"یا لیتنا کنا معکم" را چقدر زمزمه کردهایم در سینهزدنها و روضههایمان و چقدر برایش اشک ریختهایم؛ ولی چقدر فرق است بین زمزمه یک مرد با من؛ تفاوتی به اندازه همه شهادتهای تاریخ و اشک ریختن و صبر کردنهای زنانه تاریخ. همراهی چون منی با امامم، آن هم حسین (ع) را نمیدانم هیچوقت اتفاق میافتاد یا نه، ولی این را خوب میدانم که اگر من میشدم یکی شبیه همسر زهیر یا مادر وهب چه میشد؛ که اگر این یکی یکیها شبیه آن "یکی" میشدند حسین تنها نمی ماند... البته این را خوب میدانم که زهیر خودش آنقدر آماده بوده که با تلنگر همسرش فقط به هوش آمده. در شام نه حتی در مدینه و مکه هم نه، آیا حتی در آن دویست هزار فرستنده نامه از کوفه هم، کسی با یک تلنگر همسرش همراه حسین(ع) نمیشد؟!
من اگر همراه میشدم با امامم یعنی با زینب همراه شده بودم. نه! مسلم قدر زینب درد نمیکشیدم؛ زینب است و داغ برادر و پسر و برادرزاده، زینب است و پرستار سجاد(ع) و تسلیبخش دل مادران داغدیده، زینب است و بچه های کوچک و خیمه های آتش گرفته و تازیانه و تاختن ها روی بدن های مبارک و زخم زبان ها. و آیا من میتوانستم کمی از این دردها را بکشم و هنوز نفس بکشم؟! مگر نه اینکه دردها به اندازه بزرگی خود آدمها هستند؛ خداوند خودش میفرماید "لا یکلف الله الا وسعها". زینب فرق میکند؛ پدرش اورا عقیله لقب داده یعنی همیشه عاقل بسیار عاقل. زینب که زینت پدر است و وقتی خطبه میخواند همه میگویند گویی علی خطبه میخواند...
اینبار آرام میگویم یا لیتنا کنا معکم؛ شاید تلنگری باشد برای "نا" و همه دشواری" معکم" را از خاطر بگذرانم...
- ۰ نظر
- ۰۸ دی ۹۷ ، ۰۰:۲۰