اگر کارشناسی ارشد میخوانید یا قصد خواندنش را دارید این پست را بخوانید...
این ترم یکی از سخت ترین روزهای زندگیم را، حداقل در امور درسی سپری کردم. میدانم انقدر مشکلات بزرگتری از درس هست آن هم در این دوره و زمانه که این یکی خیلی به چشم نمی آید. ولی همین یکی، من را این پاییز خیلی اذیت کرد. گرچه این امر تنها دلیل این اذیت شدن نبود ولی مهمترینش بود. نمینویسم تا دقدلیم را خالی کنم؛ که سر دوستانم خالی کردهام. مینویسم؛ شاید به درد کسی بخورد...
همان اول چند نصیحت بکنم به افرادی که قصد خواندن ارشد را دارند و یا درحال خواندن ارشد هستند...
اول اینکه به هیچ عنوان موضوعی که برای پایان نامه انتخاب کردهاید را به کسی نگویید! به هیچ عنوان. حتی در کلاس، حتی نزد استادتان، حتی نزد دوستانتان... با عرض شرمندگی باید عرض کنم که وضعیت طوری هست که این احتیاطها را میطبلد. جدی بگیرید وگرنه میشوید یکی شبیه من که در روز روشن و درحالی که موضوعم هنوز ردش روی هوا مانده بود! از سمت یکی از دوستان عزیز برداشته شد...
دوم حتی اگر سنوات میخورید واحد زیاد برندارید. مخصوصا اگر میدانید رشته تان و دانشگاهتان طوری ست که به طور جدی به این جمله اعتقاد دارد که " کلاس ارشد است و ارائه دانشجوها" ...
سوم: خواهش میکنم برای نمره درس نخوانید. شما کارشناسی ارشد میخوانید تا کی قرار است انگیزه تان از درس خواندن نمره باشد؟ واقعا برایم نه قابل هضم بود و نه قابل تحمل این حد از پایبندی و توجه دانشجویان به نمره. دانشجویی که برای نمره درس بخواند؛ برای نمره پایان نامه بنویسد؛ برای نمره ارائه بدهد؛ برای نمره حرف بزند در آینده چه حرفی میتواند داشته باشد؟ بعد همین ما از کشورمان انتظار پیشرفت و ترقی و توسعه داریم. مگر کشور ایران از مردمی غیر از ما تشکیل شده است؟!
چهارم کلاس را تبدیل به یک باند مخوف و سری نکنید! خواهش میکنم " ید الله مع الجماعة"را درست به کار ببرید. اگر قرار است تبدیل به یک باند شوید باندی شوید که در راستای اعتلای گروه باشد. باعث پیشرفت تک تکتان شود. این باشد که از استاد بیشتر طلب کنید نه اینکه تبدیل به باندی مخوف شوید برای از زیرکاردر رفتن و تحت فشار گذاشتن اساتید...
چند کلام هم به عنوان انتقاد و پیشنهاد عرض میکنم خدمت مسئولان و استادان گرامی؛ امید که به گوششان برسد:
· درست است که دانشجوی ارشد باید سمینار داشته باشد؛ درست است دانشجوی ارشد باید برای دفاع پایان نامه آماده شود؛ درست است که کلاس ارشدی که درآن استاد متکلم وحده باشد به هیچ دری نمیخورد؛ ولی استادان گرامی این را هم مد نظر داشته باشید دانشجوی ارشد هنوز دانشجوست! هنوز دارد درس میخواند. این مستلزم این است که شما بزرگواران باید تدریس کنید! همانطور که کلاسی که استاد در آن متکلم وحده باشد به هیچ دردی نمیخورد به طریق اولی کلاسی که دانشجو درآن متکلم وحده باشد به هیچ دردی نمیخورد. کلاسی که با سمینار دانشجو شروع شود و با سمینار او پایان پذیرد قطعا به درد دانشجوی ارشد نمیخورد. به شخصه در این ترم در بعضی کلاس ها به این فکر میکردم من اگر با وسواس همایشهایی که دراینباره برگزار میشود را انتخاب میکردم و شرکت میکردم قطعا و حتما بارعلمی بیشتری برایم داشت...به شخصه در این ترم از مجموع دو دفتر و تعداد زیاد درسهایی که داشتم روی هم رفته بیست صفحه را هم سیاه نکردهام...
· فکر میکردم این فراری بودن از منبع اصلی فقط در کارشناسی هست و ما در ارشد دیگر با کتاب سر و کار داریم نه جزوه. اساتید اعتقاد دارند آنچه میخواهند در مجموع کتابهای مختلف هست و نه در یک کتاب. بنده هم این حرف را میپذیرم فقط چند سوال دارم: پس ما چه زمانی باید منابع اصلی آن درس را بخوانیم؟ چه زمانی باید کتابهایی که اسمش با رشت خاصی گرده خورده است را مطالعه کنیم؟ چرا وقتی دانشجویی که یک رشته را خواندهاست بعضی اوقات از شخصی که آن رشته را شخصا و بدون دانشگاه خواندهاست اطلاعاتش و بار علمیاش کمتر است؟ چه اشکالی دارد در کنار جزوه، یک کتاب هم خواندهشود؟
· من قلبا به این اعتقاد دارم که تئوری زمانی حقش ادا میشود که عملی شود. قلبا به این اعتقاد دارم که دانشجوی ارشد باید ارائه داشته باشد تا آماده دفاع از پایان نامه شود. باید مقاله بنویسد تا برای دکترا آماده شود. ولی به نظر حقیر این باید در هرترم حساب شده و منطقی باشد. دانشجو چطور میتواند هم دانشجو باشد، هم سه تا مقاله بنویسد، هم زندگی کند؟! مگر قرار نیست کار اصولی انجام شود؟ مگر قرار نیست من دانشجو کار علمی انجام دهم؟ مگر قرار نیست من داننشجو وارد کار عملیاتی شوم؟ با این روند قطعا به سرمنزل مقصود نمیرسیم. همین میشود که کپی پیستها زیاد میشود؛ همین میشود دانشجو مجبور است برای اینکه به همه کارهایش برسد از همه درسها کم بگذارد!تعدادی را نیمه علمی و بعضی ها را سرهم بندی کند. چه اشکالی دارد گروه یک قاعده در این زمینه داشته باشد؟ مثلا دانشجو در هر ترم بیشتر از یک مقاله علمی-پژوهشی ارائه ندهد؛ ولی مقاله ای که کاملا علمی و حساب شده و قوی باشد؟ یا دانشجو در هر ترم بیشتر از چهار سمینار نداشته باشد؟
ما متاسفانه هیچ وقت از راه لذت نبردیم؛ همیشه به مقصد فکر کردیم. ما همیشه استرس مقصد را داشتیم. وقتی پنجم ابتدایی و سوم راهنمایی بودیم از امتحان نهایی میترسیدیم؟ وقتی دبیرستان بودیم داشتیم برای کنکور آماده میشدیم، تست میزدیم تا در دانشگاه دولتی قبول شویم، تستی بار آمدیم برای دانشجوشدن. وقتی کارشناسی میخواندیم آماده میشدیم برای ارشد. وقتی ارشد میخوانیم آماده میشویم برای دکترا و.... هیچ وقت از درسهای آن دورانی که درونش بودیم لذت نبردیم. فقط خواستیم برویم...فقط خواستیم پیش برویم...
من هنوز رشته ام را دوست دارم هنوز دانشگاهم را دوست دارم و با تمام علاقه و انگیزه و توانم راهم را ادامه میدهم...