همسرم میگوید از پنج نفری که در اتاق اداره با هم همکار هستند چهارنفرشان متاهلاند که از در این بین سه نفرشان از ازدواج ناراضیاند! و به یک نفر مجرد هم اتاقیشان نهیب میزنند که «ازدواج نکن» یک نفرشان پا را فراتر گذاشته « من اگه بچه نداشتم تا حالا زنم رو طلاق داده بودم»...
این جملهی «ازدواج نکن» را زیاد شنیدهایم قطعا این همه آدم نمیتوانند بد باشند ولی چه شده است که ما این جمله را بارها از افراد مختلف میشنویم؟
▪️یک: این نارضایتی مثل بسیاری از غرزدنهای دیگر تبدیل به یک اپیدمی شدهاست. به همین خاطر به دنبال ازدیاد افراد غرغرو که از همهچیز ناله میکنند، اینبار نوبت به خانواده و ازدواج رسیده است و چون افراد با این ناله کردنها توسط افراد دیگر تایید میشوند کارشان را ادامه میدهند و با شدت بیشتری غر میزنند!
▪️دو: واقعیت این است که آدم های امروزی با همه ادعایشان بلد نیستند یک رابطه خوب و سالم با شریک زندگیشان بسازند درواقع اکثر مواقع این رابطه است که مشکل دارد نه خود افراد. یعنی اگر فرد مقابل تغییر کند باز هم اتفاقی نمیافتد و فقط ممکن است شکل مشکلات تغییر کند.
▪️سه: ما در جامعهای زندگی میکنیم که آدمهایش روز به روز خودخواهتر، فردگراتر، بیتفاوتتر و بیگذشتتر! میشوند که دوست دارند مسئولیت خود را نپذیرند و همه چیز را به گردن طرف مقابل بیندازند. یعنی دقیقا چیزهایی که با ذات ازدواج جور در نمیآید؛ به قول مادربزرگم «من» باید «نیممن» بشود.
▪️چهار: این مورد خاص مردان است! مردان الگوهایی از زنان دیدهاند یا حتی شنیدهاند که زن خودش را برای خانواده فدا کرده است، «من» این زنان در خانوادهشان هضم شده و از بین رفته است. زنان گذشته اکثرا اینطور بودهاند. زنان امروز پس از یک دوره طولانی ظلمپذیری، به این آگاهی رسیدهاند که به خودشان اهمیت بدهند. این تغییر قطعا به مذاق خیلی از مردان خوش نمیآید مردانی که مادر، مادربزرگ و ... خود را جور دیگر دیدهاند و حالا همسرشان جور دیگر رفتار میکند. این مردان ذهنیتشان از زن ایدهآل همان زن دیروز است و وقتی همسرشان بر خلاف ذهنیت ایدهآلشان رفتار میکند نمیتوانند با آن کنار بیایند و دوست ندارند بپذیرند که ذهنیت خودشان ایراد دارد.
در روزگار ما انسان مذهبی تعریف دقیقی ندارد. من از ایمان حرف نمیزنم، به ارتباط انسان با خدایش و حتی ارتباط انسان با خانوادهاش هم کاری ندارم؛ من دقیقا منظورم حضورانسان مذهبی در اجتماع است. ذهنتان را از چادر و ریش و اربعین و هیئت و ... خالی کنید. اینها هست ولی آیا مذهبی بودن به همین جا ختم میشود؟! راستش را بخواهید ما تعریف دقیقی از پسر مذهبی یا دختر مذهبی نداریم. اینکه چطور باید باشند؛ و در این بین تعریف دختر مذهبی باز پیچیدهتر و سختتر است. شاید به دلیل که اجتماع تا مدتها جایی فضایی مردانه محسوب میشده است و در نتیجه سابقه حضور مرد در اجتماع بیشتر از زن است.
از آن زمانی که زنان به اجتماع آمدند، از آن زمان که دانشگاهها تاسیس شدند، از آن زمان که زنان زیادی شاغل شدند و از آن زمانی که ارتباط بین دوجنس بیشتر شد، خواستگاری مدرن هم سروکلهاش پیدا شد. دیگر خانواده تنها محل همسرگزینی نبود. نمیدانم الان چقدر ازازدواجها خارج از قالب سنتی خود اتفاق میافتند و من حتی به خوبی یا بدی خواستگاری مدرن کاری ندارم. من میخواهم بدانم چقدر از دختر و پسرهای جوان آداب این خواستگاری را میدانند؟ خواستگاری سنتی در فرهنگ و سنت ماست، آباء و اجداد ما اینطور ازدواج کردهاند و ما همه رسوم این خواستگاری را بلدیم. ولی خواستگاری مدرن چطور؟ احتمالا این نوع خواستگاری را چون نمیپسندیم کنارش گذاشتهایم. ولی واقعیت این است که چه خوشمان بیاید چه نه اتفاق میافتد.
اگر یک پسر در فضایی غیر از خانواده از یک دختر خوشش آمد باید چه کار کند؟ برمیگردم به مقدمه مطلب. اگر آن دختر و پسر مذهبی باشند باید چه کار کنند؟ بسیاری از پسران مذهبی در این مواقع منتظر میمانند. منتظر میمانند که اگر آنها در باغ سبز نشان دادند پس دختر هم باید چراغ سبز نشان دهد! حالا درست است مذهبیاند ولی یک لبخندی، نگاهی، حرفی و...
دوست دارم یکبار هم که شده اینجا از پشت شیشههای مجازی به همه آنهایی که در این موقعیت هستند بگویم حدیث امام علی را درباره سه فضیلت زن شنیده اید؟میدانید یکی از فضیلت هایی که امیرالمومنین برای زنان میپسندند تکبر است؟ شهید مطهری دراینباره میگویند «منظور این است که زن شایسته نیست که در مقابل نامحرم فروتنی کند بلکه باید در مقابل نامحرم خودش را بگیرد تا همواره بین او و نامحرم حریم و دور باش باشد...»
پس در ذهنتان تکبر را کنار منش یک دختر مذهبی قرار دهید و منتظر چراغ سبز نمانید...
نشریه ترجمان در آخرین شمارهاش مطلبی با همین تیتر چاپ کردهاست. این جستار که در سال 2019 توسط «فرانک فوردی» جامعهشناس مجارستانی نوشته شدهاست دلایل فرزندآوری کمتر انسانها در سرتاسر کره خاکی را بیان میکند. فوردی دلایل اقتصادی را فقط بهانهای از این عدم تمایل بیان میکند به نظر او این تمایل همهگیر صرفا یک تصمیمگیری شخصی برآمده از تفکرات و فرهنگ آن فرد نیست بلکه یک اپیدمی است که فراگیر شدهاست و سیاستمداران، سلبریتی ها، فعالان محیط زیست، نویسندگان، فضای مجازی و ... هرکدام به شکلی در گسترش آن تلاش میکنند. وی با نام بردن از چندین کشور و بیان اتفاقاتی که در جهت زندگی بدون بچه رخ میدهد بیان میکند که ایدئولوژی ضد زادوولد از دو راه وارد شده است؛
یک: تفکر منفی نسبت به بچه دار شدن، تقبیح مادری، برتری خانواده های بی بچه و...
فوردی بعد از بیان اینکه شوق زنان برای استقلال داشتن و جنبش فمینیسم بخشی از تفکر بدون بچه است معتقد است که جامعه پذیری به سمتی رفته است که به جای آنکه افراد دنبال رشد خود یا استقلال خود باشند دنبال آسیب پذیری کمتر و پرهیز از فشارها و تجربههای چالش برانگیز هستند.
دو: توجه به محیط زیست؛ فعالان این گفتمان معتقدند انسان مخرب سیاره زمین است و درنتیجه بچه بیشتر به معنی انتشار بیشتر کربن است. برای مثال مایکل میچر معتقد است انسان یک نوع ویروس است که تن زمین را مبتلا میکند.
در انتها فوردی جستارش را با این سخنان به پایان میرساند: « تا همین اواخر بچه ها لطف خدا و برکت زندگی شمرده می شدند و اکنون افراد زیادی می گویند که بچه نداشتن لطف و برکت است و در نهایت دلیل این بی ایمان شدن به روح بشر نه اقتصادی است نه زیست محیطی. بلکه موتور اصلی این جنبش ضد زادوولد آن است که این اقشار جامعه امروز به سختی میتوانند معنایی برای زندگی بیابند. بازیابی اعتمادمان به روح بشر و فضایل قدیمی بشری بهترین پادزهر برای این چرخش علیه بچه دار شدن است.»
پی نوشت: دهکده جهانی خیلی بیشتر از آنچه که فکرش را بکنیم اتفاق افتاده است! همه دلایل بچه دار نشدن که در این جستار نام برده شده را کم و بیش بین اطرافیان، آشنایان و دوستان و ... دیده ایم...
۱.هر که از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبه رو خواهد شد؛ چراکه اجل در کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است.( خطبه ۱۴۹)
این روزها به آدمهای این شکلی برخوردهایم. آدمهایی که به نظر میآید دیگر «زندگی» نمیکنند از بس که زندگیشان خلاصه شده در الکل و ترس و مواد ضدعفونیکننده، ماسک، وایتکس و دستم را شسته ام یا نه و ... زندگی با این همه ترس اسمش هرچه باشد زندگی نیست! نمونه جدید و عجیب و غریبش هم همین خوردن الکل به خاطر مبتلا نشدن به کرونا و بعد هم مردن به خاطر سمی بودن! به همین راحتی...
۲.علی (علیه السّلام) در سایه ی دیوار کجی نشسته بود؛ از آنجا حرکت کرد و در زیر سایه ی دیوار دیگری نشست. به آن حضرت گفته شد: «یا امیر المؤمنین! «تفرّ من قضاء اللّه؟ » (از قضای الهی فرار می کنی؟ ) فرمود: «افرّ من قضاء اللّه الی قدر اللّه» (از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم).
شهید مطهری در کتاب عدل الهی دراینمورد میگویند: «معنای این جمله این است که هر حادثه که در جهان پیش می آید مورد قضا و تقدیر الهی است اگر آدمی خود را در معرض خطر قرار دهد و آسیب ببیند قضای خدا و قانون خداست و اگر از خطر بگریزد و نجات پیدا کند آن هم قانون خدا و تقدیر خداست اگر انسان در محیط میکروب دار وارد شود و بیمار گردد قانون است و اگر هم دوا بخورد و از بیماری نجات یابد نیز قانون است بنابراین اگر انسان از زیر دیوار شکسته برخیزد و کنار برود کاری برخلاف قانون خدا و قضا الهی انجام نداده است و در چنین شرایط قانون خدا این است که از مرگ مصون بماند و اگر در زیر دیوار بنشیند و با سقوط دیوار نابود گردد این نیز قانون آفرینش است»
دسته دوم هم عالمی دارند برای خودشان. اکثرا از آن آدمهایی هستند که تا به چشم خودشان نبینند یکی از آشناهایشان فوت شده قضیه را جدی نمی پندارند. طیف وسیعی هم دارند از آدمهای بیخیال و اهل مکتب لذتگرایی تا آدمهای مذهبی که میگویند « هرچه خدا بخواهد همان میشود»...
مردم خوشحالی هم که برخلاف گوشزدهای مسئولین همچنان دوست دارند به مسافرت بروند و لذت ببرند از همین دستهاند...
به قول عزیزی، پناه بر خدا!
از تلویزیون خانه ما را میدیدم. با اینکه برنامه اش را دوست دارم ولی آن قسمت مصاحبه و نظرخواهی از خانوادهها حرصم را درمیآورد. هربار یک خانواده یا دوخانواده یا حتی هر سه خانواده فقط برای برنده شدن و به دست آوردن جایزه زیراب خانواده دیگر را میزنند. با دلایل درست یا نادرست به طرز خودخواهانهای خودشان را بهتر از بقیه میدانند و این را هم به زبان میآورند.
برنامه که تمام شد گوشی را برداشتم و تیتر خبرگزاری فارس نظرم را جلب کرد. خبر را نمیتوانستم باور کنم، اینکه عده ای بهخاطر اینکه شنیدهاند در درمانگاه محلشان چند بیمار کرونایی بستری است آتش به پا کردهاند! آتش واقعی... اصلا شایعه بودن اینکه آنجا بیماری بستری است درحالی که نبوده برایم اهمیت ندارد فقط دارم به آتش به پا کردن آن چند نفر فکر میکنم. واقعا ما از چه زمانی آنقدر خودخواه شدهایم؟! رحم مسلمانی پیشکش، رحم ایرانی زبانزدمان کجا رفته؟! نظر یک نفر زیر آن پست بیشتر ناراحتم کرد: «زمستان میرود و رو سیاهیش به زغال می ماند. به نظرم بعد از اینکه داستان کرونا تموم شد هی به فرهنگ چند هزار ساله ایرانمون ننازیم»
خوب است این داستان را مرور کنیم:
در زمان موسی (ع )خشکسالی پیش آمد آهوان در دشت خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .
خداوند فرمود: موعد آن نرسیده است، موسی هم برای آهوان جواب رد آورد؛ تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت ومناجات بالای کوه طور رود.
به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست. آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد،شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید است.تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد. موسی معترض پروردگار شد.
خداوند به حضرت موسی(ع) فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود.
آهو ما ایرانی ها را یاد چه می اندازد؟! ضامن آهو؛
در ملک ضامن آهو، بیاییم و از آهو کمتر نباشیم...
بعدن نوشت: قصد داشتم امشب یک مطلب حالخوبکن بنویسم وقتی این خبر را خواندم به معنای واقعی کلمه حالم گرفته شد و هنوز حالم سرجایش نیامده و در بهتم..
من؛ روسریهایم رنگیتر شده، خندههایم پررنگتر، حرفهای نزدهام تلنبارتر
او؛ روسریاش عقبتر رفته، خندهاش محوتر، صدایش بلندتر...
گمان میکردم دوستیمان، تفاوت عقیدهمان را کمرنگ میکند؛که انگار نکرده است... او هرروز طلبکارتر و من هرروز بدهکارتر... گرانی، بالارفتن دلار، کارنداشتن پسرهایشان، صاحب خانه نشدن... همه تقصیر من و تفکر من و امثال من است. وگرنه رئیسجمهور انتخابیاش هیچ نقشی نداشتهاست...
انگار لبخند دیگر جواب نمیدهد. میترسم کمی پیش برویم بهشت و جهنمش را هم از من طلبکار شود...
ما آدمهای امروزی عادت کردهایم همیشه :| یا :( باشیم. قیافههای حال خوب کن :) یا :D را هم گذاشتهایم برای دنیای مجازی و آدمهایی که سالی یکبار میبینیمشان.ما آدمهای امروزی به غر زدن و ناراحت بودن و شکایت کردن عادت کرده ایم؛ ظاهر شیک و قشنگ و اتوکشیدهمان را حفظ میکنیم برای آدمهای دور و باطن له و خسته و داغانمان را گذاشتهایم برای آدمهای نزدیک؛ آدمهایی که دوستشان داریم و هرروز چشم در چشم می شویم با آنها. دلیل همه ی رفتارهایمان را هم همین میدانیم : ” بالاخره من هم آدمم یکجایی کم می آورم“
این بدترین شکل دورویی ست.ظاهر خوشحال برای آدم های دور و باطن ناراحت برای آدمهای نزدیک.آدمهایی که نفسمان به نفسشان بند است.آدمهایی که «بودنشان» به تنهایی می تواند دلیل خوب بودن،خوب شدن و خوب ماندنمان باشد.
حیف که ما فقط بلدیم از دور برای آدمها دست تکان دهیم...