اگر مطالعات زنان خوانده باشید یا اگر چند کتاب فمینیستی خواندهباشید، مهمتر آنکه حرفهای چند فعال زن را دنبال کردهباشید متوجه میشوید که کلیدواژه آنها «پدرسالاری» و «قرائت مردانه» است. اولش برایتان جالب است، شما را به فکر وادار میکند و میپذیرید که این حرف تا حدودی درست است. جریان وقتی خستهکننده و مبتذل میشود که پای این دو واژه همهجا باز میشود؛ برای هر مشکل و مسئله اجتماعی بازگو میشود. آنقدر که آدم از این همه تکرار تحلیل دم دستی و ساده حوصلهاش سر میرود و دنبال تحلیل دقیقتر و موشکافانهتر میگردد.آنقدر موارد استفاده و تعمیم دادن این مفاهیم زیاد است که گاهی به جای هم استفاده میشوند. مثلا در موضوع «علل علاقه کمتر زنان به مباحث اجتماعی و سیاسی» گفتهمیشود که قرائت مردانه از این مباحث موجب این امر شدهاست. در حالی که پیش از قرائت مردانه که تاحدی تاثیرگذار است به این امر توجه نمیشود که این عرصهها عرصههایی مردانه است. مردانه بودن موضوع پیش از تفسیر کردن مردانه است. البته بنده دارم از «هست ها» صحبت میکنم نه «بایدها»؛اینکه باید چگونه باشد مطلب دیگری است. نکته بعدی این است واقعا این قرائت مردانه پایانش کجاست؟ تا کجا میخواهد ادامه داشتهباشد؟ انسانیت پس چه میشود؟ اگر آنقدر مرد بودن یا زن بودن مهم است پس تعریف انسان زن با انسان مرد هم باید متفاوت باشد. پس هیچ فهم، درد، احساس مشترک نباید باشد. و آن وقت چه کسی قرار است به ما بگوید فهم زنانه از زندگی بهتر است یا فهم مردانه؟! درحالی که در منابع دینی ما جنسیت امری عرضی است یعنی در خلقت اول انسانی به وجود آمدهاست و دوم مرد یا زن شدهاست. از طرفی با این نگاه ما فقط چیزی را میتوانیم بشناسیم که آن را زیستهباشیم یا تجربه کردهباشیم در حالی که اینگونه نیست. حتی در همین مبحث مورد نظر نیز با این نگاه هیچوقت نباید در علم روانشناسی دنبال شناخت جنس مقابل باشیم. چون امکان شناخت وجود ندارد.وقتی عیب زنان را نمیگوییم و همهچیز را میاندازیم گردن مردان و پدرسالاری و قرائت مردانه وضعیت از این هم بدتر خواهدشد. کمی هم تیزی انتقاد را به سمت زنان بگیریم. زنان خودشان خودشان را محبوس کردهاند؛ در خانه و خانواده و خرید و مد و زیبایی و دکوراسیون و آرایش و حجاب و ... خودشان را گیر انداختهاند. وقتی فکر و ذهن و عمل مدام در چیزی دست و پا بزند تو دیگر نه حوصله و نه وقت مسائل دیگر را داری...
- ۰ نظر
- ۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۷:۲۷