ولنتاین و موارد مشابه
من ولنتاین را دوست ندارم؛ دوست نداشتنم هم ربطی به غربی بودنش ندارد اگر از چین و ژاپن و مالزی هم میآمد باز هم دوستش نداشتم به دو دلیل:
یک: اگر جهانی شدن (البته اگر بخواهیم مثبت نگاه کنیم) بگذارد، قرار است فرهنگها و خردهفرهنگها وجه تمایز ملیتها و قومیتها و کشورها باشد؛ که از گذشتههای دور یکی از علل سفرها مخصوصا به خارج از مرزها، آشنایی با فرهنگ و آداب و رسوم یک ملت خاص بوده است. اینکه جهانی شدن (گرچه در یک جریان یک سویه نه دوسویه!) باعث شدهاست همهمان، همهی مردم دنیا یک شکل شویم به نظرم چیز مضحک و مسخرهای ست. قرار است من در سوئد چیزهایی را ببنیم که در چین نمیبینم و در هند آیینی را ببینم که در برزیل نمیبینم؛ و همین جهان را زیبا میکند؛ همزیستی آدمهایی با خردهفرهنگها وفرهنگهای مختلف در کنار هم. چرا کمک میکنیم به این یکسانسازی آدمها؟! بگذاریم ولنتاین بماند برای آنهایی که این روز جزو فرهنگشان است؛ چه افسانه، چه واقعیت. بگذاریم کریسمس بماند برای مسیحیت. آخر چرا میخواهیم اعجاز و زیبایی و اعجاب را از همهجا برداریم؟ بگذاریم بعضی چیزها دست نخورده درهمان جای خودشان باشند و ما فقط نگاهشان کنیم و لذت ببریم.
دو: ما جدا از خردهفرهنگها، دو فرهنگ اصیل و قدیمی داریم؛ فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی. این دو به اندازهی کافی غنی و کامل هستند که لازم نباشد دستمان را سمت دیگری دراز کنیم. قومی، ملیتی، کشوری فرهنگ جای دیگر را برمیدارد و لبولوچهاش آویزان میشود که خودش تهی باشد، خالی باشد. ما که این همه دلیل داریم؛ ما که این همه آیین داریم؛ ما که یلدا داریم، ما که نوروز داریم، ما که اعیاد مهمی مثل روز زن و میلاد حضرت زهرا و روز مرد و میلاد حضرت علی را داریم. جای روز عشق خالی است در تقویمهایمان؟! خیلی خب؛ برویم در همان دو فرهنگ اصیلمان بگردیم یک روز را انتخاب کنیم. یک روزی که یک علقهای هم به آن داشته باشیم. روزی که بدانیم به خاطر چهکسی یا چهجریانی این روز نامگذاری شدهاست؟ روزی که یا ایرانی بودنمان را به رخ بکشیم یا مسلمان بودنمان را.
بگذاریم وقتی پسفردا بچهمان ازمان پرسید "روز عشق یعنی چی" یک لبخند بزنیم و بنشانیمش روی پایمان و شروع کنیم به تعریف کردن روایت ایرانی و اسلامی خودمان نه تعریف کردن از کشیش روم باستان ...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.