جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

دختر یکی اقواممان آن زمانی که سنش کم بود عاشق شد. خیلی کوچک بود؛ ما باورش نمی‌کردیم. دوست داشتنش را باور نداشتیم با اینکه مدام به رویمان می‌آورد. دختر شش، هفت ساله  آن زمانی که فیلم‌های کره‌ای به تلویزیونمان آمد عاشق آن سریال‌ها شد. اولش فقط تماشا کردن بود و تماشاکردن و تماشا کردن... بعدتر ادایشان را در آورد؛ ادای لباسهایشان، زانو زدنها، درخواست‌ها، حرف زدنها و... کم‌کم پای خواهرزاده‌ی خیلی کوچکترش را هم به این جریانات باز کرد و ما هم‌چنان در خواب خوش خیالی و بازی بچگانه و عشق کودکی بودیم...
 
 دختر فامیلمان،دانشجوی سال اول رشته گرافیک هنوز هم عاشق است با همان حرارت و حتی بیشتر. زبان کره‌ای را تا حدودی بلد است. چند وقتی هم ادمین فروش یک کانال لوازم آرایش کره‌ای بود. از همان بچگی اهل هنر بود نبوغ و خلاقیت خوبی هم داشت. الان اما همه علاقه و همتش صرف دست سازه های کره‌ای شده‌است. یک زمانی بهش گفتم حالا که آنقدر نبوغ و خلاقیت دارد صرف فرهنگ ایران خودمان کند. خندید و گفت حرفی ندارد ولی طرفداران فرهنگ کره‌ای بیشترند! نمیدانم غیر از خواهرزاده‌اش پای چه کسانی را به این ماجرا باز کرده‌است.
 
 وقتی فهمید چند وقتی‌ست مشغول درست کردن وسایل نمدی شده‌ام عکسی برایم فرستاد. خواست برایش درست کنم. ساختم  و فرستادم. خیلی خوشش آمد؛ گفت مطمئن است چند نفر دیگر هم از این کار می‌خواهند. عصر خواهرزاده‌اش پیام داد که آن عروسک نمدی را که برای خاله‌اش ساخته‌ام می‌خواهد. گفت برایش درست کنم. راستش خیلی خوشبین نبودم به این همه خوش‌آمدن. به نظرم برخلاف تصورم آن یک عروسک معمولی نبود. وقتی در اینترنت جستجو کردم متوجه شدم این عروسک نماد یکی از افراد گروه موسیقی کره‌ای‌ست! خیلی حالم بد شد. آن مردهای دخترنما چه جذابیتی برای دختران ایرانی باید داشته باشد؟!
بهش پیام دادم «عروسکت آماده است فقط من دیگر از این عروسک‌ها نمی‌سازم
اگر عروسک ایرانی خواستی در خدمتم و با کمال میل و رغبت...»
  • ۴ نظر
  • ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۳:۴۱
  • هانیه معینیان
گروه بله را باز میکنم یک در میان اعضای محترم درخواست کمک دارند؛ واتس آپ را باز میکنم چند تن از دوستانم پیامی فرستاده اند و از نیازمندی شخصی گفته‌اند و درخواست کمک دارند، اینستاگرام را باز میکنم یک نفر استوری گذاشته و درخواست کمک دارد، تلگرام و ایتا و بقیه جاها هم همین است. خیلی خوب است دغدغه درد مردم را داشته باشیم؛ خیلی خوب است. فقط من متوجه نمی‌شوم که چرا کار یک موسسه را دوست داریم شخصی انجام دهیم؟ اینکه باری از دوش فردی برداریم عالی‌ست ولی خودمان به اندازه زورمان برداریم دیگر برای کمک کردن بیشتر همه جا جار نزنیم. میخواهیم کاری انجام بدهیم دستشان را بگیریم بسپریم به یک موسسه به کمیته امداد... 
ایراد این کار می‌دانید چیست؟ اولا موسساتی که در این زمینه فعالیت میکنند را تضعیف می‌کند. ثانیا فرض کنید من یک پولی دارم و می‌خواهم کمک کنم در این آشفته بازار به چه کسی کمک کنم؟ آنکه سرطان دارد؟ یا آنکه صاحبخانه انداخته اش بیرون؟ یا آن بچه ای که باید عمل شود.... چه کسی میخواهد تعیین کند کدامشان به پول بیشتر نیاز دارند؟ ثالثا کمیته امداد و خیریه های معتبر دنبال چاره‌جویی مستمر هستند درواقع می‌خواهند ماهیگیری یاد بدهند نه اینکه یک ماهی لاغرمردنی بیندازند کف دست یک نفر...
  • ۶ نظر
  • ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۴
  • هانیه معینیان
من هربار «عصرجدید» را می‌بینم حسرت می‌خورم. نه به‌خاطر شرکت‌کنندگانش که واقعا گاهی با ذره‌بین هم نمی‌توانی ذره‌ای استعداد( به معنای واقعی استعداد) در آنها بیابی، نه به خاطر حرفهای تکراری احسان علیخانی که «ذوق» و «قریحه» و «قضاوت نکنیم»ش دیگر خیلی توی ذوق می‌زند و نه حتی به داوری کردن داورهایش...
حسرت می‌خورم به خاطر حضور «آریا عظیمی‌نژاد» و با خود فکر می‌کنم کاش شخص دیگری روی آن صندلی نشسته‌بود. من موسیقی‌ندان قبلترها عظیمی‌نژاد را می‌شناختم ولی بعد از ازدواجم به نابغه بودنش پی بردم. قبل از این برنامه قطعا خیلی‌ها اسم عظیمی‌نژاد را هم نشنیده‌بودند چه برسد به چهره‌اش. ولی آنهایی که او را می‌شناختند هنرش را هم می‌شناختند و چه محبوب بود هنرش برای آنهایی که می‌شناختندش. حالا اما آریا عظیمی‌نژاد مشهور شده‌است ولی محبوب نه...
«امین حیایی» که عمری در سینما و تلویزیون خوش درخشیده عصرجدید خیلی حرف تازه‌ای برایش ندارد. «رویا نونهالی» هم فقط شاید محبوبتر شده باشد( حداقل برای من اینطور بود). «سید بشیر حسینی» که قبلاً کسی نمی‌شناختش حالا هم معروف شد هم کتابهایش فروش رفت ماند آریا عظیمی‌نژاد که به نظرم عصر جدید «هیچ» برایش نداشت... آنهایی که تازه شناختندش به اندازه هنرش نشناختندش آنهایی هم که قبلاً می‌شناختندش حضور او در چنین برنامه‌ای خیلی به مذاقشان خوش نیامد...
 
البته که عصر جدید هم در این قضیه بی‌تاثیر نبوده است. اینکه شور صداقت داشتن و نقدپذیر بودن را درمی‌آورد. اینکه هربار عظیمی‌نژاد رای منفی میدهد یک نفر آن پشت مثل اسفند روی آتش بالا و پایین می‌پرد و داد میزند و اعتراض می‌کند. من اسمش را نمی‌دانم ولی هربار که دادش بلند میشود و پخش میشود و علیخانی هم مطرح می‌کند دوست دارم بروم با خاموش کردن تلویزیون همه اعتراضم را نشان بدهم که اگر پذیرفتی یک نفر قاضی شود، داور شود اینهمه هیاهو و دادو بیداد و اعتراض دیگر چیست؟! ولی میدانم این اعتراض خاموشم هیچ فایده‌ای ندارد.
  • ۲ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۵
  • هانیه معینیان

 

امروز از یکی از دوستانم پرسیدم چرا مثل قبل نمی‌نویسد. وبلاگش را یادم بود و نوشته های خیلی خوبش را به یادش آوردم. گفت: «وقت ندارم». بارها این جمله را از دوستانم شنیده‌ام به همین خاطر  نپرسیده می‌دانم زمانشان را کجا صرف می‌کنند؛ «خانه». تمام وقت‌شان به خانه و خانه‌داری می‌گذرد، نه حتی به بچه‌داری و همسرداری؛ به خانه‌داری. نه اینکه خانه‌داری بد باشد؛ خانه داری نه تنها یک کار ارزشمند است بلکه خیلی هم لذت‌بخش است. این که هر روز خلق می‌کنی، اینکه می توانی با چیزهای بدمزه یک چیز خوشمزه درست کنی، این که می‌توانی گردها را بتکانی، می توانی لباس‌های رنگارنگ را تا کنی و سر جایشان بنشانی، میتوانی چیزهای کثیف را تمیز کنی و از تمیز شدن آنها لذت ببری، این که می‌توانی این خانه را نو کنی، به خانه روح ببخشی...

 ولی چرا خیلی از ما از خانه‌داری شکایت داریم و از آن بدمان می‌آید؟ برای اینکه در آن غرق شده ایم... و خدا می‌داند چه استعدادهایی،چه حال خوبی، چه بزرگ‌شدن‌هایی دارد تلف می‌شود.
کسی لذت دریا را می‌فهمد که روی ساحلش قدم بگذارد و گاهی پاهایش را به آب بسپارد؛ کسی که دارد در دریا غرق می‌شود و مدام دست و پا میزند که نجات پیدا کند فقط بیشتر در آب فرو میرود...

 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۶
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...