فرشته های آن روز...
دیر میرسم و مینشینم همان نزدیک در. خانم دارد زیارت توسل میخواند من هم زمزمه میکنم. نوبت به زنی که کنارش نشسته میرسد و بعدترش هم بلندگو میرسد به زن جوانی که همراه دو بچهاش آمده. نگفته میدانم که این زنها نسبتی با خانم دارند؛ چون بالای مجلساند و روی مبل نشسته اند. فکر میکنم به آن مبلی که آن زن جوان رویش نشسته؛ آیا در این روضه خانگی آن مبل سهم یک زن سنوسالدار است یا آن زن جوان منتسب به خانم؟!!!
خانم دارد دفترش را ورق میزند و از فرشته ها میگوید؛ گاهی سرش را بالا میآورد و حتی میپرسد و دوباره ادامه میدهد و من سعی میکنم ذهنم را از دندانپزشکی و دانشگاه و درسهایم فارغ کنم و متمرکز شوم روی فرشته ها! نمی شود؛ جذاب نیست برایم. فکر میکنم دفتر این خانم از کدام سند معتبر پر شده است؟چرا نامش را نمیگوید؟
با هر زوری هست تمرکز میکنم و گوش میدهم و عاشورا میخواند و عاشورا میخوانم و روضه میخواند و گوش میدهم و چراغ ها را روشن میکنند...
بعد از روضه داشتم به این فکر میکردم که چرا با توجه به اینکه هنوز روضههای خانگی نه تنها در بین زنان پابه سن گذاشته بلکه در بین زنان و دختران جوان-به دلایل مختلف- طرفدار دارد کسی عهدهدار رسیدگی به اوضاع آن نمیشود و این بازار شلوغ و درهم را نظم نمیدهد؟
واقعا من اگر بخواهم روزی یک روضه زنانه در خانهام برپا کنم باید تلفن را دستم بگیرم و با خاله و عمهام تماس بگیرم تا شماره یک خانم جلسه ای خوب را به من بدهد یا بروم نزدیکترین حوزه علمیه و تقاضای خودم را مطرح کنم و آنان یک نفر را معرفی کنند؟ واقعا چه زمانی حوزهها می خواهند به این قضیه توجه کنند؟
بی توجهی حوزه به این قضیه باعث میشود جلسات خانگی روز به روز تنزل یابند و از آنچه باید باشند فاصله بگیرند و هروز شاهد یک مشکل جدید در آنها باشیم...