جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۱۴ مطلب با موضوع «روزهای خاص» ثبت شده است

«سیمین دانشور» جزو نویسنده‌هایی است که زمان نقش مهمی در نوشته‌هایشان دارد. سیمین جدا از زمانه خودش نیست، همیشه نوشته‌هایش یک پیوندی با زمان زندگی‌اش داشته‌است و این باعث شده‌است با اینکه تقریبا همه داستان‌هایش صبغه زنانه دارند ولی جنسیت در مخاطبانش اهمیت خود را از دست بدهد. 

البته سیمین در اکثر نوشته‌هایش جدا از اینکه شخصیت اصلی را زن انتخاب کرده از ستم‌هایی که به زنان شده‌است هم حرف به میان آورده برای مثال خیانت و زن دوم پای ثابت نوشته های سیمین است.

 

از بین کتابهای سیمین، «سووشون»، «شهری چون بهشت» و «جزیره سرگردانی» را بیشتر دوست داشتم.( البته این حرف به این معنی نیست که «به کی سلام کنم؟» و «انتخاب» را دوست نداشته باشم)

 

 سووشون که مهمترین کتاب سیمین دانشور است یا حتی مهمترین کتاب ادبیات داستان ایرانی به شکل زیبا و حیرت آوری مفهوم وطن و دین را با هم پیوند زده است‌. زری شخصیت اصلی داستان زنی ست تحصیلکرده که عاشق و وابسته همسر و فرزندان و خانواده‌اش است. دقیقا همین وابستگی او را ترسو کرده‌است و شجاعت قبلش را از او گرفته‌است. این نگاه انتقادی سیمین دانشور به زن ایرانی که حتی تا امروز هم امتداد یافته خیلی زیبا تصویر شده‌است. و البته زری با اتفاق شگفتی که در داستان رخ می‌دهد از این پیله رهایی می‌یابد‌.

جزیره سرگردانی جلد اول از رمان دوم خانم دانشور است. روایت دلمشغولی‌ها، علاقمندی‌ها، دوراهی‌ها و عشق هستی،دختری جوان که در جست‌وجوی حقیقت است. و البته سرگردان بین مادربزرگ سنتی و مذهبی‌اش با مادر مدرن و دورافتاده از مذهب

در این رمان سیمین به عنوان استاد هستی وارد قصه میشود و از زندگی خود و جلال صحبت می‌کند. با اینکه جلد اول این کتاب را بسیار دوست داشتم و حتی به نظرم آمد بعضی فصلهای کتاب آنقدر پر و پیمان و زیباست که می‌توانست به عنوان کتابی مجزا چاپ شود، ولی از خواندن جلد دوم کتاب ساربان سرگردان پشیمان شدم! هم به خاطر چرخش ناگهانی داستان در دستهای خانم دانشور و هم شاید به خاطر روایت عریان سیمین از زندگی خودش.با این حال هنوز نمیتوانم هضم کنم چطور جلد سوم کتاب کوه سرگردان نوشته شده است ولی ناشر آن را گم کرده است.

شهری چون بهشت ده داستان کوتاه است که به قول خانم نویسنده« یادگاری ست از دوران سیاه اختناق و نموداری است از اجتماعی که در آن زیسته‌ام». کتاب با اینکه میزانسن های متنوع و جذابی دارد ولی همچنان با محوریت زنان است.

  • ۱ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۵۰
  • هانیه معینیان

 

من از آدمهای زیادی این جمله را شنیده‌ام که «اگر بچم ازم بپرسه چرا منو به دنیا آوردی چه جوابی بهش بدم» آدمهای زیادی که هروز بیشتر میشوند و حال بدشان از دنیا و آدمها و اتفاق‌هایش روز به روز بیشتر می‌شود. کرونا که آمده این حس وحال ها بیشتر هم شده‌است. 

طبیعی هم هست وقتی گوشمان از صبح تا شب از اخبار بد پر شده، وقتی آدمهای اطرافمان ناامیدتر از قبل شده‌اند، وقتی یک ویروس کل جهان را قرق کرده‌است، وقتی هنوز جایی در این دنیا موشک و بمب پرتاب می‌شود. آدمها ناامید میشوند و خسته. 

ولی ما آدم‌های خسته یک چیز را فراموش کرده‌ایم و آن اینکه ما منتظریم. منتظر یک اتفاق شگفت‌انگیز. جهان بر خلاف فیلمهای هالیوودی آخرالزمانی رو به تباهی و سیاهی نیست آخر جهان خوش است، شادی است، سلامتی ست، پیروزی ست و...

 

« اصل انتظار فرج از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر استنتاج میشود و آن اصل حرمت یاس از روح الله است» شهید مطهری با این مقدمه کوتاه به سراغ بحث انتظار رفته است. کتاب کوتاه قیام و انقلاب مهدی را بخوانید.

 

پی‌نوشت: میلاد امام عصر(عج) مبارک.

 

 

  • ۲ نظر
  • ۰۹ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۴۰
  • هانیه معینیان
.
روز جهانی داشتن خیلی خوب است؛ این که همه‌ی جهان یک روز مشخص را به عنوان «روز جهانی زن» در نظر بگیرند خیلی خوب است. ولی هشت مارس خوب نیست. این روز جهانی که شاهدش هستیم خوب نیست. خوب نیست چون همه زنان را نمی‌بیند، چون میخواهد یک حرف را به همه زنان دیکته کند، خوب نیست چون نگاه از بالا به پایین دارد؛ هرسال یک شعار را آدمهای اتوکشیده از افکار لیبرالیستی، فمینیسمی‌شان در نظر میگیرند و میخواهند همه زنان آن پایین برای آن شعار دست بزنند، هورا بکشند، تلاش کنند، اعتراض کنند. خوب نیست چون شعارش دغدغه زنان روستایی پای تنور نیست. چون شعارش دغدغه یک مادر با بچه خردسال نیست، چون دغدغه یک زن سالمند نیست، چون دغدغه زن خانه‌دار نیست؛  چون دغدغده‌اش زن جنگ ‌زده یمنی نیست، زنان آواره فلسطین نیست. چون همه را با یک چشم میبیند زن سیاه پوست، زن روستایی، زن ایرانی، زن مسلمان، زن بودایی...
روز جهانی که آنقدر محدود است که فقط تا نوک بینی‌اش را میبیند به چه درد میخورد؟!
  • ۱ نظر
  • ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۱۶
  • هانیه معینیان

 

.
من حاج قاسم را دوست داشتم؛ دارم... دوست داشتنش آنقدر واضح است که دلیل نمی‌خواهد. ولی به شکل عجیبی ابو مهدی المهندس را دوست دارم. اصلا بعد از شهادتش اسمش را شنیدم، در مستندها دیدمش؛  همین، ولی هنوز عکس پروفایل یکی از پیام‌رسانهایم این تصویر است. دلم نمی‌خواهد عوضش کنم. 
همه دوست‌داشتن‌ها مگر دلیل می‌خواهد؟!

  • هانیه معینیان

من زادگاهم را ندیده ام 

جایی که مادرم 

بار سنگین بطنش را

 در زیر سقفی فرو نهاد

 هنوز زنده است

 نخستین تیک‌تاک‌های قلب کوچکم 

در سوراخ بخاری

 و درز آجرهای کهنه

 و پیداست جای نگاهی شرمسار 

بر در و دیوار اتاق 

نگاه مادرم

 به پدرم 

و پدر بزرگم

 صدای خفه ای گفت 

دختر است!

 قابله لرزید

 در تردید سکه ناف‌بران

 و مرگ حتمی شیرینی ختنه سوران

 در اولین زیارت از زادگاهم

 نگاه شرمسار مادرم را 

از دیوارها می زدایم

 و آنجا که نبضم آشکارا کوفتن آغازید

 اقرار می آغازم که

 در دستهای روشنم

 شهوت گره شدن و کوبیدن نیست

 عربده نمی‌کشم

 افتخار کشتن انسان‌ها را ندارم

 که بر سر سفره برتری آدم‌های نر پروار نشده‌ام

 

پی‌نوشت: شعری از طاهره صفارزاده به مناسبت سالروز درگذشتش

  • هانیه معینیان

 

اگر معنای لغوی حجاب را کنار بگذاریم، در عرف حجاب امری است که در ارتباط با نامحرم فهمیده می‌شود. لذا هم شامل مردان می‌شود و هم زنان، ولی به دلیل ویژگی های خاص زنان این مقوله در زنان مهم‌تر و پررنگتر است. 
عفاف دایره‌اش وسیعتر است ولی آنچه اهمیت دارد این است که عفاف و حجاب ملازم همدیگرند، گرچه دو مقوله‌ی جداگانه هستند و هرکدام تعریف خاص خود را دارند. لذا آدم هایی هستند که حجاب دارند ولی عفاف ندارند و از آن طرف آدم هایی که عفاف دارند ولی حجاب ندارند. که به طور قطع گروه اول خیلی خیلی بدتر از گروه دوم هستند. ما اگر معنی «حجاب کامل» را که همان تلازم حجاب و عفاف است درست نفهمیم ممکن است به بیراهه برویم.

قرآن کریم در دو سوره احزاب و نور هم حجاب را مطرح میکند و هم عفاف را:
«یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ»
«یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»
 «یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»
«وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ»
«وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ»
«فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»
طبق آیات قرآن اولا زنان و مردان باید چشم هایشان را حفظ کنند و پاکدامنی پیشه کنند. دوما زنان به طور خاص مورد خطاب قرار گرفته‌اند که باید نوعی از پوشش داشته باشند که زینت‌هایشان آشکار نباشد و جلب توجه نکنند  و غیر از آن حواسشان به راه رفتنشان و حرف زدنشان باشد.

ولی تعریف ما از حجاب بعضی اوقات همخوانی با قرآن ندارد. گاهی دچار افراط می‌شویم و گاهی تفریط. 
مادامی که فقط به بعد ایجابی حجاب توجه کنیم بدون توجه به بعد سلبی( زینت نداشتن و جلب توجه نکردن) و عفاف به بیراهه تفریط رفته‌ایم. 
و تا زمانی که تعریفمان از حجاب کامل چادر باشد به بیراهه افراط رفته‌ایم‌. البته که قطعا حجاب برتر، چادر است ولی این فقط یک انتخاب است حتی اگر بگوییم مستحب موکد است باز هم مستحب است و جزو واجبات محسوب نمیشود. ولی انحصار حجاب در یک مورد مشکلاتی به همراه دارد که چندتایش را ذکر میکنم.

🔻اینکه اعتقاد داشته باشیم حجاب کامل فقط چادر است به این معناست که غیرچادری‌ها یک نقصی در حجابشان دارند و این عقیده در ارتباط ما با غیرچادری‌ها تاثیرگذار است.
🔻ممکن است فرزندمان چادر را انتخاب نکند یا دوست نداشته باشد چادر سر کند آنوقت هضم کردن این قضیه برای ما خیلی خیلی مشکل می‌شود و همیشه احساس می‌کنیم که دینداری ما و فرزندمان یک مشکلی دارد و احساس گناه می‌کنیم.
🔻سختگیری در این مورد ممکن است افراد را به طور کلی از دین زده‌کند مخصوصا اگر سنشان کم باشد و این قضیه برایشان حل نشده باشد. آن وقت است که ممکن است در بزرگسالی نه تنها چادر بلکه حجاب را کنار بگذارند.

خلاصه اسلام می‌خواهد زن و مرد مسلمان محجوب عفیف باشند؛ نه محجوب تنها کفایت می‌کند و نه عفیف تنها...

پی‌نوشت: از آنجایی که من در «بی‌خبری» به سر میبرم همیشه اوایل شب متوجه می‌شوم که چه روزی را سپری کرده‌ام! به همین خاطر این یادداشت به مناسبت دیروز نوشته شده‌است!

  • هانیه معینیان

آتش که فقط در جهنم نیست، گاهی آتش خیلی نزدیک است. آنقدر که حتی با حرارت و گرمای زیادش مانوس شده‌ایم و ما را نمی‌سوزاند؛ ما آدم های عادت کردنیم...

یَا عَالِمَ الْخَفِیَّاتِ  یَا عَالِمَ السِّرِّ

خودت بهتر از هرکسی آگاهی به آتش درونمان حتی آگاه تر از خودمان به خودمان...

 یَا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ما را از آتشی که به جانمان افتاده رهایی بخش، از این دلهای مرده...

یَا مَنْ لا یُحْیِی الْمَوْتَى إِلا هُوَ

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ

یَا طَبِیبَ الْقُلُوبِ

یَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ

 یَا أَنِیسَ الْقُلُوبِ

یَا مَنْ لا یُقَلِّبُ الْقُلُوبَ إِلا هُوَ

 

...الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَب...

 

 

  • ۱ نظر
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۱۶
  • هانیه معینیان

 

۱.هر که از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبه رو خواهد شد؛ چراکه اجل در کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است.( خطبه ۱۴۹)
این روزها به آدم‌های این شکلی برخورده‌ایم. آدمهایی که به نظر می‌آید دیگر «زندگی» نمی‌کنند از بس که زندگیشان خلاصه شده در الکل و ترس و مواد ضدعفونی‌کننده، ماسک، وایتکس و دستم را شسته ام یا نه و ... زندگی با این همه ترس اسمش هرچه باشد زندگی نیست! نمونه جدید و عجیب و غریبش هم همین خوردن الکل به خاطر مبتلا نشدن به کرونا و بعد هم مردن به خاطر سمی بودن! به همین راحتی...

۲.علی (علیه السّلام) در سایه ی دیوار کجی نشسته بود؛ از آنجا حرکت کرد و در زیر سایه ی دیوار دیگری نشست. به آن حضرت گفته شد: «یا امیر المؤمنین! «تفرّ من قضاء اللّه؟ » (از قضای الهی فرار می کنی؟ ) فرمود: «افرّ من قضاء اللّه الی قدر اللّه» (از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم).
شهید مطهری در کتاب عدل الهی دراین‌مورد می‌گویند: «معنای این جمله این است که هر حادثه که در جهان پیش می آید مورد قضا و تقدیر الهی است اگر آدمی خود را در معرض خطر قرار دهد و آسیب ببیند قضای خدا و قانون خداست و اگر از خطر بگریزد و نجات پیدا کند آن هم قانون خدا و تقدیر خداست اگر انسان در محیط میکروب دار وارد شود و بیمار گردد قانون است و اگر هم دوا بخورد و از بیماری نجات یابد نیز قانون است بنابراین اگر انسان از زیر دیوار شکسته برخیزد و کنار برود کاری برخلاف قانون خدا و قضا الهی انجام نداده است و در چنین شرایط قانون خدا این است که از مرگ مصون بماند و اگر در زیر دیوار بنشیند و با سقوط دیوار نابود گردد این نیز قانون آفرینش است»
دسته دوم هم عالمی دارند برای خودشان. اکثرا از آن آدمهایی هستند که تا به چشم خودشان نبینند یکی از آشناهایشان فوت شده قضیه را جدی نمی پندارند. طیف وسیعی هم دارند از آدمهای بیخیال و اهل مکتب لذتگرایی تا آدمهای مذهبی که می‌گویند « هرچه خدا بخواهد همان می‌شود»...
مردم خوشحالی هم که برخلاف گوشزدهای مسئولین همچنان دوست دارند به مسافرت بروند و لذت ببرند از همین دسته‌اند...

به قول عزیزی، پناه بر خدا!

 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۱۶
  • هانیه معینیان



از تلویزیون خانه ما را می‌دیدم. با اینکه برنامه اش را دوست دارم ولی آن قسمت مصاحبه و نظرخواهی از خانواده‌ها حرصم را درمی‌آورد. هربار یک خانواده یا دوخانواده یا حتی هر سه خانواده فقط برای برنده شدن و به دست آوردن جایزه زیراب خانواده دیگر را می‌زنند. با دلایل درست یا نادرست به طرز خودخواهانه‌ای خودشان را بهتر از بقیه میدانند و این را هم به زبان می‌آورند.

برنامه که تمام شد گوشی را برداشتم و تیتر خبرگزاری فارس نظرم را جلب کرد. خبر را نمی‌توانستم باور کنم، اینکه عده ای به‌خاطر اینکه شنیده‌اند در درمانگاه محلشان چند بیمار کرونایی بستری است آتش به پا کرده‌اند! آتش واقعی... اصلا شایعه بودن اینکه آنجا بیماری بستری است درحالی که نبوده برایم اهمیت ندارد فقط دارم به آتش به پا کردن آن چند نفر فکر میکنم. واقعا ما از چه زمانی آنقدر خودخواه شده‌ایم؟! رحم مسلمانی پیشکش، رحم ایرانی زبانزدمان کجا رفته؟! نظر یک نفر زیر آن پست بیشتر ناراحتم کرد: «زمستان میرود و رو سیاهیش به زغال می ماند. به نظرم بعد از اینکه داستان کرونا تموم شد هی به فرهنگ چند هزار ساله ایرانمون ننازیم»

خوب است این داستان را مرور کنیم:
در زمان موسی (ع )خشکسالی پیش آمد آهوان در دشت خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .
خداوند فرمود: موعد آن نرسیده است، موسی هم برای آهوان جواب رد آورد؛ تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت ومناجات بالای کوه طور رود.
به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست. آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد،شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید است.تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد. موسی معترض پروردگار شد.
خداوند به حضرت موسی(ع) فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود.

آهو ما ایرانی ها را یاد چه می اندازد؟! ضامن آهو؛
در ملک ضامن آهو، بیاییم و از آهو کمتر نباشیم...

بعدن نوشت: قصد داشتم امشب یک مطلب حال‌خوب‌کن بنویسم وقتی این خبر را خواندم به معنای واقعی کلمه حالم گرفته شد و هنوز حالم سرجایش نیامده و در بهتم..

  • ۴ نظر
  • ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۱۵
  • هانیه معینیان

امروز روز جهانی زنان خانه دار است خیلی وقت است میخواستم درباره خانه‌داری مطلب بنویسم ولی نشد. این روز را مغتنم می‌شمارم و چند خطی مینویسم به عنوان مقدمه‌ی ورود به بحث و انشالله در آینده مطلب را کامل می‌کنم.

خانه‌داری مثل زمان گذشته نیست نه شکل و ساختارش ونه نوع نگاه به آن. ساختارش که قطعا زیر سایه پیشرفت و تکنولوژی تفاوت های آشکاری یافته و خیلی از کارها دیگر در دایره خانه‌داری قرار نمی‌گیرد یا ماشین آن را انجام می‌دهد و یا بعضی مشاغل خاص. آنچه این روزها اهمیت دارد نوع نگاه به خانه‌داری ست. قطعا نگاه زنان امروز به خانه‌داری خیلی متفاوت با زنان دیروز است درحالی که نگاه مردان به این مقوله تفاوت آشکاری نکرده‌است و آنچه موجب افزایش نگاه منفی به خانه‌داری شده است نگاه همین مردان و زنان به آن است. رسانه و سیاست های لیبرالی و فمینیستی و دیدگاه روشن‌فکران و سلبریتی ها و ... قطعا در این دیدگاه منفی موثر بوده‌است ولی آنچه اول از همه باید تغییر کند خودمان هستیم. خودمان به عنوان زن یا مرد؛ اینکه ذهنمان را از کجا تغذیه می‌کنیم؟


اسلام بهترین، زیباترین و به‌روزترین دیدگاه را در این‌باره دارد. اسلام آنجا که بحث حقوقی را مطرح می‌کند می‌گوید زن وظیفه‌ای ندارد که کار خانه را انجام دهد و آنجا که بحث اخلاقی را مطرح می‌کند میگوید خانه داری زن معادل جهاد است...هیچ مکتبی نمی‌توانست به این زیبایی این مطلب را بیان کند. اسلام آنجایی که بحث حقوقی میکند مخاطبش مرد است و می گوید تو نباید خانه داری را وظیفه زن بدانی، نباید او را بازخواست کنی، نباید زیاده‌خواه باشی  و بدانی وقتی همسرت این کار را انجام می‌دهد سپاسگزار او باشی؛ یعنی حالت طلبکاری که اصولا و عموما در مردان در قبال خانه داری زنان وجود دارد را نکوهش می‌کند. از طرفی وقتی بحث اخلاقی میکند مخاطبش زنان هستند. زنان را تشویق میکند به این کار و اجر و ثواب بسیاری برای آن قرار  میدهد؛ که  اگر ما زنان این ها را بفهمیم و بدانیم و نیت مان را درست کنیم که آنچه انجام میدهیم کاری ست که خدا دوست دارد و ما را به خدا مقرب تر میکند چقدر میتواند حالمان را خوب کند و خستگیمان را کم می‌کند...

  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...