خم به ابرو بیاورد حقش را بگیرد!

مریم در پناه تو دوست‌داشتنی‌ست چون یک زن است؛ همین...

  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...