جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

چند روز پیش دوستم از من خواست که لباسش را در دیوار آگهی کنم. من هم پذیرفتم و لباس را آگهی کردم و طبیعتا شماره‌ام را هم قرار دادم. از همان دقایق ابتدایی قرار گرفتن آگهی در سایت، پیامک ها و تماس ها و پیام های تلگرامی شروع شد. من بی‌خبر از همه‌جا به خیال اینکه مشتریان لباس چقدر زیاد هستند از این اتفاق خوشحال شدم و با روی باز پاسخگوی خریداران لباس شدم. تا اینکه کم‌کم پی بردم نود درصدشان نه تنها خریدار الکی که اصلا خریدار نیستند و فقط مزاحمند. از آن به بعد تماس هیچ شماره ناآشنایی را پاسخ ندادم. پیامک‌ها هم آنهایی را که حس خوبی نداشتم پاسخ ندادم. پیام های تلگرامی ولی از همه جالبتر بود! با اینکه از همان ابتدا آنهایی را که اسمشان مردانه بود و یا تصویر پروفایلشان تصویر یک مرد بود را پاسخ ندادم ولی باز هم مزاحمان گرامی اتفاقاتی را در این چند روز رقم زدند که میشود آنها را تبدیل به یک کتاب کرد!

از مردانی که اسمشان را اسم یک زن گذاشته بودند، از آنهایی که سوال های بی ربط و زنانه می‌پرسیدند، از مردان زن و بچه‌داری که سوالات بی‌ربط‌‌تر می‌پرسیدند، از آنهایی که تصویر پروفایلشان تصویر امام حسین بود، از آنهایی که از وویس صدای زنان از کانالها و گروههای دیگر استفاده می‌کردند، آنهایی که تصویر پروفایل زنان دیگر را استفاده می‌کردند تا فردی که مرا به کافی‌شاپش دعوت کرد، تا فردی که دانشجوی دکترا و معلم رسمی آموزش و پرورش بود،  تا فردی که خودش را مادری معرفی کرد که به دلیل مشغله زیاد، پسرش را برای تحویل لباس می‌فرستد و وقتی با پیام من مبنی بر اینکه "با برادر یا همسرم هماهنگ کنید" مواجه شد، بالکل نیست و نابود شد! یا فردی که به دلیل عکس پروفایل همدردی ام با مردم کرمانشاه می‌خواست لباس را بخرد ولی به شرطی که از خودم تحویل بگیرد و من به همسرم چیزی نگویم ...


این چند وقت به خاطر زلزله کرمانشاه خیلی ناراحت بودم و وقتی پشت بندش این اتفاق افتاد خیلی ناراحت‌تر شدم و دلم به درد آمد. اصلا این حجم از بیماری مزمن در جامعه را نمی‌توانستم باور کنم. نمی‌فهمیدم چرا با این سطح از آزادی مردم هنوز به رفتارهای یواشکی و پنهانی و الکی تمایل دارند. و چیزی که بیشتر از همه فکرم و ذهنم را مشغول کرد و به شدت ناراحتم کرد نوع رفتار سخیف با یک خانم و از آن بدتر رفتار با یک خانم متاهل بود. صحبت کردن شبهه‌دار با نامحرم چه تلفنی چه پیامکی و چه تلگرامی صحیح نیست؛ ربطی هم به تاهل و تجرد ندارد ولی نکته اینجاست وقتی برای ساکت کردن سریع طرف مقابل و تمام کردن زودتر ارتباط از جمله " متاهلم" استفاده می‌کنی، ماجرا آنطور که تو می‌خواهی پیش نرود! یعنی نه تنها طرف مقابل پا پس نکشد بلکه مشتاق‌تر شود و از وفاداری به همسرت تعجب کند. واقعا برای جامعه‌ای که تاهل در آن خط قرمز ارتباط محسوب نمی‌شود باید گریست و برای جامعه‌ای که تاهل زنان برای ادامه ارتباط چراغ قرمز محسوب نمی‌شود باید خون گریه کرد...



خیلی فکر کردم به اینکه چه می‌شود کرد؛ یعنی من در مواجهه با اتفاقات این‌چنینی چه می‌توانم بکنم. یاد حرف یکی از اساتید افتادم که به دانشجوی دختری که سراسیمه و هراسان وارد شده بود و ماجرایی مبنی بر ایجاد مزاحمت یک مرد و سکوت و فرار کردنش را تعریف کرده بود، گفت "خب مادربزرگت هم بود همین کار را می‌کرد فرق توی درس خوانده با مادربزرگت چیست؟" یعنی واقعا اگر ما حتی از یک متلک ساده خیابانی راحت عبور نمی‌کردیم و سکوت نمی‌کردیم کار به اینجا نمی‌کشید. بی واکنشی ما به اینجور وقایع، کنش طرف مقابل را بیشتر کرده است. واقعا آیا هنوز هم باید ساکت باشیم و یا درحد انجام دادن کارهای ساده قضیه را تمام کنیم؟! ساده‌ترین و کم تاثیرترین راهش اینست که وقتی مزاحم تماس گرفت گوشی را به همسر یا برادر یا پدرت بدهی یا در تلگرام بلاکش کنی؛ ولی آیا همینقدر کفایت می‌کند؟ در مورد همین اتفاق خاص، بنده دو کار ساده بالا را انجام دادم. اگر تعداد مزاحمان کم بود قطعا گزارش هم به پلیس می‌دادم ولی تعدادشان خیلی زیاد بود. برای دیوار هم نامه نوشتم و شرح ماوقع را گفتم و خواستم که تدبیری بیندیشند و گفتم که دیگر در دیوار آگهی نمیکنم. به پلیس فتا هم گزارشی ارسال کردم؛ اینکه سایتی به فراگیری دیوار خیلی راحت خودش را کنار می‌کشد و همه مسئولیت ها را به دوش خریدار و فروشنده میگذارد که درست نیست. نفع دیوار در این است که راحت عضو بگیرد و مخاطبانش بیشتر شوند ولی آیا اگر عضوگیری دیوار محکم تر بود و مثلا کد ملی میخواست باز هم این اتفاقات با این شدت رخ می‌داد؟!


 

  • هانیه معینیان


تا به‌حال چند کتاب طنز را که معرفی شده‌بود نگاهی انداخته‌بودم ولی اکثر مطالب کتاب لوس و بی‌مزه بود. به‌نظرم متن کتاب به تنهایی برای خنداندن کافی نبود و نیاز به یک کمدین بود بلکه بتواند خنده‌ای روی لبت بیاورد. با همین نگاه رفتم سراغ کتاب "گچ‌پژ" ولی فقط خواندن مقدمه‌ی کتاب به‌تنهایی کافی بود تا بفهمم کاملا اشتباه کرده‌ام و این کتاب با هم‌صنفهایش خیلی فرق دارد.
نویسنده معضلات اجتماعی و حتی اموری که امروز شاید برای اکثرمان عادی جلوه کند را در قالب یادداشت کوتاه و با زبان طنز و کنایه بیان کرده‌است؛ آن هم با زبان مردم قدیم. مطالبی که اکثرا به صورت نامه برای یک مخاطب فرضی نوشته شده‌‌است و خیلی‌جاها در پایان نامه غافلگیرت می‌کند. بینشان نامه‌های عاشقانه هم پیدا می‌شود ولی همان‌ها هم در دلشان یک نکته‌ی اجتماعی یا فرهنگی نهفته‌است. جدا از متن خیلی خوب کتاب، تصویرپردازی و همینطور جنس کاغذ هم در ایجاد فضای موردنظر نقش مهمی دارند.
نکته جالب دیگر آغاز و پایان کتاب است؛ با اینکه امروز دیگر کسی خیلی به این‌چیزها کاری ندارد گچ پژ از آن استثناهایی‌ست که هم شروع خیلی خوبی دارد و هم پایان دلچسبی.
  • هانیه معینیان

چراغ ها


"زویا پیرزاد" از آن نویسنده‌هایی بود که خیلی قبل‌ها اسمش را شنیده بودم و کتابهایش را دیده بودم؛ ولی هیچ‌وقت میلی به خواندن کتابهایش نداشتم. این تابستان ولی شروع کردم به خواندن یکی از کتابهایش. خواندن "چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم‌" خیلی برایم لذت‌بخش بود. نم‌یدانم چرا ولی با یک دید انتقادی کتاب را شروع کردم ولی خیلی زود مجذوبش شدم؛ از معدود کتابهایی‌ست که خانواده لوکیشن اصلی آن محسوب می‌شود. داستان از زبان یک زن راویت می‌شود؛ زن خانه‌داری که سه فرزند دارد. گرچه تعریفی که از زن ارائه می‌دهد می‌توانست بهتر باشد و کاملتر، ولی همین‌قدر هم خیلی خوب و ملموس و ایرانی است. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم از آن دست کتاب هایی‌ست که باید روایت و متنش را از پایانش جدا کرد؛ هر چه قدر خواندن کتاب و ورق زدنش شما را سر حال می‌آورد پایانش بد و نچسب است. ولی خوبی‌هایش آنقدر هست که ارزش خواندن و لذت بردن داشته باشد.

  • هانیه معینیان


بارها از افراد مختلف شنیده‌بودم و در بعضی سایتها هم خوانده‌بودم که "چرا این همه پارک آبی در مشهد ساخته‌می‌شود؟" یا "آن ساختمانهای تجاری خاص و بزرگ که آوازه‌شان همه‌جا می‌پیچد چرا روزبه‌روز بر تعدادشان افزوده‌می‌شود؟" در برابر این موضع‌گیری‌ها نمی‌توانستم حق را بفهمم؛ به نظرم بعضی استدلالهایشان منطقی می‌آمد و بعضی دیگر نه.هرچه گذشت و هرچه به تعداد مکانها افزوده‌شد حق برایم آشکارتر می‌شد اینکه موسسان این مجموعه‌ها عمدا یا سهوا باعث می‌شوند زائر امام رضا به جای زیارت وقتش را در این مکانها صرف کند؛ با این کار شهر معنوی ایران که به خاطر بارگاه ملکوتی امام هشتم بیشترین مسافر را به خود اختصاص می‌دهد تبدیل می‌شود به شهر زیارتی_سیاحتی؛ و در واقع از بار معنویتش کاسته می‌شود. در صورتی‌که این مجتمع‌های تجاری عظیم و خاص و این پارکهای متنوع را در هرکدام از شهرهای ایران می‌توان ساخت و از ظرفیت‌های بالقره‌اش استفاده کرد و توریست جذب کرد مثل کیش.

در سفر اخیرم به مشهد به دلیل نزدیکی محل اسکان به "باب‌الجواد"، اصولا از این در وارد می‌شدیم و گاهی هم ازایوان غدیر. به نظرم باب‌الجواد بهترین در برای تشرف یافتن است؛ شبیه یک کوچه که به صحن جامع منتهی می‌شود و از همان ابتدای کوچه گنبد طلایی دیده‌می‌شود. بقیه ورودی‌ها اینطور نیستند. مهمترین و اولین در که همان "باب‌الرضا" ست به دلیل اینکه در مسیر خیابان است آدم مجبور می‌شود که از پیاده‌رو حرکت کند و در نتیجه گنبد بعد از میدان دیده‌نمی‌شود. ولی حالا برای باب‌الجواد چه اتفاقی افتاده‌است؟ کوچه‌ی زیبای حرم به یک بازارچه تبدیل شده‌است! یعنی جایی که تمام دل آدم باید معطوف شود به آن گنبد طلایی و جایی که قدم‌ها باید آرام و با قصد قربت باشد؛ به جایش حواس‌ها و چشم‌ها سمت چپ و راست می‌چرخد. به طوریکه زائر آخرین مغازه را که رد کرد وارد ورودی‌ها می‌شود! همین اتفاقی که برای ایوان کوثر و غدیر هم افتاده‌است. واقعا آدم از خود می‌پرسد آن پارک ها و آن پاساژهای کذایی فکر و دل زائر را بیشتر میربایند یا آن مغازه‌های ورودی حرم؟!

  • هانیه معینیان


بچه که بودم وقتی قرار بود برویم فروشگاه کلی ذوق‌زده می‌شدم. فروشگاه همان ساختمان بزرگ و بعضا چند طبقه که کلی وسایل قشنگ دارد و همان اول باید یک سبد برداریم و شبیه کالسکه راهش ببریم و پرش کنیم. تصوری که با بزرگ شدنم کمرنگ‌تر می‌شد. نمی‌دانم چقدر گذشت که "فروشگاه" از مدل قدیمی و ‌بزرگ و چند طبقه و کم‌یاب بودنش فاصله گرفت و روزبه‌روز به تعدادش افزوده‌شد و کوچک و کوچکتر شدند. فروشگاه‌های جدید با نام‌های جدید هرروز یک جای خیابانمان سبز می‌شوند و ما می‌توانیم همان چند قلم جنس روزانه را هم به جای مغازۀ محل از فروشگاه سر خیابانمان بخریم. ولی واقعا این فروشگاه‌ها از کجا تغذیه می‌شوند؟!

:small_orange_diamond:فروشگاه شهروند

از جمله فروشگاه‌های قدیمی و بزرگ در تهران است که زیر نظر شهرداری تهران می‌باشد. بزرگترین و اولین شعبۀ آن میدان آرژانتین است؛ هر چه بخواهی دارد از اقلام خوراکی گرفته تا پوشاک و فرش و میوه و ...

شهروند از آن فروشگاه‌هایی‌ست که تنوع زیادی دارد ولی محصولاتش مانند فروشگاه‌های قدیم تخفیف زیادی ندارد.

* شهروند مجازی از سال 91 شروع به کار کرده‌است که می‌توان محصولات را از طریق اینترنت سفارش داد و در منزل تحویل گرفت؛

:small_blue_diamond:فروشگاه رفاه

در دهه هفتاد با فاصله کمی از فروشگاه شهروند شروع به کار کرد با این تفاوت که در کل ایران شعبه داشت. سهام فروشگاه رفاه به شکل سهامی عام هست و در نتیجه مردم عادی که سهام آن را خریده‌اند در سود و زیانش شریک هستند ولی مهمترین سهامداران و مالکان آن تعدادی از بانک‌ها و بیمه‌ها و شهرداری‌ها هستند.

شعبه جمهوری رفاه از قدیمی‌ترین و بزرگترین شعبه‌های رفاه است. رفاه شعبه‌هایش را دسته‌بندی کرده و با نام "نسل جدید رفاه" معرفی می‌کند. رفاه اکسپرس، رفاه اکسترا و رفاه هایپر که به ترتیب بزرگتر شده و اجناس بیشتری دارند. رفاه و شهروند تا حد زیادی شبیه هم هستند؛ تنوع زیاد و تخفیف کم؛ گرچه در این بازار داغ فروشگاه‌های جدید هرروز بر تخفیفاتشان افزوده می‌شود.

:small_orange_diamond:فروشگاه اتکا

از قدیم شنیده بودم اتکا برای کارمندان ارتش است ولی هرچه در اینترنت جست و جو کردم و سایت اتکا را بالا و پایین کردم اسم ارتش در آن برده نشده بود! البته که اتکا مخفف " اداره تدارکات کارمندان ارتش" است ! فروشگاه اتکا قدمت طولانی تر از شهروند و رفاه دارد.برعکس سایت بد و سنگین و قدیمی اش فروشگاه های خوب و تمیزی دارد. علاوه بر تخفیفات معمولش برای کارمندانش هم تخفیفات بیشتری دارد.

.

:small_blue_diamond:فروشگاه هایپراستار

اولین فروشگاه بین‌المللی ایران است که توسط دو شرکت " ماجد الفطیم امارات" و " کارفور فرانسه" تاسیس شدهاست. البته به نسبت 75( امارات) به 25 (فرانسه) درصد. هایپر ارستار چند شعبه در تهران دارد و دو شعبه در شیراز و اصفهان.

فروشگاههای هایپراستار تنوع محصولات خوبی دارند(مخصوصا فروشگاههای بزرگ و هایپر) گرچه ازین نظر به پای فروشگاه های اصلی و بزرگ شهروند و رفاه نمی‌رسند. تخفیفات معقولی هم دارند؛ که علاوه بر این در آخر هر راهرویی محصولی را با تخفیف ویژه معرفی میکند( روشی که تا حدودی در بعضی از فروشگاه های بزرگ دیگر هم دیده میشود).

ولی خب با همه‌ی اینها اولا فروشگاه‌های هایپر استار به اندازه ی بعضی فروشگاه ها قابل دسترس نیست به دلیل کم بودن شعباتش دوما تخفیف زیاد بعضی از فروشگاه ها را ندارد سوما: چه بخواهیم چه نخواهیم سودش در جیب خارجی ها میرود!


فروشگاه افق کوروش

برعکس هجمه‌هایی که به اسم فروشگاه شد ولی کوروش کاملا ایرانی‌ست و متعلق به شرکت گلرنگ. البته هایپراستار هم نام یکی از شعب خود را کوروش گذاشته‌است.

کوروش اولین فروشگاه نسل جدید است؛ از همان‌هایی که خیلی بزرگ نیستند، چینش تقریبا نامنظمی دارند ولی تخفیفات خیلی خوبی دارند که گاهی آدم را به شک می‌اندازد که نکند تاریخ محصول گذشته یا محصول به درد نخوری‌ست ولی واقعا هیچ کدام اینها نیست. ( برای اطلاع بیشتر به ویدئویی که در ذیل مطلب می آید توجه کنید).

:small_blue_diamond:فروشگاه جامبو

اگر دقت کرده‌باشید سردر فروشگاه‌های جامبو پرچم سفید و قرمز آویزان شده‌است؛ به این خاطر که جامبو ترکیه‌ای است و پرچم‌های سفید و قرمزش هم، رنگ‌های پرچم کشور ترکیه است. اگر داخل فروشگاه شوید هرچقدر هم فروشگاه کوچک باشد محلی را برای محصولات ترکیه‌ای در نظر گرفته است. این فروشگاه‌ها که زیرمجموعۀ فروشگاه‌های نسل جدید هستند و به شکل قارچ‌گونه‌ای در حال تکثیر هستند، تنوع محصولی کمی دارند و تخفیفی هم مثل فروشگاه‌های کوروش ندارند؛ گرچه زمان‌هایی را برای تخفیف ویژه در نظر می‌گیرند. آن قدیم‌ها هم که برای خرید رفته‌بودم فروشگاه شلخته‌ای بود که کم مانده‌بود کارتن را جلویت بگذارد تا خودت محصول مورد نظر را از کارتن برداری! نمیدانم الان هم هنوز اینطور هست یا نه.

:small_orange_diamond:فروشگاه هفت

مربوط به شرکت گلستان است. تا کنون فقط یکبار به یکی از شعباتش سر زده‌ام که به نظرم دلچسب نیامد. محصولات کم، تره‌بار پلاسیده و چینش نامنظم. ولی خب خوبیش این است که ایرانیست.

:small_blue_diamond:فروشگاه خانه‌وکاشانه

سه گزاره‌ای که راجع به این فروشگاه می‌توانم بگویم این است که : اولا تقریبا همه جنس‌هایش چینی ست. دوما چینش خاصی دارد که راهروهایش بر اساس موضوع تفکیک نشده‌اند بلکه بر اساس قیمت تقسیم‌بندی شده‌اند. سوما کلیشۀ ذهنی ما را درباره فروشگاه زنجیره‌ای شکسته‌است و اتفاقا هیچ خبری از مواد غذایی در آن نیست.

پی‌نوشت: گرچه فروشگاه‌ها همینطور جدی به راهشان ادامه می‌دهند و نام و سبکی نو پدید می‌آورند ولی این فروشگاه‌هایی که نامشان برده شد آنهایی بودند که شعب بیشتری دارند و بیشتر در شهر به چشم می‌آیند وگرنه ما فروشگاه‌های دیگری مثل هایپرسان و تونل و خونه‌به‌خونه و ... داریم..

  • هانیه معینیان


کنارم هستی و با بودنت این خانه می‌رقصد

تمام خانه دارد با من دیوانه می‌رقصد

تو گرم پخت‌وپز بودی و من با چشم خود دیدم

تمام آشپزخانه هنرمندانه می‌رقصد

به زیرلب چه می‌خوانی که هرشب وقت تسبیحت

میان دست، با‌ هر ذکر تو، هر دانه می‌رقصد

مرا اهل تحجر عیب کردند و نفهمیدند

گلی دارد کنار خود اگر پروانه می‌رقصد

زمین لرزید، اما نه! زمین‌لرزه نبود ای ماه!

که دارد پا به پای من تمام خانه می‌رقصد

  • هانیه معینیان


چگونه در خیابانهای تهران زنده می مانم؟

مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده می مانم

مرا در گوشه این شهر آرام و قراری هست

که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده می مانم

هوای دیگری دارم... نفسهای من اینجا نیست

اگر با دود و دم در این خیابان زنده می مانم

شرابی خانگی دائم رگم را گرم می دارد

که با سکرش زمستان تا زمستان زنده می مانم

بدون عشق بی دینم، بدون عشق میمیرم

بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده می مانم

  • هانیه معینیان


می‌گویند غم بیشتر از بقیه حس‌ها در بدن می‌ماند احتمالا هم به همین دلیل شمار شعرهای غمگین زیاد است! اصولا شعرها و موسیقی‌های عاشقانۀ غمگین خیلی طرفدار دارند و شاید به همین دلیل و شاید هم به دلیل اول و شایدتر به خاطر عمق احساس غم یا رو آوردن مردم غمگین به موسیقی و شعر (چه خواننده، چه سراینده و چه شنونده) برای آرام شدن و باز هم شاید به خاطر علتی دم‌دستی و عامیانه که « وصال، مدفن عشق» است شمار شعرهای عاشقانه همسرانه کم است آنقدر که اگر بنده‌خدایی بخواهد شعری را به هدیه همسرش ضمیمه کند اینترنت همه‌چیزدان هم نادان و خالی می‌شود!

دقیقا به همین دلیل آخر تصمیم گرفتم شعرهای زیبای عاشقانه خوشحال و برآمده از وصال و نه جدایی را اینجا بگذارم.


  • هانیه معینیان

 

 

:small_blue_diamond:« چند روزی است که طرحی به نام " یک حس خوب" حال و هوای مناطق 2 و 5 تهران را عوض کرده‌است به طوریکه مورد استقبال خانم‌ها و آقایان زیادی قرار گرفته است.این اقدام مردم‌نهاد در کانکس‌هایی با طراحی خاص و جذاب و اهدای هدایایی پذیرای مراجعه‌کنندگانی است که در خصوص هویت، نحوه پوشش خود و... دارای سؤالاتی‌اند و دراین خصوص کارشناسان پاسخ‌گوی مردمند. کانکس‌های یک حس خوب، شامل کارشناس، خانم‌های رهیافته(تازه مسلمان) و خانم‌هایی است که روزی خود زندگی متفاوتی داشتند و دچار تغییر شدند حالا سعی دارند تا این حس آرامش را به اذهان مشوش و دچار تبلیغات اشتباه انتقال دهند که به گفته یکی از این‌ خانم‌ها به حس رهایی و حفظ کرامت نفس برسند.»

 

:small_orange_diamond:این مطلب را یکی از دوستان برایم فرستاد البته قبلترش هم یک گزارش با همین موضوع در تلویزیون دیده‌بودم. این مدل ترویج حجاب که تقلیدی از مدل اروپایی‌ست با توجه به ساختارآن کشورها (کشورهای غیراسلامی) بسیار هم مدل خوبی‌ست. یعنی کشورهایی که به حکومت هیچ امیدی نیست و مردمانش هم با حجاب آشنایی ندارند. ولی آیا این مدل ترویجی در ایران تاثیرگذار است؟خیلی وقت است به این نتیجه رسیده‌ام که روش‌های مستقیم چه ایجابی شبیه همین مدلها و چه سلبی شبیه گشت ارشاد هیچ نتیجه مثبتی ندارند؛ به چند دلیل: اول اینکه در ایران به دلایل مختلف قضیه حجاب یک قضیه خاص و البته حساس شده‌است؛ در نتیجه روش‌های مستقیم چه با زبان غضب و چه با زبان لین تاثیرگذار نیست. دوم: ایران یک کشور اسلامی است؛ کشوری که تقریبا 90 درصدش مسلمان هستند. واقعا در یک کشور مسلمان توجه به حجاب به طور مجزا و خاص و فلسفی چه لزومی دارد؟! این قابل قبول است که در کشورهای اروپایی سعی شود از حجاب و فطرت به اسلام رسید ولی آیا واقعا در ایران هم باید از حجاب به اسلام رسید؟! یا اتفاقا برعکس از اسلام به حجاب رسید؟! اسلام یک کل منسجم است "نومن ببعض و نکفر ببعض" ندارد. "لا اکراه فی الدین" دارد ولی لا اکراه فی الاحکام دین ندارد. جامعه ما به جای اینکه به دنبال زن محجبه باشد باید در جست‌و‌جوی زن مومن باشد چرا که زن مومن محجبه هم هست. سوم: سپردن یک کار مردمی به دست حکومت نتیجه‌اش همینی می‌شود که بر سر گشت ارشاد آمد. نهی از منکر وظیفه مردم است سپردنش به حکومت جز تاثیر منفی نتیجه دیگری ندارد.

قطعا افرادی که طرح یک حس خوب را راه انداخته‌اند نیت خیر داشته‌اند ولی آیا واقعا به نتیجه هم فکر کرده‌اند یا مثل خیلی‌ها می‌گویند ما مکلف به وظیفه‌ایم نه نتیجه؟!

 

:small_blue_diamond:چه کارکنیم؟

با وجود تهاجم فرهنگی ما چقدرکار مثبت انجام داده‌ایم؟ چقدر سریال خوب و فیلم خوب ساخته‌ایم؟ چقدر شعر گفته‌ایم و رمان نوشته‌ایم؟ برای بچه‌ها و نوجوانان چه کرده‌ایم؟ مدرسه‌ها چه کار کرده‌اند؟! پاسخگویی به شبهات باید درسنین مدرسه باشد؛ آن هم ترجیحا نه توسط شخصی که برای مدت کوتاهی و به همین منظور به مدرسه آمده‌است بلکه توسط یکی از معلمان یا مشاورمدرسه که با بچه‌ها رابطه خوبی دارد.

دیگر این روزها همه می‌دانند صنعت مد یک صنعت سودآور و ثمربخش است. فقط کافیست یک چیزی مد شود آن وقت دیگر همه‌جا پیدایش می‌شود. خب چرا ما از صنعت مد برای فرهنگ‌سازی استفاده نمی‌کنیم؟! آدمهایی که در خیابان راه می‌روند لباس‌هایشان را از کجا می‌خرند؟ چند درصدشان از ترکیه و دبی خرید می‌کنند ولی قطعا بالای هفتاد درصد از کشور خودمان خرید می‌کنند. من معتقدم گشت ارشاد را باید دوباره راه بیندازیم ولی نه برای افراد جامعه بلکه برای مغازه‌داران و تولیدکنندگان و حتی واردکنندگان. آب از سرچشمه گل‌آلود است، ما سرچشمه را رها کرده‌ایم و می‌خواهیم رودخانه گل‌آلود نباشد! چرا واقعا من نوعی که تصمیم گرفته‌ام مانتویی بلند و مهمتر از آن دگمه‌دار داشته‌باشم و شلواری مناسب که تنگ نباشد کلی باید زمان صرف کنم و خیلی جاها را بگردم و آخر هم آنچه را که می‌خواهم پیدا نکنم؟! چرا آنها که دستی بر آتش دارند مانتوی بلند دگمه‌دار اسلامی شکیل و زیبا با قیمت مناسب تولید نمی‌کنند؟! چرا مانتوی جلو باز باید همه‌جا با قیمت مناسب پیدا شود ولی مانتوی دگمه‌دار اگر هم پیدا شود با قیمت زیاد به فروش برسد؟! البته به تازگی مانتوهای مناسب و قیمت مناسب پیدا می‌شود ولی در اینترنت نه در سطح شهر! واقعا چرا مغازه‌داران رغبتی به آوردن این مانتوها ندارند؟! این طرح‌ها مثل یک حس خوب قطعا هزینه‌های بی‌بازگشتی دارد چه خوب می‌شود به جایش به تولید و توزیع پوشاک مناسب و اسلامی پرداخت. کار تبلیغی درست در کنار محصولات شکیل و زیبا و چشم‌نواز با قیمت معقول یک مد اسلامی گسترده ایجاد می‌کند.

  • هانیه معینیان

 

 

چندی‌ست فعالان فرهنگی اشاعه چندهمسری بساط خود را از وبلاگ و وبسایت و امثالهم به تلگرام هم کشانده‌اند. البته بنده به شخصه لیاقت حضور در این گروهها را که برای زنان متاهل ایجاده شده‌است نداشته‌ام! ولی طبق شنیده‌هایم از افراد موثق و طبق گفته‌هایشان در وبلاگ و وبسایت چند نکته را عرض می‌کنم؛ نکته‌هایی که بیشتر جنبه اجتماعی و خانوادگی دارند، نه مذهبی و شخصیتی که این دو مقوله خودش یک مطلب جداگانه می‌طلبد.

 

:small_orange_diamond: این افراد فعال در عرصه فرهنگ مدعی هستند که برای فرهنگ‌سازی برای زنان متاهل این گروهها را ایجاد کرده‌اند؛ حال سوال این است که آیا شما اصلا معنی فرهنگ را می‌دانید که ادعای ساختنش را دارید؟! فرهنگ امری است که به صورت تدریجی و آرام و در جامعه‌پذیری افراد یا تربیت خانوادگیشان به وجود می‌آید. آیا ترغیب کردن مردان به گرفتن زن دوم اسمش فرهنگ‌سازی است؟! اجبار زنان برای راضی شدن به اینکه همسرشان زن دوم بگیرد و آوردن استدلال‌های بعضا بی‌منطق چطور؟! اینکه سریع همه مردان را به اقدام ترغیب کنیم چطور؟! فکر کرده‌اید با دو روز یا دو سال یا حتی پنج سال زنانی که یک عمر تک‌همسری را دیده‌اند راضی می‌شوند به اینکار؟! پس لطفا یا ادعایتان را عوض کنید یا روشتان را.

 

:small_orange_diamond:لطفا سری به سازمان آمار ایران بزنید. در حال حاضر نه تنها تعداد دختران مجرد بیشتر از پسران مجرد نیست بلکه تعداد پسران مجرد بیشتر است ولی تعداد زنانی که به تجرد قطعی رسیده‌اند(بالای چهل سال) نسبت به مردانی که به تجرد قطعی رسیده‌اند( بالای چهل و پنج سال) بیشتر است. پس آقایانی که به سن تجرد قطعی نرسیده‌اند و تازه بعضا زیر سی‌سال هم هستند نگران اوضاع وخیم و ناگوار و دهشتناک کشور نباشند!

 

:small_orange_diamond:آقایانی که واقعا دلشان به درد آمده و غصه دختران مجرد برایشان خواب و خوراک نگذاشته‌است! و قطعا به این نتیجه رسیده‌اند که باید زن دوم بگیرند و همسرانشان را هم به هر زر و زوری راضی کرده‌اند، اجر و ثوابشان در این است که از بین دخترانی که به تجرد قطعی رسیده‌اند، مثل دختران مجرد بالای چهل سال روستایی که مردانشان به شهر مهاجرت کرده‌اند، یا زنان بیوه‌ای که وضع مالی نامناسبی دارند و بعضا دو یا چند بچه دارند، یا خانم‌های سن بالایی که ظاهر مناسبی ندارند یک نفر را انتخاب کنند.

 

:small_orange_diamond:کمی هم دلتان برای آن مردان مجردی که سنشان همینطور بالا می‌رود ولی ازدواج نمی‌کنند بتپد. بروید برای آنها فرهنگ‌سازی کنید؛ به جای کار کردن روی زنان متاهل بروید روی مردان مجرد کار کنید و بدانید قطعا این کار بیشتر به نفع جامعه است زیرا تعداد پسران مجرد و دخترانی که باید با آنها ازدواج کنند بیشتر از افرادی است که به سن تجرد قطعی رسیده‌اند.

 

:small_orange_diamond:از یکی از مشاوران محترم شنیدم که زنی پنجاه یا شصت ساله که همسرش زن دوم گرفته‌بود آن هم با اجازه خودش، الان حال و روزش به جایی رسیده که نشسته غش می‌کند... در بین فرهنگ‌سازی‌هایتان کمی هم به فکر آینده و خانه و خانواده و فرزندان زنی باشید که قرار است همسرش زن دوم بگیرد؛ به فکر سلامتی‌اش، فکرهایش، تربیت فرزندانش، روانش، خانه‌اش...

  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...