حوض خون
کتاب با موضوع دفاع مقدس زیاده خواندهام ولی «حوض خون» کتابی نو در این ژانر است. روایت ۶۴ زن از یک کار گروهی؛ روایت ۶۴ کودک، نوجوان، جوان، میانسال و پیر اندیمشکی از رختشویخانه بیمارستان شهید کلانتری در روزهای جنگی آن شهر. گویی هر زن راوی در این قصه دوربین خودش را برداشته و با نگاه خاص خودش ماجرا را برایمان تعریف و کارگردانی میکند. همه داستانها به یکجا ختم میشود: «رختشویخانه» ولی اینکه چه اتفاقی میافتد و چگونه پایشان به آنجا باز میشود و چهطور تا آخر جنگ پابند آنجا میشوند هرکدام قصههای شیرین مخصوص به خود را دارد. «حوض خون» یک دریچه نو در روایتگری باز میکند: چندصدایی به جای تکصدایی؛ و این کار علاوه بر اینکه جذابیت یک کتاب را افزایش میدهد ارزش تاریخی آن را هم بالا میبرد.
«حوض خون» روایت یک جهاد زنانه است. اینکه میگویم زنانه، نباید تصور شود ارزشش کمتر است، یا خیال کنیم راحتتر بوده، بلکه برعکس، جهاد اگر بخواهد به سختترین نوعش تعریف شود همین جهاد زنانه است. همین زنانی که «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله» را معنا کردهاند؛ همینها که هم جانشان را یعنی بدنهایشان و فرزندان و برادران و پدران و همسرانشان را فدا کردند. هم جسمشان را، هم روحشان را و هم مالشان را اهدا کردند. همینها که یک تکه از وجودشان پیش بچههای کوچکشان در خانه بوده، یک تکه از وجودشان پیش همسرانشان در جبهه و پشت جبهه و با تکه دیگرشان در رختشویخانه لباسها و پتوها را چنگ میزدند. نمیدانم این وجود تکهتکه شده چطور این هشت سال را دوام آورده و از پا نیفتاده ولی میدانم این نوع جهاد کردن فقط از یک زن برمیآید. زنانی که بعضیهایشان حتی فرزند و همسرشان هم اسیر و جانباز و شهید شدند ولی همچنان به جهادشان ادامه دادند. همینها که مصداق «بنیان مرصوص » بودند.... پتوها و ملحفههای پر از خون را چنگ میزدند و حتماً به آب سرخ خیره میشدند و فکر میکردند شاید این خون خشکشده خون فرزندشان باشد یا شاید همسرشان یا شاید برادرشان...
متن کامل این یادداشت هفته پیش در خبرگزاری مهر منتشر شدهاست.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.