برای چندمین بار است که فهمیدم گره زدن حال خوب به یک اتفاق، سرابی بیش نیست. نمیدانم شاید این عادت مردم این روزگار باشد؛ غرق در آینده و حسرتخور گذشته...
ولی برای چندمین بار زندگی به من فهماند که باید در حال زندگی کنم و از آن لذت ببرم! اینکه در سرم هزارتا نقشه بکشم که اگه فلان اتفاق بیفتد، فلان چیز را بخرم، اگر آنجا بروم، اگر، اگر، اگر...این «اگر»ها هیچوقت برایم شادی غلیظی را به ارمغان نیاورده. چه بسا اگر با خودم بنشینم و فکر کنم آن گذشتهای که گمان میکردم دردناک است شادیاش دلچسبتر از آن «اگر» اتفاق افتاده باشد...
نمیدانم...شاید به انتظار نشستن برای یک شادی مضحکترین اتفاق این دنیا باشد، شادی همیشه هست فقط باید پیدایش کرد و چه بسا در روزهای سخت شادی عمیقتر و دلچسبتر هم باشد!
- ۵ نظر
- ۲۵ دی ۰۲ ، ۱۴:۰۶