جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۱۸ مطلب با موضوع «آدم‌واری» ثبت شده است

من اهل دنبال کردن اخبار نیستم. آن شب قبل خواب وقتی چرخی در ایتا زدم و خبر شهادت آن جوان سبزواری را خواندم خیلی ناراحت شدم. وقتی هم فهمیدم همان شب می‌خواسته دنبال دخترش برود اشک در چشمانم جمع شد. سرم را که روی بالشت گذاشتم افکار مختلف به سرم هجوم آوردند. اولینش هم این که، اگر همسرت جای شهید الداغی بود چه؟ انگار قلبم جایش تنگ شده‌بود! خیلی زود این فکر را پس زدم. به جایش فکر کردم اگر من جای آن دخترها بودم چه؟
همینطور که افکار مختلف به سرم هجوم آورده‌بود تصمیم گرفتم فردا متنی برای این شهادت بنویسم؛ مهمترین جمله‌های آن متنی که در سرم چرخ می‌خورد این بود:
*«غیرت» آن مزخرفاتی نیست که در «ابلق» نرگس آبیار دیدید؛ همسر مونا حیدری و پدر رومینا هم هیچ ارزشی نه برای زن و نه برای ناموس قائل بودند، آنها تنها چیزی که دیدند خودشان بوده و بس...نمیدانم شهید «حمیدرضا الداغی» هشتگ «من ناموس کسی نیستم» به گوشش خورده‌بوده یا نه، ولی با شهادتش نشان داد که به آن باور ندارد. او دختران دیگر شهر را هم مانند دختر خودش ناموسش می‌پنداشت...*

«بله» را باز کردم تا اینها را بنویسم. چشمم به گروه چند هزار نفری‌مان افتاد، بازش کردم. آنچه را که می‌خواندم باور نمی‌کردم! واکنش بعضی‌ها را نمی‌توانستم درک کنم و هر ثانیه بر بهتم افزوده می‌شد: 

 «آنقدر تبلیغ شهادت کردید که جوان مردم بیخود پرپر شد!»
« آنها که خودشان حجاب درستی نداشتند»
«او خودش را بیخود وسط معرکه انداخته!»
«او میتوانسته پدری دلسوز و فداکار برای فرزندش باقی بماند و به جامعه و حکومت اسلامی خدمت کند نه اینکه در جوانی شهید شود»

 باورم نمی‌شود. همیشه با خودم می‌گفتم چطور یک آدمهایی پیدا شدند که به خانواده شهدا زخم زبان زدند و خون ارزشمند شهیدشان را بی قدر کردند ولی حالا داشتم خودم همین حرفها را می‌خواندم! از فکر اینکه این حرف‌ها به گوش خانواده آن شهید برسد سرم داغ کرد. نمی‌دانم در آن گروه چند هزار نفری چه‌ها گفتم، حتما خطبه امام علی را به خاطرشان آورده‌ام:
" به من خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را به غارت برده، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشته اند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این که حتّى یک نفر آنان، زخمى بردارد، و یا قطره خونى از او ریخته شود، اگر براى این حادثه تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است." امیرالمومنین در مورد زن غیرمسلمان اینطور می‌گوید، زنی که فقط گوشواره ‌اش را گرفته‌اند، نه اینکه چاقو گذاشته باشند روی بدنش، نه اینکه دستش را به زور کشیده باشند... امیرالمومنین اینطور از امنیت زن در جامعه اسلامی سخن می‌گوید. بعد بعضی ها...

 ولی این را خاطرم هست که از شدت بهت فراموش کردم بهشان بگویم اگر خودتان یا دختر و همسرتان جای آن دختران بودند به همین نتیجه می‌رسیدید؟

  • ۱۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۱۱
  • هانیه معینیان

«ما اغتشاشگر نیستیم؛ ما فقط معترضیم»

🔻استوری‌ها را میخوانم، حرف دانشجویان را گوش میدهم، با دوستم صحبت میکنم و... یک چیز مدام تکرار می‌شود؛ «ما اغتشاشگر نیستیم؛ ما فقط معترضیم»

🔻من عمیقاً به این حرف معتقدم. من معتقدم یک عده که تعدادشان کم هم نیست معترض عملکرد مسئولین هستند ولی صحنه بازی به اعتقاد من و شما کاری ندارد. من عمیقاً معتقدم یک عده گرگ در لباس میش این وسطها جولان می‌دهند ولی وقتی فضا مه گرفته است هیچ چیز درست دیده نمیشود معترض و اغتشاشگر دیگر قابل تشخیص نیست. 

🔻حتی در این فضای پرهیاهو صدا به صدا نمیرسد. آنقدر که آتش زدنها،شکستن ها، چاقو زدن‌ها، ترورها و حمله مسلحانه ها شنیده می‌شود حرف شما به گوش نمی‌رسد. 
این کاملا طبیعی است وقتی صدای تیشه زدن ها بلند شود دیگر صدای هیچ انسانی به گوش نمی‌رسد...

🔻دیروز هنگامی که خواستم با سه تا از دوستانم از عرض خیابان رد شوم، یک ماشین مدل بالایی که من حتی اسمش را نمیدانم از کنارمان رد شد و یک توهینی به ما کرد. چرا ما مستحق توهین بودیم؟! چون چهارنفرمان چادر به سر داشتیم...

🔻در این زمان خاصی که در آن به سر می‌بریم توهین به شخص خودم هیچ اهمیتی ندارد، حتی جسارت به چادرم هم خیلی اهمیتی ندارد؛ چیزی که من به آن می اندیشم جامعه است. جامعه ای که بعد از بیش از چهل روز کار را به اینجا رسانده که دهن ها به هتاکی باز شده، اسلحه ها برداشته شده و  امنیتی که لکه دار شده...

🔻دقیقا در این نقطه دیگر ما با هم هیچ فرقی نداریم. دیگر فرقی ندارد معترض باشیم یا نه... دیگر مهم نیست چه برچسبی بهمان خورده باشد. وقتی امنیت برود بوی مرگ بلند می‌شود، وقتی بوی مرگ بیاید همه‌مان عزادار می‌شویم؛ چون ما همه عضو یک خانواده بزرگ هستیم...

🔻وقتی پسری معترض به جمهوری اسلامی جان بدهد آنسو تر پدر معتقد به جمهوری اسلامی‌اش عزادار می‌شود...
وقتی پدری معترض به حکومت جان دهد، آن طرف تر فرزند معتقد به حکومت‌اش به سوگ می‌نشیند...


🔻این «ما» این مای متکثر پیچیده که آدم هایش عجیب به‌ هم وصل شده‌اند...
 

  • ۰۸ آبان ۰۱ ، ۰۱:۰۵
  • هانیه معینیان

عاشق حیواناتم. آنقدر که اگر می‌شد دوست داشتم در کنارشان زندگی کنم.عاشق بغل کردن یک حیوان پشمالوام و بازی کردن با آن. از دیدن فیلم هایشان لذت میبرم. عاشق کلیپهای ببر، جغد و پاندا و حتی کلاغم. ولی این مدت دلم برایشان خیلی به درد آمده از دست این انسان انسان‌محور و خودخواه خود‌پرست. پز حیوان‌دوستی می‌دهد بعد حیوان بیچاره را دور از طبیعتش، دور از وطنش زندانی میکند. چقدر آن دنیا باید آه این بندگان مظلوم خدا را جواب بدهیم..‌.زیاد؛ احتمالا خیلی زیاد...
خرس قطبی طفلی جایش در قطب است نه در یک ایالت در آمریکا که از دیدن یخ ذوق‌زده شود این باید در برف بغلطد نه در تشت یخ..‌.هروز یک حیوان به فهرست حیوانات خانگی اضافه می‌شود؛ سنجاب، روباه، جغد، ببر و...
این اومانیسم فقط خدا را کنار نگذاشت همه چیز را کنار گذاشت جز انسان..‌.

  • هانیه معینیان
 آدمها نشسته‌اند تا رهبری یک حرفی بزند بلندگو بگیرند همان را تکرار کنند یا نهایت نبوغشان این است که همان معنا را با کلام جدید و عکس و فیلم همراه کنند. ولی واقعا مسئولین فرهنگی این جامعه وظیفه دیگری ندارند؟ 
 
تحول جمعیتی ایران خوب نیست؛ رو به افول است. رشد جمعیت خوب نیست. ما داریم به سمت پیری می‌رویم، هرم جمعیتی ما دارد تغییر می‌کند، همه این گزاره‌ها جمله خبری هستند که ما باید اینها را در خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها بخوانیم آن هم نه آنقدر زیاد که حالمان بد شود) ولی وقتی کسی قصد ساخت مستند یا فیلم یا انیمیشن را دارد که نباید این‌ها را با همین زبان تکرار کند. پس فایده هنر چیست؟ غیر این است که هنرمند، کارگردان، نویسنده باید از هنر به عنوان ابزاری برای روح بخشیدن به معنا استفاده کند؟ 
 
من که در خانه‌ام نشسته‌ام، فرزندی ندارم، به ایران و جمهوری اسلامی هم می‌بالم هم برایم ارزشمند است با دیدن این همه مستند بیخود و کانال‌ها و صفحه‌هایی که به شکل قارچ ‌طور ایجاد می‌شود و فقط حرفهای تکراری را بازنشر میدهد حالم بد می‌شود. به بچه‌داری ترغیب نمی‌شوم که هیچ، تلویزیون را هم خاموش می‌کنم.
 
آن زمانی که می‌گفتند «ایست دو بچه کافیست»، آن زمانی که میگفتند «فرزند کمتر زندگی بهتر» چون این شعارها با زندگی درحال مدرن شدن مردم هماهنگ بوده مردم با جان و دل آن را پذیرفته‌اند ولی حالا چه؟ حالا مدرنیته کامل زیر زبانمان رفته، کیفش را برده‌ایم، فردگراتر شده‌ایم، حق مدارتر شده‌ایم، مسئولیت‌پذیریمان کمتر شده، دنبال لذت و آسایش در زندگی هستیم. از آن طرف قانون هایی که برای بهبود وضعیت اشتغال زنان با محوریت خانواده  تصویب شده فقط روی کاغذ مانده و اجرایی نشده، زندگی ها دارد سخت‌تر می‌شود، اوضاع اقتصادی نابه‌سامان است بعد یک عده مدام شعار «دوتا کافی نیست» را  تکرار می‌کنند و گمان میکنند کک کسی گزیده میشود...زهی خیال باطل!
  • هانیه معینیان
«خداوند انسان را آفرید و انسان توجیه را» خیلی حرف تکراری کلیشه‌ای است ولی مهم این است که واقعیت دارد؛ بین بچه مذهبی‌ها بیشتر به چشم می خورد. به این خاطر که غیرمذهبی‌ها اکثرا اصول خاصی ندارند یعنی دلبخواه خودشان رفتار می‌کنند ولی مذهبی‌ها یک حکم را می‌دانند و حول و حوش آن حکم هزاران مطلب ریز و درشت  در میاورند تا کارشان را راحت کنند.ماجرا وقتی بدتر می‌شود که آن را با یک دلیل خوب قاطی می‌کنند و یک چیزی درهمی به وجود می‌آورند که حال آدم را به هم میزند. حالا اگر بهشان بگویی هدف وسیله را توجیه نمی‌کند که اگر توجیه می کرد کشته این ماه(سلام الله علیه) بیشتر و بهتر از همه می توانست برای آن هدف مقدس از وسایل نامقدس استفاده کند باز یک عالم دلایل ریز و درشت می آورد که حرفش را، هدفش را، وسیله اش را توجیه کند و حالت را بدتر کند.
 عضو یک گروه کتابخوانی شدم.همان ابتدا فایل کتاب را برایم فرستادند بهشان گفتم که فایل کتاب را نمی‌توان رایگان استفاده کرد و در اختیار بقیه قرار داد. برایم ده دقیقه با وویس بالای منبر رفت که خلاصه‌اش می‌شود این: ما گشتیم و در اینترنت به راحتی به این فایل دست پیدا کردیم پس ناشر مشکلی نداشته است که کتاب در اختیار بقیه قرار بگیرد. اگر ما خیلی می گشتیم و کتاب را پیدا نمی کردیم  آن وقت یک جای کار می لنگید...
 
خیلی خلاصه برایش گفتم که این طور نیست و من تازه از دفتر مرجع خودم سوال پرسیدم و حالا کار سختی هم نیست می تواند از دفتر مرجع سوال بپرسد تا بداند چه کار کند.
مصاحبه نویسنده مشهور کشورمان را برایش فرستادم، همان مصاحبه ای که رسماً گفته بود امرار معاشش از راه فروش کتابهایش است و پدرانه خواسته‌بود فایل رایگان و پی‌دی‌اف کتابهایش را نخوانیم و کتابهایش را بخریم. حتی اسم کتاب مورد نظر را هم به طور خاص آورده بود...
 ۱۲ دقیقه دیگر برایم وویس فرستاد و اولین کلامش این بود «من طبق تجربه جستجوهایم به این رسیدم که ناشر اگر مخالف باشد جلوی لینک رایگان آن را می‌گیرد پس اگر لینک رایگان در اینترنت باشد یعنی ناشر با آن مشکلی ندارد...»
 تا همینجا گوش کردم؛ قطع کردم و یک استیکر گل برایش فرستادم...
همین...
  • ۳ نظر
  • ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۱
  • هانیه معینیان
دختر یکی اقواممان آن زمانی که سنش کم بود عاشق شد. خیلی کوچک بود؛ ما باورش نمی‌کردیم. دوست داشتنش را باور نداشتیم با اینکه مدام به رویمان می‌آورد. دختر شش، هفت ساله  آن زمانی که فیلم‌های کره‌ای به تلویزیونمان آمد عاشق آن سریال‌ها شد. اولش فقط تماشا کردن بود و تماشاکردن و تماشا کردن... بعدتر ادایشان را در آورد؛ ادای لباسهایشان، زانو زدنها، درخواست‌ها، حرف زدنها و... کم‌کم پای خواهرزاده‌ی خیلی کوچکترش را هم به این جریانات باز کرد و ما هم‌چنان در خواب خوش خیالی و بازی بچگانه و عشق کودکی بودیم...
 
 دختر فامیلمان،دانشجوی سال اول رشته گرافیک هنوز هم عاشق است با همان حرارت و حتی بیشتر. زبان کره‌ای را تا حدودی بلد است. چند وقتی هم ادمین فروش یک کانال لوازم آرایش کره‌ای بود. از همان بچگی اهل هنر بود نبوغ و خلاقیت خوبی هم داشت. الان اما همه علاقه و همتش صرف دست سازه های کره‌ای شده‌است. یک زمانی بهش گفتم حالا که آنقدر نبوغ و خلاقیت دارد صرف فرهنگ ایران خودمان کند. خندید و گفت حرفی ندارد ولی طرفداران فرهنگ کره‌ای بیشترند! نمیدانم غیر از خواهرزاده‌اش پای چه کسانی را به این ماجرا باز کرده‌است.
 
 وقتی فهمید چند وقتی‌ست مشغول درست کردن وسایل نمدی شده‌ام عکسی برایم فرستاد. خواست برایش درست کنم. ساختم  و فرستادم. خیلی خوشش آمد؛ گفت مطمئن است چند نفر دیگر هم از این کار می‌خواهند. عصر خواهرزاده‌اش پیام داد که آن عروسک نمدی را که برای خاله‌اش ساخته‌ام می‌خواهد. گفت برایش درست کنم. راستش خیلی خوشبین نبودم به این همه خوش‌آمدن. به نظرم برخلاف تصورم آن یک عروسک معمولی نبود. وقتی در اینترنت جستجو کردم متوجه شدم این عروسک نماد یکی از افراد گروه موسیقی کره‌ای‌ست! خیلی حالم بد شد. آن مردهای دخترنما چه جذابیتی برای دختران ایرانی باید داشته باشد؟!
بهش پیام دادم «عروسکت آماده است فقط من دیگر از این عروسک‌ها نمی‌سازم
اگر عروسک ایرانی خواستی در خدمتم و با کمال میل و رغبت...»
  • ۴ نظر
  • ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۰۳:۴۱
  • هانیه معینیان

 

همسرم میگوید از پنج نفری که در اتاق اداره با هم همکار هستند چهارنفرشان متاهل‌اند  که از در این بین سه نفرشان از ازدواج ناراضی‌اند! و به یک نفر مجرد هم اتاقی‌شان نهیب میزنند که «ازدواج نکن» یک نفرشان پا را فراتر گذاشته « من اگه بچه نداشتم تا حالا زنم رو طلاق داده بودم»...
 این جمله‌ی «ازدواج نکن» را زیاد شنیده‌ایم قطعا این همه آدم نمی‌توانند بد باشند ولی چه شده است که ما این جمله را بارها از افراد مختلف می‌شنویم؟
▪️یک: این نارضایتی مثل بسیاری از غرزدنهای دیگر تبدیل به یک اپیدمی شده‌است. به همین خاطر به دنبال ازدیاد افراد غرغرو که از همه‌چیز ناله می‌کنند، اینبار نوبت به خانواده و ازدواج رسیده است و چون افراد با این ناله کردن‌ها توسط افراد دیگر تایید می‌شوند کارشان را ادامه می‌دهند و با شدت بیشتری غر می‌زنند! 
▪️دو: واقعیت این است که آدم های امروزی با همه ادعایشان بلد نیستند یک رابطه خوب و سالم با شریک زندگی‌شان بسازند درواقع اکثر مواقع این رابطه است که مشکل دارد نه خود افراد. یعنی اگر فرد مقابل تغییر کند باز هم اتفاقی نمی‌افتد و فقط ممکن است شکل مشکلات تغییر کند.
▪️سه: ما در جامعه‌ای ‌زندگی می‌کنیم که آدمهایش روز به روز خودخواه‌تر، فردگراتر، بی‌تفاوت‌تر و بی‌گذشت‌تر! می‌شوند که دوست دارند مسئولیت خود را نپذیرند و همه چیز را به گردن طرف مقابل بیندازند. یعنی دقیقا چیزهایی که با ذات ازدواج جور در نمی‌آید؛ به قول مادربزرگم «من» باید «نیم‌من» بشود.
▪️چهار: این مورد خاص مردان است! مردان الگوهایی از زنان دیده‌اند یا حتی شنیده‌اند که زن خودش را برای خانواده فدا کرده است، «من» این زنان در  خانواده‌شان هضم شده و از بین رفته است. زنان گذشته اکثرا اینطور بوده‌اند. زنان امروز پس از یک دوره طولانی ظلم‌پذیری، به این آگاهی رسیده‌اند که به خودشان اهمیت بدهند. این تغییر قطعا به مذاق خیلی از مردان خوش نمی‌آید مردانی که مادر، مادربزرگ و ... خود را جور دیگر دیده‌اند و حالا همسرشان جور دیگر رفتار می‌کند. این مردان ذهنیت‌شان از زن ایده‌آل همان زن دیروز است و وقتی همسرشان بر خلاف ذهنیت ایده‌آلشان رفتار می‌کند نمی‌توانند با آن کنار بیایند و دوست ندارند بپذیرند که ذهنیت خودشان ایراد دارد.

  • هانیه معینیان

 

در روزگار ما انسان مذهبی تعریف دقیقی ندارد. من از ایمان حرف نمی‌زنم، به ارتباط انسان با خدایش و حتی ارتباط انسان با خانواده‌اش هم کاری ندارم؛ من دقیقا منظورم حضورانسان مذهبی در اجتماع است. ذهنتان را از چادر و ریش و اربعین و هیئت و ... خالی کنید. اینها هست ولی آیا مذهبی بودن به همین جا ختم می‌شود؟! راستش را بخواهید ما تعریف دقیقی از پسر مذهبی یا دختر مذهبی نداریم. اینکه چطور باید باشند؛ و در این بین تعریف دختر مذهبی باز پیچیده‌تر و سخت‌تر است. شاید به دلیل که اجتماع تا مدتها جایی فضایی مردانه محسوب میشده است و در نتیجه سابقه حضور مرد در اجتماع بیشتر از زن است.

 

از آن زمانی که زنان به اجتماع آمدند، از آن زمان که دانشگاهها تاسیس شدند، از آن زمان که زنان زیادی شاغل شدند و از آن زمانی که ارتباط بین دوجنس بیشتر شد، خواستگاری مدرن هم سروکله‌اش پیدا شد. دیگر خانواده تنها محل همسرگزینی نبود. نمی‌دانم الان چقدر ازازدواج‌ها خارج از قالب سنتی خود اتفاق می‌افتند و من حتی به خوبی یا بدی خواستگاری مدرن کاری ندارم. من می‌خواهم بدانم چقدر از دختر و پسرهای جوان آداب این خواستگاری را می‌دانند؟ خواستگاری سنتی در فرهنگ و سنت ماست، آباء و اجداد ما اینطور ازدواج کرده‌اند و ما همه رسوم این خواستگاری را بلدیم. ولی خواستگاری مدرن چطور؟ احتمالا این نوع خواستگاری را چون نمی‌پسندیم کنارش گذاشته‌ایم. ولی واقعیت این است که چه خوشمان بیاید چه نه اتفاق می‌افتد.

 

اگر یک پسر در فضایی غیر از خانواده از یک دختر خوشش آمد باید چه کار کند؟ برمی‌گردم به مقدمه مطلب. اگر آن دختر و پسر مذهبی باشند باید چه کار کنند؟ بسیاری از پسران مذهبی در این مواقع منتظر می‌مانند. منتظر می‌مانند که اگر آنها در باغ سبز نشان دادند پس دختر هم باید چراغ سبز نشان دهد! حالا درست است مذهبی‌اند ولی یک لبخندی، نگاهی، حرفی و...

دوست دارم یکبار هم که شده اینجا از پشت شیشه‌های مجازی به همه آنهایی که در این موقعیت هستند بگویم حدیث امام علی را درباره سه فضیلت زن شنیده اید؟می‌دانید یکی از فضیلت هایی که امیرالمومنین برای زنان میپسندند تکبر است؟ شهید مطهری دراین‌باره میگویند «منظور این است که زن شایسته نیست که در مقابل نامحرم فروتنی کند بلکه باید در مقابل نامحرم خودش را بگیرد تا همواره بین او و نامحرم حریم و دور باش باشد...»

پس در ذهنتان تکبر را کنار منش یک دختر مذهبی قرار دهید و منتظر چراغ سبز نمانید...

 

 

  • ۳ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۴۱
  • هانیه معینیان

نشریه ترجمان در آخرین شماره‌اش مطلبی با همین تیتر چاپ کرده‌است. این جستار که در سال 2019 توسط «فرانک فوردی» جامعه‌شناس مجارستانی نوشته شده‌است دلایل فرزندآوری کمتر انسانها در سرتاسر کره خاکی را بیان می‌کند. فوردی دلایل اقتصادی را فقط بهانه‌ای از این عدم تمایل بیان میکند به نظر او این تمایل همه‌گیر صرفا یک تصمیم‌گیری شخصی برآمده از تفکرات و فرهنگ آن فرد نیست بلکه یک اپیدمی است که فراگیر شده‌است و سیاستمداران، سلبریتی ها، فعالان محیط زیست، نویسندگان، فضای مجازی و ... هرکدام به شکلی در گسترش آن تلاش می‌کنند. وی با نام بردن از چندین کشور و بیان اتفاقاتی که در جهت زندگی بدون بچه رخ میدهد بیان میکند که ایدئولوژی ضد زادوولد از دو راه وارد شده است؛

یک: تفکر منفی نسبت به بچه دار شدن، تقبیح مادری، برتری خانواده های بی بچه و...

فوردی بعد از بیان اینکه شوق زنان برای استقلال داشتن و جنبش فمینیسم بخشی از تفکر بدون بچه است معتقد است که جامعه پذیری به سمتی رفته است که به جای آنکه افراد دنبال رشد خود یا استقلال خود باشند دنبال آسیب پذیری کمتر و پرهیز از فشارها و تجربه‌های چالش برانگیز هستند.

دو: توجه به محیط زیست؛ فعالان این گفتمان معتقدند انسان مخرب سیاره زمین است و درنتیجه بچه بیشتر به معنی انتشار بیشتر کربن است. برای مثال مایکل میچر معتقد است انسان یک نوع ویروس است که تن زمین را مبتلا میکند.

در انتها فوردی جستارش را با این سخنان به پایان میرساند: « تا همین اواخر بچه ها لطف خدا و برکت زندگی شمرده می شدند و اکنون افراد زیادی می گویند که بچه نداشتن لطف و برکت است و در نهایت دلیل این بی ایمان شدن به روح بشر نه  اقتصادی است نه زیست محیطی. بلکه موتور اصلی این جنبش ضد زادوولد آن است که این اقشار جامعه امروز به سختی می‌توانند معنایی برای زندگی بیابند. بازیابی اعتمادمان به روح بشر و فضایل قدیمی بشری بهترین پادزهر برای این چرخش علیه بچه دار شدن است.»

 

پی نوشت: دهکده جهانی خیلی بیشتر از آنچه که فکرش را بکنیم اتفاق افتاده است! همه دلایل بچه دار نشدن که در این جستار نام برده شده را کم و بیش بین اطرافیان، آشنایان و دوستان و ... دیده ایم...

  • ۱ نظر
  • ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۳۷
  • هانیه معینیان

 

۱.هر که از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبه رو خواهد شد؛ چراکه اجل در کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است.( خطبه ۱۴۹)
این روزها به آدم‌های این شکلی برخورده‌ایم. آدمهایی که به نظر می‌آید دیگر «زندگی» نمی‌کنند از بس که زندگیشان خلاصه شده در الکل و ترس و مواد ضدعفونی‌کننده، ماسک، وایتکس و دستم را شسته ام یا نه و ... زندگی با این همه ترس اسمش هرچه باشد زندگی نیست! نمونه جدید و عجیب و غریبش هم همین خوردن الکل به خاطر مبتلا نشدن به کرونا و بعد هم مردن به خاطر سمی بودن! به همین راحتی...

۲.علی (علیه السّلام) در سایه ی دیوار کجی نشسته بود؛ از آنجا حرکت کرد و در زیر سایه ی دیوار دیگری نشست. به آن حضرت گفته شد: «یا امیر المؤمنین! «تفرّ من قضاء اللّه؟ » (از قضای الهی فرار می کنی؟ ) فرمود: «افرّ من قضاء اللّه الی قدر اللّه» (از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم).
شهید مطهری در کتاب عدل الهی دراین‌مورد می‌گویند: «معنای این جمله این است که هر حادثه که در جهان پیش می آید مورد قضا و تقدیر الهی است اگر آدمی خود را در معرض خطر قرار دهد و آسیب ببیند قضای خدا و قانون خداست و اگر از خطر بگریزد و نجات پیدا کند آن هم قانون خدا و تقدیر خداست اگر انسان در محیط میکروب دار وارد شود و بیمار گردد قانون است و اگر هم دوا بخورد و از بیماری نجات یابد نیز قانون است بنابراین اگر انسان از زیر دیوار شکسته برخیزد و کنار برود کاری برخلاف قانون خدا و قضا الهی انجام نداده است و در چنین شرایط قانون خدا این است که از مرگ مصون بماند و اگر در زیر دیوار بنشیند و با سقوط دیوار نابود گردد این نیز قانون آفرینش است»
دسته دوم هم عالمی دارند برای خودشان. اکثرا از آن آدمهایی هستند که تا به چشم خودشان نبینند یکی از آشناهایشان فوت شده قضیه را جدی نمی پندارند. طیف وسیعی هم دارند از آدمهای بیخیال و اهل مکتب لذتگرایی تا آدمهای مذهبی که می‌گویند « هرچه خدا بخواهد همان می‌شود»...
مردم خوشحالی هم که برخلاف گوشزدهای مسئولین همچنان دوست دارند به مسافرت بروند و لذت ببرند از همین دسته‌اند...

به قول عزیزی، پناه بر خدا!

 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۱۶
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...