جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۳۴ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

امروز روز جهانی زنان خانه دار است خیلی وقت است میخواستم درباره خانه‌داری مطلب بنویسم ولی نشد. این روز را مغتنم می‌شمارم و چند خطی مینویسم به عنوان مقدمه‌ی ورود به بحث و انشالله در آینده مطلب را کامل می‌کنم.

خانه‌داری مثل زمان گذشته نیست نه شکل و ساختارش ونه نوع نگاه به آن. ساختارش که قطعا زیر سایه پیشرفت و تکنولوژی تفاوت های آشکاری یافته و خیلی از کارها دیگر در دایره خانه‌داری قرار نمی‌گیرد یا ماشین آن را انجام می‌دهد و یا بعضی مشاغل خاص. آنچه این روزها اهمیت دارد نوع نگاه به خانه‌داری ست. قطعا نگاه زنان امروز به خانه‌داری خیلی متفاوت با زنان دیروز است درحالی که نگاه مردان به این مقوله تفاوت آشکاری نکرده‌است و آنچه موجب افزایش نگاه منفی به خانه‌داری شده است نگاه همین مردان و زنان به آن است. رسانه و سیاست های لیبرالی و فمینیستی و دیدگاه روشن‌فکران و سلبریتی ها و ... قطعا در این دیدگاه منفی موثر بوده‌است ولی آنچه اول از همه باید تغییر کند خودمان هستیم. خودمان به عنوان زن یا مرد؛ اینکه ذهنمان را از کجا تغذیه می‌کنیم؟


اسلام بهترین، زیباترین و به‌روزترین دیدگاه را در این‌باره دارد. اسلام آنجا که بحث حقوقی را مطرح می‌کند می‌گوید زن وظیفه‌ای ندارد که کار خانه را انجام دهد و آنجا که بحث اخلاقی را مطرح می‌کند میگوید خانه داری زن معادل جهاد است...هیچ مکتبی نمی‌توانست به این زیبایی این مطلب را بیان کند. اسلام آنجایی که بحث حقوقی میکند مخاطبش مرد است و می گوید تو نباید خانه داری را وظیفه زن بدانی، نباید او را بازخواست کنی، نباید زیاده‌خواه باشی  و بدانی وقتی همسرت این کار را انجام می‌دهد سپاسگزار او باشی؛ یعنی حالت طلبکاری که اصولا و عموما در مردان در قبال خانه داری زنان وجود دارد را نکوهش می‌کند. از طرفی وقتی بحث اخلاقی میکند مخاطبش زنان هستند. زنان را تشویق میکند به این کار و اجر و ثواب بسیاری برای آن قرار  میدهد؛ که  اگر ما زنان این ها را بفهمیم و بدانیم و نیت مان را درست کنیم که آنچه انجام میدهیم کاری ست که خدا دوست دارد و ما را به خدا مقرب تر میکند چقدر میتواند حالمان را خوب کند و خستگیمان را کم می‌کند...

  • هانیه معینیان

جیبها را می‌گردم ولی پیدایش نمی‌کنم. دوباره می‌گردم همه جیبهای بزرگ و‌کوچک کیفم را، ولی پیدایش نمی‌کنم.‌ آنقدر با عجله آمدم که یادم رفته برش دارم. خوب که فکر می‌کنم یادم می‌آید آخرین کیفی که استفاده کردم کیف مشکی جیرم بوده‌است؛ همان‌جا هم مانده و یادم رفته در کیفی که امروز دستم گرفته‌ام بگذارمش.

دوباره غبطه می‌خورم به روزگار ساده و بی‌آلایش گذشته؛ به کیف‌های همه چیز‌دان مادربزرگ‌هایمان. مادربزرگ‌هایی که فقط یک کیف داشتند و همه چیزشان در همان یک کیف بود و هیچ‌وقت هیچ چیزی را جا نمی‌گذاشتند...


  • هانیه معینیان

 

🔹کتاب مطالعات اجتماعی دوران مدرسه گروه را اینطور تعریف کرده‌بود؛ دو یا چند نفر که با هم روابط متقابل دارند و برای هدفی خاص تلاش می‌کنند(نقل به مضمون). این گروهها گاهی فعالیت‌های رسمی و بیرونی دارند و گاهی ندارند. دسته اول اصولا تاثیرگذارتر از دسته اول هستند چون با فعالیت‌هایشان افراد زیادی را به سمت گروه می‌کشانند و علاقه‌مند می‌کنند. غیر از این، بعضی گروه‌ها برای خودشان مرام‌نامه هم تهیه می‌کنند و ویژگی‌ها و شرایط و اعتقاداتشان را بیان می‌کنند و در واقع آن مرام‌نامه می‌شود نماد گروهشان. افرادی که با این گروه احساس مشابهت کنند یا مرام‌نامه را قبول داشته‌باشند به گروه می‌پیوندند. قطعا تعداد اعضای گروه در قدرت آن گروه بسیار تاثیرگذار است.

 

🔸هشت مارس قرن 19 میلادی در نیویورک کارگران زن یک کارخانه به دلیل شرایط نابه‌سامان و بسیار بدی که داشتند دست به اعتراض زدند و سرکوب شدند و بعدها در کشورهای مختلف این روز به نام روز زن شناخته‌شد و سمت و سوی اعتراض‌ها به کسب حق رای برای زنان پیش رفت. بعدتر هشت مارس در سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانی زن نام‌گذاری شد. بسیاری از کشورهایی که این روز را روز زن نامیدند شرایط مشابهی را تجربه کرده‌بودند؛ یعنی هم شرایط نابه‌سامان کارگران زن را چشیده‌بودند و هم به دنبال حق رای بودند. کم کم با رسمی شدن این روز مرام‌نامه آن هم به وجود آمد.

 

 

🔹شعار هشت مارس "آزادی برابری عدالت" است. شعاری که موافق روح هر انسان آزاده‌ایست ولی این ظاهر زیبا نزد افکار مختلف تعاریف و بواطن مختلفی دارد. مهمترین وجه اختلاف تعاریف در نوع نگاه به انسان است؛ اصالت فرد یا اصالت جامعه... برای مثال برابری هشت مارسی یعنی زن و مرد همه‌جا شبیه هم باشند. ولی برابری اسلامی یعنی تساوی در انسانیت و عدم تشابه در زنانگی و مردانگی؛ زن و مرد آنجایی که بحث انسان بودن مطرح است با هم فرقی ندارند ولی وقتی بحث حقوق و تکالیف در بین است زن بودن و مرد بودن مطرح می‌شود. آنجایی که بحث فطرت و طبیعت و سعادت به میان می‌آید.

 

 

🔸زن ایرانی که گذشته یکسانی شبیه به زنان اروپایی و آمریکایی نداشته و از طرفی شعار هشت مارس هم با اعتقاداتش جور در نمی‌آید باید هشت مارس را به رسمیت بشناسد؟ می‌شود برای هم‌آهنگ شدن با جامعه جهانی فقط اسمش را بگیریم و رسمش را نه؟! دنیای امروز این اجازه را به ما می‌دهد که وارد بازی شویم ولی بعد آنطور که می‌خواهیم بازی کنیم؟!

  • هانیه معینیان

چند روز پیش دوستم از من خواست که لباسش را در دیوار آگهی کنم. من هم پذیرفتم و لباس را آگهی کردم و طبیعتا شماره‌ام را هم قرار دادم. از همان دقایق ابتدایی قرار گرفتن آگهی در سایت، پیامک ها و تماس ها و پیام های تلگرامی شروع شد. من بی‌خبر از همه‌جا به خیال اینکه مشتریان لباس چقدر زیاد هستند از این اتفاق خوشحال شدم و با روی باز پاسخگوی خریداران لباس شدم. تا اینکه کم‌کم پی بردم نود درصدشان نه تنها خریدار الکی که اصلا خریدار نیستند و فقط مزاحمند. از آن به بعد تماس هیچ شماره ناآشنایی را پاسخ ندادم. پیامک‌ها هم آنهایی را که حس خوبی نداشتم پاسخ ندادم. پیام های تلگرامی ولی از همه جالبتر بود! با اینکه از همان ابتدا آنهایی را که اسمشان مردانه بود و یا تصویر پروفایلشان تصویر یک مرد بود را پاسخ ندادم ولی باز هم مزاحمان گرامی اتفاقاتی را در این چند روز رقم زدند که میشود آنها را تبدیل به یک کتاب کرد!

از مردانی که اسمشان را اسم یک زن گذاشته بودند، از آنهایی که سوال های بی ربط و زنانه می‌پرسیدند، از مردان زن و بچه‌داری که سوالات بی‌ربط‌‌تر می‌پرسیدند، از آنهایی که تصویر پروفایلشان تصویر امام حسین بود، از آنهایی که از وویس صدای زنان از کانالها و گروههای دیگر استفاده می‌کردند، آنهایی که تصویر پروفایل زنان دیگر را استفاده می‌کردند تا فردی که مرا به کافی‌شاپش دعوت کرد، تا فردی که دانشجوی دکترا و معلم رسمی آموزش و پرورش بود،  تا فردی که خودش را مادری معرفی کرد که به دلیل مشغله زیاد، پسرش را برای تحویل لباس می‌فرستد و وقتی با پیام من مبنی بر اینکه "با برادر یا همسرم هماهنگ کنید" مواجه شد، بالکل نیست و نابود شد! یا فردی که به دلیل عکس پروفایل همدردی ام با مردم کرمانشاه می‌خواست لباس را بخرد ولی به شرطی که از خودم تحویل بگیرد و من به همسرم چیزی نگویم ...


این چند وقت به خاطر زلزله کرمانشاه خیلی ناراحت بودم و وقتی پشت بندش این اتفاق افتاد خیلی ناراحت‌تر شدم و دلم به درد آمد. اصلا این حجم از بیماری مزمن در جامعه را نمی‌توانستم باور کنم. نمی‌فهمیدم چرا با این سطح از آزادی مردم هنوز به رفتارهای یواشکی و پنهانی و الکی تمایل دارند. و چیزی که بیشتر از همه فکرم و ذهنم را مشغول کرد و به شدت ناراحتم کرد نوع رفتار سخیف با یک خانم و از آن بدتر رفتار با یک خانم متاهل بود. صحبت کردن شبهه‌دار با نامحرم چه تلفنی چه پیامکی و چه تلگرامی صحیح نیست؛ ربطی هم به تاهل و تجرد ندارد ولی نکته اینجاست وقتی برای ساکت کردن سریع طرف مقابل و تمام کردن زودتر ارتباط از جمله " متاهلم" استفاده می‌کنی، ماجرا آنطور که تو می‌خواهی پیش نرود! یعنی نه تنها طرف مقابل پا پس نکشد بلکه مشتاق‌تر شود و از وفاداری به همسرت تعجب کند. واقعا برای جامعه‌ای که تاهل در آن خط قرمز ارتباط محسوب نمی‌شود باید گریست و برای جامعه‌ای که تاهل زنان برای ادامه ارتباط چراغ قرمز محسوب نمی‌شود باید خون گریه کرد...



خیلی فکر کردم به اینکه چه می‌شود کرد؛ یعنی من در مواجهه با اتفاقات این‌چنینی چه می‌توانم بکنم. یاد حرف یکی از اساتید افتادم که به دانشجوی دختری که سراسیمه و هراسان وارد شده بود و ماجرایی مبنی بر ایجاد مزاحمت یک مرد و سکوت و فرار کردنش را تعریف کرده بود، گفت "خب مادربزرگت هم بود همین کار را می‌کرد فرق توی درس خوانده با مادربزرگت چیست؟" یعنی واقعا اگر ما حتی از یک متلک ساده خیابانی راحت عبور نمی‌کردیم و سکوت نمی‌کردیم کار به اینجا نمی‌کشید. بی واکنشی ما به اینجور وقایع، کنش طرف مقابل را بیشتر کرده است. واقعا آیا هنوز هم باید ساکت باشیم و یا درحد انجام دادن کارهای ساده قضیه را تمام کنیم؟! ساده‌ترین و کم تاثیرترین راهش اینست که وقتی مزاحم تماس گرفت گوشی را به همسر یا برادر یا پدرت بدهی یا در تلگرام بلاکش کنی؛ ولی آیا همینقدر کفایت می‌کند؟ در مورد همین اتفاق خاص، بنده دو کار ساده بالا را انجام دادم. اگر تعداد مزاحمان کم بود قطعا گزارش هم به پلیس می‌دادم ولی تعدادشان خیلی زیاد بود. برای دیوار هم نامه نوشتم و شرح ماوقع را گفتم و خواستم که تدبیری بیندیشند و گفتم که دیگر در دیوار آگهی نمیکنم. به پلیس فتا هم گزارشی ارسال کردم؛ اینکه سایتی به فراگیری دیوار خیلی راحت خودش را کنار می‌کشد و همه مسئولیت ها را به دوش خریدار و فروشنده میگذارد که درست نیست. نفع دیوار در این است که راحت عضو بگیرد و مخاطبانش بیشتر شوند ولی آیا اگر عضوگیری دیوار محکم تر بود و مثلا کد ملی میخواست باز هم این اتفاقات با این شدت رخ می‌داد؟!


 

  • هانیه معینیان


تا به‌حال چند کتاب طنز را که معرفی شده‌بود نگاهی انداخته‌بودم ولی اکثر مطالب کتاب لوس و بی‌مزه بود. به‌نظرم متن کتاب به تنهایی برای خنداندن کافی نبود و نیاز به یک کمدین بود بلکه بتواند خنده‌ای روی لبت بیاورد. با همین نگاه رفتم سراغ کتاب "گچ‌پژ" ولی فقط خواندن مقدمه‌ی کتاب به‌تنهایی کافی بود تا بفهمم کاملا اشتباه کرده‌ام و این کتاب با هم‌صنفهایش خیلی فرق دارد.
نویسنده معضلات اجتماعی و حتی اموری که امروز شاید برای اکثرمان عادی جلوه کند را در قالب یادداشت کوتاه و با زبان طنز و کنایه بیان کرده‌است؛ آن هم با زبان مردم قدیم. مطالبی که اکثرا به صورت نامه برای یک مخاطب فرضی نوشته شده‌‌است و خیلی‌جاها در پایان نامه غافلگیرت می‌کند. بینشان نامه‌های عاشقانه هم پیدا می‌شود ولی همان‌ها هم در دلشان یک نکته‌ی اجتماعی یا فرهنگی نهفته‌است. جدا از متن خیلی خوب کتاب، تصویرپردازی و همینطور جنس کاغذ هم در ایجاد فضای موردنظر نقش مهمی دارند.
نکته جالب دیگر آغاز و پایان کتاب است؛ با اینکه امروز دیگر کسی خیلی به این‌چیزها کاری ندارد گچ پژ از آن استثناهایی‌ست که هم شروع خیلی خوبی دارد و هم پایان دلچسبی.
  • هانیه معینیان

چراغ ها


"زویا پیرزاد" از آن نویسنده‌هایی بود که خیلی قبل‌ها اسمش را شنیده بودم و کتابهایش را دیده بودم؛ ولی هیچ‌وقت میلی به خواندن کتابهایش نداشتم. این تابستان ولی شروع کردم به خواندن یکی از کتابهایش. خواندن "چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم‌" خیلی برایم لذت‌بخش بود. نم‌یدانم چرا ولی با یک دید انتقادی کتاب را شروع کردم ولی خیلی زود مجذوبش شدم؛ از معدود کتابهایی‌ست که خانواده لوکیشن اصلی آن محسوب می‌شود. داستان از زبان یک زن راویت می‌شود؛ زن خانه‌داری که سه فرزند دارد. گرچه تعریفی که از زن ارائه می‌دهد می‌توانست بهتر باشد و کاملتر، ولی همین‌قدر هم خیلی خوب و ملموس و ایرانی است. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم از آن دست کتاب هایی‌ست که باید روایت و متنش را از پایانش جدا کرد؛ هر چه قدر خواندن کتاب و ورق زدنش شما را سر حال می‌آورد پایانش بد و نچسب است. ولی خوبی‌هایش آنقدر هست که ارزش خواندن و لذت بردن داشته باشد.

  • هانیه معینیان


بارها از افراد مختلف شنیده‌بودم و در بعضی سایتها هم خوانده‌بودم که "چرا این همه پارک آبی در مشهد ساخته‌می‌شود؟" یا "آن ساختمانهای تجاری خاص و بزرگ که آوازه‌شان همه‌جا می‌پیچد چرا روزبه‌روز بر تعدادشان افزوده‌می‌شود؟" در برابر این موضع‌گیری‌ها نمی‌توانستم حق را بفهمم؛ به نظرم بعضی استدلالهایشان منطقی می‌آمد و بعضی دیگر نه.هرچه گذشت و هرچه به تعداد مکانها افزوده‌شد حق برایم آشکارتر می‌شد اینکه موسسان این مجموعه‌ها عمدا یا سهوا باعث می‌شوند زائر امام رضا به جای زیارت وقتش را در این مکانها صرف کند؛ با این کار شهر معنوی ایران که به خاطر بارگاه ملکوتی امام هشتم بیشترین مسافر را به خود اختصاص می‌دهد تبدیل می‌شود به شهر زیارتی_سیاحتی؛ و در واقع از بار معنویتش کاسته می‌شود. در صورتی‌که این مجتمع‌های تجاری عظیم و خاص و این پارکهای متنوع را در هرکدام از شهرهای ایران می‌توان ساخت و از ظرفیت‌های بالقره‌اش استفاده کرد و توریست جذب کرد مثل کیش.

در سفر اخیرم به مشهد به دلیل نزدیکی محل اسکان به "باب‌الجواد"، اصولا از این در وارد می‌شدیم و گاهی هم ازایوان غدیر. به نظرم باب‌الجواد بهترین در برای تشرف یافتن است؛ شبیه یک کوچه که به صحن جامع منتهی می‌شود و از همان ابتدای کوچه گنبد طلایی دیده‌می‌شود. بقیه ورودی‌ها اینطور نیستند. مهمترین و اولین در که همان "باب‌الرضا" ست به دلیل اینکه در مسیر خیابان است آدم مجبور می‌شود که از پیاده‌رو حرکت کند و در نتیجه گنبد بعد از میدان دیده‌نمی‌شود. ولی حالا برای باب‌الجواد چه اتفاقی افتاده‌است؟ کوچه‌ی زیبای حرم به یک بازارچه تبدیل شده‌است! یعنی جایی که تمام دل آدم باید معطوف شود به آن گنبد طلایی و جایی که قدم‌ها باید آرام و با قصد قربت باشد؛ به جایش حواس‌ها و چشم‌ها سمت چپ و راست می‌چرخد. به طوریکه زائر آخرین مغازه را که رد کرد وارد ورودی‌ها می‌شود! همین اتفاقی که برای ایوان کوثر و غدیر هم افتاده‌است. واقعا آدم از خود می‌پرسد آن پارک ها و آن پاساژهای کذایی فکر و دل زائر را بیشتر میربایند یا آن مغازه‌های ورودی حرم؟!

  • هانیه معینیان


بچه که بودم وقتی قرار بود برویم فروشگاه کلی ذوق‌زده می‌شدم. فروشگاه همان ساختمان بزرگ و بعضا چند طبقه که کلی وسایل قشنگ دارد و همان اول باید یک سبد برداریم و شبیه کالسکه راهش ببریم و پرش کنیم. تصوری که با بزرگ شدنم کمرنگ‌تر می‌شد. نمی‌دانم چقدر گذشت که "فروشگاه" از مدل قدیمی و ‌بزرگ و چند طبقه و کم‌یاب بودنش فاصله گرفت و روزبه‌روز به تعدادش افزوده‌شد و کوچک و کوچکتر شدند. فروشگاه‌های جدید با نام‌های جدید هرروز یک جای خیابانمان سبز می‌شوند و ما می‌توانیم همان چند قلم جنس روزانه را هم به جای مغازۀ محل از فروشگاه سر خیابانمان بخریم. ولی واقعا این فروشگاه‌ها از کجا تغذیه می‌شوند؟!

:small_orange_diamond:فروشگاه شهروند

از جمله فروشگاه‌های قدیمی و بزرگ در تهران است که زیر نظر شهرداری تهران می‌باشد. بزرگترین و اولین شعبۀ آن میدان آرژانتین است؛ هر چه بخواهی دارد از اقلام خوراکی گرفته تا پوشاک و فرش و میوه و ...

شهروند از آن فروشگاه‌هایی‌ست که تنوع زیادی دارد ولی محصولاتش مانند فروشگاه‌های قدیم تخفیف زیادی ندارد.

* شهروند مجازی از سال 91 شروع به کار کرده‌است که می‌توان محصولات را از طریق اینترنت سفارش داد و در منزل تحویل گرفت؛

:small_blue_diamond:فروشگاه رفاه

در دهه هفتاد با فاصله کمی از فروشگاه شهروند شروع به کار کرد با این تفاوت که در کل ایران شعبه داشت. سهام فروشگاه رفاه به شکل سهامی عام هست و در نتیجه مردم عادی که سهام آن را خریده‌اند در سود و زیانش شریک هستند ولی مهمترین سهامداران و مالکان آن تعدادی از بانک‌ها و بیمه‌ها و شهرداری‌ها هستند.

شعبه جمهوری رفاه از قدیمی‌ترین و بزرگترین شعبه‌های رفاه است. رفاه شعبه‌هایش را دسته‌بندی کرده و با نام "نسل جدید رفاه" معرفی می‌کند. رفاه اکسپرس، رفاه اکسترا و رفاه هایپر که به ترتیب بزرگتر شده و اجناس بیشتری دارند. رفاه و شهروند تا حد زیادی شبیه هم هستند؛ تنوع زیاد و تخفیف کم؛ گرچه در این بازار داغ فروشگاه‌های جدید هرروز بر تخفیفاتشان افزوده می‌شود.

:small_orange_diamond:فروشگاه اتکا

از قدیم شنیده بودم اتکا برای کارمندان ارتش است ولی هرچه در اینترنت جست و جو کردم و سایت اتکا را بالا و پایین کردم اسم ارتش در آن برده نشده بود! البته که اتکا مخفف " اداره تدارکات کارمندان ارتش" است ! فروشگاه اتکا قدمت طولانی تر از شهروند و رفاه دارد.برعکس سایت بد و سنگین و قدیمی اش فروشگاه های خوب و تمیزی دارد. علاوه بر تخفیفات معمولش برای کارمندانش هم تخفیفات بیشتری دارد.

.

:small_blue_diamond:فروشگاه هایپراستار

اولین فروشگاه بین‌المللی ایران است که توسط دو شرکت " ماجد الفطیم امارات" و " کارفور فرانسه" تاسیس شدهاست. البته به نسبت 75( امارات) به 25 (فرانسه) درصد. هایپر ارستار چند شعبه در تهران دارد و دو شعبه در شیراز و اصفهان.

فروشگاههای هایپراستار تنوع محصولات خوبی دارند(مخصوصا فروشگاههای بزرگ و هایپر) گرچه ازین نظر به پای فروشگاه های اصلی و بزرگ شهروند و رفاه نمی‌رسند. تخفیفات معقولی هم دارند؛ که علاوه بر این در آخر هر راهرویی محصولی را با تخفیف ویژه معرفی میکند( روشی که تا حدودی در بعضی از فروشگاه های بزرگ دیگر هم دیده میشود).

ولی خب با همه‌ی اینها اولا فروشگاه‌های هایپر استار به اندازه ی بعضی فروشگاه ها قابل دسترس نیست به دلیل کم بودن شعباتش دوما تخفیف زیاد بعضی از فروشگاه ها را ندارد سوما: چه بخواهیم چه نخواهیم سودش در جیب خارجی ها میرود!


فروشگاه افق کوروش

برعکس هجمه‌هایی که به اسم فروشگاه شد ولی کوروش کاملا ایرانی‌ست و متعلق به شرکت گلرنگ. البته هایپراستار هم نام یکی از شعب خود را کوروش گذاشته‌است.

کوروش اولین فروشگاه نسل جدید است؛ از همان‌هایی که خیلی بزرگ نیستند، چینش تقریبا نامنظمی دارند ولی تخفیفات خیلی خوبی دارند که گاهی آدم را به شک می‌اندازد که نکند تاریخ محصول گذشته یا محصول به درد نخوری‌ست ولی واقعا هیچ کدام اینها نیست. ( برای اطلاع بیشتر به ویدئویی که در ذیل مطلب می آید توجه کنید).

:small_blue_diamond:فروشگاه جامبو

اگر دقت کرده‌باشید سردر فروشگاه‌های جامبو پرچم سفید و قرمز آویزان شده‌است؛ به این خاطر که جامبو ترکیه‌ای است و پرچم‌های سفید و قرمزش هم، رنگ‌های پرچم کشور ترکیه است. اگر داخل فروشگاه شوید هرچقدر هم فروشگاه کوچک باشد محلی را برای محصولات ترکیه‌ای در نظر گرفته است. این فروشگاه‌ها که زیرمجموعۀ فروشگاه‌های نسل جدید هستند و به شکل قارچ‌گونه‌ای در حال تکثیر هستند، تنوع محصولی کمی دارند و تخفیفی هم مثل فروشگاه‌های کوروش ندارند؛ گرچه زمان‌هایی را برای تخفیف ویژه در نظر می‌گیرند. آن قدیم‌ها هم که برای خرید رفته‌بودم فروشگاه شلخته‌ای بود که کم مانده‌بود کارتن را جلویت بگذارد تا خودت محصول مورد نظر را از کارتن برداری! نمیدانم الان هم هنوز اینطور هست یا نه.

:small_orange_diamond:فروشگاه هفت

مربوط به شرکت گلستان است. تا کنون فقط یکبار به یکی از شعباتش سر زده‌ام که به نظرم دلچسب نیامد. محصولات کم، تره‌بار پلاسیده و چینش نامنظم. ولی خب خوبیش این است که ایرانیست.

:small_blue_diamond:فروشگاه خانه‌وکاشانه

سه گزاره‌ای که راجع به این فروشگاه می‌توانم بگویم این است که : اولا تقریبا همه جنس‌هایش چینی ست. دوما چینش خاصی دارد که راهروهایش بر اساس موضوع تفکیک نشده‌اند بلکه بر اساس قیمت تقسیم‌بندی شده‌اند. سوما کلیشۀ ذهنی ما را درباره فروشگاه زنجیره‌ای شکسته‌است و اتفاقا هیچ خبری از مواد غذایی در آن نیست.

پی‌نوشت: گرچه فروشگاه‌ها همینطور جدی به راهشان ادامه می‌دهند و نام و سبکی نو پدید می‌آورند ولی این فروشگاه‌هایی که نامشان برده شد آنهایی بودند که شعب بیشتری دارند و بیشتر در شهر به چشم می‌آیند وگرنه ما فروشگاه‌های دیگری مثل هایپرسان و تونل و خونه‌به‌خونه و ... داریم..

  • هانیه معینیان


کنارم هستی و با بودنت این خانه می‌رقصد

تمام خانه دارد با من دیوانه می‌رقصد

تو گرم پخت‌وپز بودی و من با چشم خود دیدم

تمام آشپزخانه هنرمندانه می‌رقصد

به زیرلب چه می‌خوانی که هرشب وقت تسبیحت

میان دست، با‌ هر ذکر تو، هر دانه می‌رقصد

مرا اهل تحجر عیب کردند و نفهمیدند

گلی دارد کنار خود اگر پروانه می‌رقصد

زمین لرزید، اما نه! زمین‌لرزه نبود ای ماه!

که دارد پا به پای من تمام خانه می‌رقصد

  • هانیه معینیان


چگونه در خیابانهای تهران زنده می مانم؟

مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده می مانم

مرا در گوشه این شهر آرام و قراری هست

که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده می مانم

هوای دیگری دارم... نفسهای من اینجا نیست

اگر با دود و دم در این خیابان زنده می مانم

شرابی خانگی دائم رگم را گرم می دارد

که با سکرش زمستان تا زمستان زنده می مانم

بدون عشق بی دینم، بدون عشق میمیرم

بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده می مانم

  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...