جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

 

در منطق میگویند تعریف باید جامع همه افراد و مانع اغیار باشد. فمینیسم همچین تعریفی ندارد نه تنها تعریف کاملی ندارد بلکه بر سر اینکه فمینیسم اصلا چیست اتفاق نظری وجود ندارد عده ای آن را جنبش می نامند بعضی نهضت بعضی آیین و بعضی دیگر نظریه. تنها حرف قطعی که میشود راجع به فمینیسم گفت این است که موضوع فمینیسم زنان است و هدفش بهبود وضعیت زنان.

حال دراین اوضاع نظری آَشفته عده ای به مخالفت وعده ای دیگر به موافقت با فمینیسم پرداخته اند. با آنهایی که موافق فمینیسم هستند کاری ندارم چه اینکه گستردگی عجیب فمینیسم باعث شده است که موافقان زیادی از طیف های گوناگونی داشته باشد و مصداق بارز این مصرع که هرکسی از ظن خود شد یار من...

آنچه بیشتر هدف این یادداشت است مخالفان فمینیست است. سوال مهم این است که این مخالفت دقیقا به کدام قسمت فمینیسم مربوط میشود؟

به نظر میرسد مخالفان چند دسته اند؛ عده ای به نتایج و عملکرد و راه حل هایی که فمینست‌ها تا به حال داشته اند توجه کرده‌اند و در کنار نکات مثبتی که یافتند نکات منفی زیادتری هم پیدا کرده اند. دسته دوم به اعتقادات و مبانی فکری ایراد گرفته اند. برای مثال مخالفان فمینیست های مسلمان. تقریبا میتوان گفت همه‌شان(فمینیست مسلمان) به جای آنکه اسلام را مبنا قرار دهند و فمینیسم غربی را تعدیل کنند برعکس عمل کرده اند و هرجای اسلام که به مذاقشان خوش نیامده را با رویکردی فمینیستی تغییر داده اند. دسته سوم هم افرادی هستند که کلا با منشا فمیینسم و غربی بودنش مشکل دارند.

هر سه مخالفت هم نادرست به نظر میرسد. اینکه با امری مخالفت کنیم که آن امر آنقدر منعطف است که خیلی چیزها درونش جای می گیرد و تابع شرایط و موقعیت و افراد میشود منطقی به نظر نمیرسد. چه آنها که برچسب فمینیست را روی افراد مخالف نظرشان می‌چسانند، چه آنهایی که در بین کلامشان چند بار جمله «من فمینیست نیستم ولی...» یا «من مخالف فمینیسم هستم اما...» را استفاده میکنند، چه آنهایی که آنتی فمینیسم راه انداخته اند. همه شان فقط با عینک بدبینی فمینیسم را دیده اند یا از ترس برچسب خوردن اینطور حرف میزنند.

به پاراگراف اول این متن برگردیم. اگر فمینیسم درمورد زنان است و هدفش بهبود شرایط زنان آیا پیامبر اسلام اولین فمینیست تاریخ نبوده است؟ آیا نمیخواهیم بعد از سالیان دراز دست از این خطکشی ها برداریم و از سطح فاصله بگیریم و به عمق برویم و بعد با هم گفت و گو کنیم و اوضاع را بهتر کنیم؟ عیبی دارد اگر یکی از ما به یک فمینیست مسلمان ناب تبدیل شود؟!

  • هانیه معینیان

 

 

چندی پیش این پوستر همه جا پخش شد و سروصدای زیادی به پا کرد. اهمیت دادن و نوشتن از یک موسسه کوچک باعث دیده شدنش میشود. چیزی که کاملا اتفاق افتاد؛ تعداد کانال این موسسه آن هم در ایتا طی چند روز به سرعت بالا رفت. ولی آنچیزی که باعث شد در اینباره بنویسم مطالب کانال این موسسه بود.

اولا: صحبت از چند همسری در شرایط امروز مانند صحبت کردن از کودک همسری است! وقتی جامعه در امری دچار بحران شده است همه دغدغه‌مندان باید آن را حل کنند نه موضوع دیگر را. امروز ازدواج جوانان در سن ازدواج بحرانی‌ست که همه باید به آن بپردازند.

ثانیاً: این موسسه در بیان دلایلش برای چندهمسری، متوسل به آمار شده‌است. و با مقایسه آمار دختران و پسران با فاصله سنی پنج سال به این نتیجه رسیده است که جز سه گروه اول در بقیه گروه ها تعداد دختران بیشتر از پسران است. واقعا این نوع تحلیل برای ازدواج و امری که فاصله سنی مشخصی ندارد خنده‌دار است. چه اینکه میتوان قضیه همسان همسری و غیر از آن بزرگتر بودن دختر( در سنین بالای ۲۵ و فاصله معقول) را مطرح کرد که اتفاقا آمار میگوید تعداد دختران از ۳۰ سال به بعد بیشتر می‌شود. نکته بعدی اینست که اگر قرار باشد ما براساس همین روش پیش برویم و فاصله سنی پنج سال را در نظر بگیریم آن وقت تعداد دختران 20-24 سال نسبت به پسران 25-29 سال کمتر میشود! آن وقت با این گروه سنی که تعداد پسرانش کمتر است چه باید کرد؟!!!

ثالثا: چیزی که از همه تعجب مرا بیشتر کرد پوستری بود که در کانال گذاشته شده بود با این تیتر « تعدد زوجات یعنی هیچ مذکری از راه حرام به طبیعت خود (چند همسری و تمایل به زنان متعدد) نمی‌پردازد و هیچ زن و دختری بدون سرپرست و حامی و تکیه‌گاه و سرپرست نمی‌ماند » جملاتی با نهایت تناقض‌. قسمت اول کاملا غربی و قسمت دوم کاملا اسلامی. جالب اینجاست گردانندگان کانال که هرازچندگاهی مطلبی از شهید مطهری در این باب می‌گذارند نظر شهید مطهری در این مورد را نادیده می‌گیرند. شهید مطهری معتقد بودند چند همسری جزو طبیعت مرد نیست بلکه برخاسته از شرایط اجتماعی ست و این سخن برگفته از تفکر غربیانی چون ویل دورانت و ... است که چندزنی یا بسنده نکردن به یک زن را جزو طبیعت مرد می‌دانند .

 

 

  • هانیه معینیان


من؛ روسری‌هایم رنگی‌تر شده، خنده‌هایم پررنگ‌تر، حرفهای نزده‌ام تلنبارتر

او؛ روسری‌اش عقبتر رفته، خنده‌اش محوتر، صدایش بلندتر...

گمان می‌کردم دوستیمان، تفاوت عقیده‌مان را کمرنگ می‌کند؛که انگار نکرده است... او هرروز طلبکارتر و من هرروز بدهکارتر.‌‌.. گرانی، بالارفتن دلار، کارنداشتن پسرهایشان، صاحب خانه نشدن... همه تقصیر من و تفکر من و امثال من است. وگرنه رئیس‌جمهور انتخابی‌اش هیچ نقشی نداشته‌است...

انگار لبخند دیگر جواب نمی‌دهد. می‌ترسم کمی پیش برویم بهشت و جهنمش را هم از من طلبکار شود...


 

  • هانیه معینیان


این جمله که "تعرف الاشیاء باضدادها" خیلی ملموس است. اینکه اشیا با نقطه مقابلشان شناخته میشوند حقیقت دارد. نه تنها اشیا بلکه هر چیزی در این دنیا این خصلت را دارد؛ حتی کتاب. امسال به طور اتفاقی دو کتاب را با فاصله نزدیکی از هم خواندم. اولی خیلی دوست داشتنی و شیرین و خواندنی بود ولی دومی نه تنها هیچ کدام از اینها نبود بلکه افتضاح بود و دقیقا بعد از خواندن کتاب دوم زیبایی و شاهکار بودن کتاب اول برایم مشخص شد. «من زنده ام» کتاب اولی بود که خواندم و همینطور بهترین کتابی که با موضوع دفاع مقدس خواندم. دومین کتاب "خاطرات سفیر" بود که کاملا اتفاقی شروع به خواندنش کردم و با تمام جذاب نبودنش تا آخر ادامه دادم تا شاید دلیل رسیدن کتاب به چاپ پنجاه و دوم را بفهمم! ولی تنها چیزی را که فهمیدم( در واقع برایم مسجل شد) این بود که حتی فرهیخته ترین کالای فرهنگی نیز گرفتار بی‌فرهنگی می‌شود...
 

اینکه خاطرات سفیر چرا خوب نبود دلایل زیادی دارد ولی چندتایش را اینجا ذکر میکنم:
خاطرات سفیر اصلا کتاب نیست! یک وبلاگ کتاب مانند است. اتفاقا نویسنده خودش در ابتدای کتاب اذعان دارد که مطالب کتاب، در واقع مطالب وبلاگ ایشان است؛ ولی نه ایشان، نه ویراستار و نه انتشارات به خودشان این زحمت را ندادند که مطالب یک وبلاگ را طوری تنظیم کنند تا تبدیل به یک کتاب شود و دقیقا همان مطالب با همان ساختار در کتاب چاپ شده است. اینکه بعضی از بزرگان ادب و فرهنگ ابراز ناراحتی میکنند به این خاطر که فضای مجازی موجود زبان معیار را دستخوش تغییر میکند شاید برایمان خیلی قابل لمس نباشد ولی اینکه «کتابی نوشتن» از یک کتاب دریغ شود نکته غم انگیزی‌ست که همه‌مان درکش می‌کنیم.
اتفاقی که تقریبا در همه فصل های کتاب شاهدش هستیم این است که، نویسنده همانند یک عقل کل در همه جا ظاهر میشود و در اولین فرصت بالای منبر میرود و سخنرانی اش را آغاز میکند و همیشه هم پیروز میشود و آدم های اطراف حیران و پریشان و درفکر فرورفته از او جدا میشوند! اتفاقی که ممکن است بار اول، دوم یا حتی سوم حالت را خوب کند ولی تکرار شدن بیش از حدش نه تنها آدم را سر کیف نمی آورد بلکه حوصله ات را سر میبرد و خسته ات میکند که کاش جایی برای ابراز وجود آدم های دیگر داستان هم بود. اتفاقا در معدود صفحاتی که این اتفاق می‌افتاد داستان خواندنی میشود...
تقریبا آخر هر فصل، تصاویری مربوط به آن فصل گذاشته شده است. آدم احساس میکند آن تصاویر خیلی اوقات برای صفحه پر کردن آمده است و منظور نویسنده که همان آشنایی با آن اماکن و مناظر و حتی آدمهاست را نمی‌رساند؛ چون هم کوچک است، هم سیاه و سفید است و گاهی هم دور. عکسهایی که جایش در اینستاگرام و وبلاگ است نه «این کتاب». اینکه میگویم این کتاب به این خاطر است که نویسنده محترم عکسهایی از خودشان را در نماهای مختلف و گاهی در ژست هایی که به درد نگهداری در آلبوم میخورد به نمایش گذاشته اند که آدمی با هربار دیدنشان از خود میپرسد آیا ایشان شهید شده اند که آدم از دیدنشان سیر نشود یا دلیل خاص دیگری دارد که به اعتماد به نفس برمیگردد؟!...

  • ۰ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۳۹
  • هانیه معینیان

«الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوف أَوْ تَسْریحٌ بِإِحْسان وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاّ أَنْ یَخافا أَلاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ...»

 

متن زیر از تفسیر المیزان و تبیین آیه «۲۲۹» سوره بقره است:

« توضیح آنکه اساساً تقیید به معروف و احسان برای جلوگیری از فسادهایی است که ممکن است در اثر سوء‌استفاده از حکم شرعی بروز کند، مثلاً در مورد امساک ممکن است زن به منظور اضرار و اذیت نگه داشته شود؛ لذا حکم امساک با کلمه  «بمعروف» تقیید شده تا از این گونه اعمال غرض ها جلوگیری شود و در مورد تسریح ممکن است شوهر قسمتی از مهریه زن را ندهد و او را رها کند و بسا این عمل در میان مردم رایج شود به طوری که هیچ زشت و خلاف متعارف نباشد به همین جهت قید «بمعروف» برای جلوگیری از آن کافی نیست و لذا در این مورد به مناسبت این که بلافاصله می فرماید «و لا یحل لکم...» یعنی برای شما جایز نیست از آنچه به ایشان داده اید چیزی بگیرید حکم تسریح با کلمه «باحسان» مقید شده است. به علاوه این قید موجب تدارک مزیتی می‌شود که زن در زندگی زناشویی داشته و اکنون در اثر جدایی از دست داده است و اگر در اینجا هم «بمعروف» گفته شده بود این نکته فوت می شد.

 

نکته: علامه طباطبایی در جایی دیگر از کتاب معروف را امری میداند که انسان با ذوق اجتماعی خود میشناسد.  «تسریح» را طلاقی که بعد از آن رجوع واقع نشود و «امساک» را نگه داشتن معنی می‌کند.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۳۰
  • هانیه معینیان


خیلی ها به صحبت های فاطمه معتمد آریا واکنش نشان دادند. اکثر واکنش ها هم تهاجمی بود. واقعا من دوست دارم از همه شان بپرسم که واقعا شما بعد از شنیدن صحبت های معتمدآریا فقط عصبانی شدید؟! صحبت های معتمدآریا از جنس صحبت های یک معترض آن هم از نوع پررویش بود. وقتی اعتراض به سمت پررویی می‌رود آدمیزاد اول متعجب می‌شود، مثل همه مان بعد از شنیدن حرفهای معتمدآریا؛ و بعدتر احساسات دیگر مثل عصبانیت به آن اضافه می‌شود. ولی اشکال اینجاست که همه فقط با حس عصبانیت جواب دادند. معتمدآریا بعد از انقلاب ظهور یافت، فعالیت کرد، حدود پنجاه فیلم سینمایی بازی کرد و فقط چهار سیمرغ بلورین گرفت که جزو رکورداران دریافت کننده سیمرغ است. البته غیر از اینها نامزدی در جشنواره و جوایز در دیگر جشنواره های ایران هم است.انصافا آدم بعد از خواندن اینها غیر از تعجب، خنده اش هم می‌گیرد که واقعا چه اتفاقی بیش از این باید برای یک بازیگر بیفتد تا راضی شود؟! همان زمان ها که فاطمه معتمدآریا با ساخته های ایرج طهماسب مورد توجه قرار گرفت مهرانه مهین ترابی هم با سریال های بیژن بیرنگ مشهور شد. ولی مهرانه مهین ترابی نه تنها هیچ جایزه ای نگرفته با توجه به آن همه بازی های عالی و خاطره سازی هایی که در ذهنمان ایجاد کرده حتی یک بزرگداشت هم برایش نگرفته اند.
البته اعتراض خانم بازیگر از یک جهت درست است. اینکه سینمای جمهوری اسلامی بلد نیست بعد از ده سال شخص دیگری را جایگزین کند و هنوز چشمش دنبال شخصی ست که ممنوع التصویر شده و برایش مراسم بزرگداشت هم برگزار میکند؛ من را هم پررو میکند :)


  • هانیه معینیان

با توجه به نقدها و نظراتی که در مورد پست مربوط به پدرسالاری دریافت کردم در تکمله بحث پیش چند نکته را متذکر می‌شوم

 

بحث های جامعه شناسی همیشه چندعاملی بوده اند. در واقع به دلیل پیچیدگی انسان و تاثیرگذاری و تاثیرپذیری انسان از عوامل مختلف این بحث ها تک ساحتی نیستند. قطعا در این مورد خاص عوامل متعددی دخیل هستند. اینکه ساختارهای دولت خیلی اوقات با یک مادرشاغل همراهی نمیکند؛ یا حتی اینکه بعضی مردان سختی های یک همسر شاغل را نمی‌پذیرند و در نتیجه همراهی شایسته ای ندارند و گاهی حتی برای این همراهی آموزشی ندیده اند؛ از عوامل مهم دیگر است. اینکه بنده فقط به یک عامل اشاره کردم به دلیل ریز شدن و جزیی کردن آن عامل و دیده شدنش بود؛ نه از باب انکار دیگر عوامل. به قول طلبه های علوم دینی " اثبات شی نفی ما عدا نمیکند"

 

در همین متن کوتاه بنده از کمال مادری و اهمیت و اولویت مادری صحبت کردم ولی گویا کافی نبوده است! آن مطلب طرح یک موضوعی بود که به آن توجهی نشده بود و آن هم تفکر زنان بود. تفکر قطعا قبل از عمل اتفاق می افتد و چه بسا گاهی عملی هم صورت نگیرد. در متن مثال مادری که دو فرزند دارد را بیان کردم و این مثال مبتنی بر تفکر زنان بود و نه عملکردشان. در واقع زنان با موقعیت مشابه با آن مثال،حتی در ذهنشان تزاحم بین دو تکلیف اتفاق نمی افتد. چه بسا در مقام عمل و سنجیدن شرایط، تکلیف زن در آن شرایط ماندن در خانه باشد.

 

منظور از حضور اجتماعی، شغل نبود. گرچه شاغل بودن یکی از جنبه های حضور اجتماعی محسوب میشود ولی تنها مورد آن نیست. تاکیدم در متن نیز حضور موثر اجتماعی بود که بعضی اوقات این امر با شاغل بودن محقق نمی‌شود! حضور اجتماعی برای یک زن میتواند رفتن به کلاس هنری یا ورزشی باشد؛ برای شخص دیگر معلمی باشد؛ برای زن دیگری نوشتن باشد؛ برای دیگری فعالیت در مسجد محل باشد؛ برای شخص دیگر انجام پروژه های تحقیقاتی باشد؛ برای دیگری مدیریت باشد و... مهم این است با توجه به توانش کاری موثر و مفید انجام دهد که هم حال خودش و هم حال جامعه را خوب کند؛ وگرنه بنده یکی از مخالفان تشویق زان به اشتغال هستم. میتوانم بگویم این همه توجه و تاکید بر اشتغال زنان بیش از همه به خود زنان لطمه زده است. تاکید بر اشتغال زنان آن زمانی خوب است که شغلی در شان زن و در راستای شکوفایی استعدادهایش باشد.اسلام با عدم تکلیف زن به نان آوری و واگذاری این تکلیف بر دوش مردان در واقع یک موقعیت ممتاز و به دور از دغدغه مادی برای رشد و شکوفایی زن فراهم کرده است.نکته ای که در جامعه ما مغفول مانده و به جای آنکه زنان به رشد شخصیت (مادی و معنوی) تشویق شوند به اشتغال تشویق میشوند. به جای آنکه زنان به متخصص شدن و نخبه شدن ترغیب شوند به شاغل شدن ترغیب میشوند.


  • هانیه معینیان

 یا  «آیا اعتقادات بتی فریدان توانسته اوضاع زنان ایرانی را بهبود ببخشد؟»


این یادداشت، متنی جامعه شناسی مبتنی بر اصطلاحات سخت و پشت هم و مترداف و پیچیده نیست. این متن یک مطلب جامعه شناسی ساده است.


اینکه همه حرف و دودوتا چهارتای فمینیست ها یا حداقل فمینیستهایی که حرفشان در ایران خریدار دارد و به زبانها و اشکال مختلف بیان میشود این است که «همه مشکلات از پدرسالاری ست» تا کی می‌خواهد ادامه داشته باشد؟ تا چه زمانی قرار است چشممان را ببندیم و همه چیز را به پدرسالاری ربط دهیم؟ پدر سالاری به معنای عام و خاصش( تاثیر جهان شمول و همگانی مردان در همه ساخت های اجتماعی و فراتر از آن روی ذهن و علم تک تک آدمها)

واقعا مشکل زنان ایران این است؟ نمی‌خواهد خیلی فکر کنید؛ فقط هر کدامتان به مردان دور و برتان فکر کنید. چند درصدتان با حمایت و پشتیبانی و حتی گاهی تشویق و اصرار پدر یا همسرتان برای درس خواندن روبه رو بودید؟ در بین اطرافیانتان چطور؟خیلی ساده است بعد از انقلاب همزمان با افزایش حق گرایی به جای تکلیف گرایی  مردم، حق گرایی زنان هم به سرعت مطرح شد. حق گرایی زنان یعنی حق زن برای تحصیل، اشتغال، حضور اجتماعی و ...اول بدون همراهی مردان ولی بعد با همراهی و همدلی و کمک و تشویق مردان...

اینکه زنان سرزمین من حضور اجتماعیشان کم هست یا اینطور بگویم حضور موثر اجتماعیشان کم است علتش پدرسالاری نیست. علتش گاهی بی حوصلگی و بیشتر مواقع تفکر این زنان است. اینکه زنان بر اساس سنتها و فرهنگ ایرانی معتقدند به اینکه تکلیف زن فقط مادر بودن و همسر بودن است عامل بسیار مهم و به نظر بنده اصلی این امر است. بگذارید یک مثال بزنم

فرض کنید مادری دو فرزند کوچک دارد.در کنکور شرکت میکند و قبول میشود به دانشگاه هم میرود و بعد از مدتی انصراف میدهد. چرا؟ برای اینکه به نظر خودش و مادر و مادربزرگش زن باید دراین موقعیت به بچه اش برسد و آن زن هم هیچ وقت به این فکر نخواهد کرد که شاید درس خواندن تکلیف شرعی اش باشد...

بنا بر نظر آیت الله خامنه ای، شهید مرتضی مطهری، آیت الله جوادی آملی حضور زن در اجتماع(به هرنحو) گاهی تکلیف زن است. اینکه ما این تکلیف اجتماعی را نمی‌بینیم و فقط به تکلیف خانوادگی نگاه می‌کنیم موجب شده خیلی از افراد موثر و درس‌خوانده خانه نشین شوند... یا حتی موجب شده پست های مهم مدیریتی و حساس را قبول نکنند... به زبان ساده دین و دینی که اتفاقا از زبان مردان بیان شده ما را به سمت جامعه سوق می‌دهند و خودمان تمایلی به آن نداریم. درست است مادری و همسری مهمترین وظیفه یک زن است وبه قول آیت الله جوادی آملی مادری کمال یک زن است ولی مادری و همسری و خانواده تنها تکلیف زن نیست. بخصوص زنانی که تحصیلکرده هستند اگر بدانند جایی در این ایران پهناور میتوانند موثر باشند و کاری انجام دهند که از عهده خیلی ها بر نمی آید و باز هم درخانه بنشینند مسئول هستند...

می‌توانید بگویید این هم نوعی پدرسالاری ست. قبول دارم. ولی پدرسالاری که از ذهن مردان دارد پاک میشود و توسط خود زنان بازتولید میشود...

  • هانیه معینیان


آنچه در ذهن اکثریت ما درباره سن حضرت خدیجه وجود دارد این است که ایشان در سن  چهل یا چهل و پنج سالگی به عقد پیامبر درآمدند درحالی که قول قوی و درواقع قول محققین خلاف این امر است. در این یادداشت قول بعضی از بزرگان را در این‌باره بیان کرده‌ام.


♦️رجوع به کتب تاریخی و تحلیلی نشان می‌دهد که قول مشهور _همان قولی که اکثریت ما آنرا شنیده‌ایم_ قول ضعیف و شاذی است. این قول را منتسب به هاشم بن عروه می‌دانند که سن وفات حضرت را 65 سالگی میداند. ولی قول اصح و قوی سن دیگری را بیان می‌کند از جمله:


🔹برخی مانند بیهقی (از  علمای اهل سنت) سن ایشان را 25 ساله می‌دانند. بیهقی معتقد است حضرت در سن 50 سالگی وفات یافتند و سال ازدواج ایشان را 15 سال قبل از بعثت میداند. بنابراین طبق قول بیهقی وقتی ایشان در زمان وفات یعنی سال دهم بعثت، 50 ساله باشند و 15 سال قبل از بعثت هم ازدواج کرده باشند، با این حساب سن حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها)، در زمان ازدواج با پیامبر اکرم 25 سال بوده است، و حلبی هم همین قول را آورده است.


🔹ابن‌سعد، ذهبی، إربلی، ابن‌عساکر به نقل از ابن‌عباس می‌گویند: «خدیجه در زمان ازدواج با آن حضرت 28 ساله بود.»


🔹حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک قول ابن‌اسحاق (سیره نویس مشهور) را در مورد سن حضرت خدیجه در زمان ازدواج ایشان با پیامبر این‌گونه نقل می‌کند:

«کان لها یوم تزوجها ثمان وعشرون سنة.» خدیجه در زمان ازدواجش با پیامبر، بیست و هشت ساله بود.


🔹سید جعفر مرتضی حسینی عاملی، عالم و سیره نگار شیعی در کتاب خود «الصحیح من سیره النبی الاعظم» معتقد است سن 28 سال برای حضرت خدیجه را شمار زیادی از محققین به عنوان سن ازدواج آن حضرت با پیامبر نقل کرده اند.

 

🔹سید جعفر شهیدی قول 28 سال را به نقل از ابن سعد از ابن عباس بیان میکند و معتقد است با توجه به تعداد فرزندان حاصل از ازدواج حضرت خدیجه و پیامبر قول مشهور چهل سال نمی‌تواند صحیح باشد.


🔹آیت الله مکارم شیرازی در سخنرانی خود در مراسم بزرگداشت حضرت خدیجه بیان داشتند "مطابق تحقیقات ما، حضرت خدیجه در وقت تزویج با رسول اکرم(ص) یا 28 ساله و یا 26 ساله بوده است؛ و این که آن حضرت را 40 ساله و بیوه معرفی کردند، توطئه ای بود که خواستند برخی زنان دیگر را در برابر ایشان بالا ببرند. سپس بنی امیه هم این جعل را تبلیغ کردند."



  • هانیه معینیان

ما آدم‌های امروزی عادت کرده‌ایم همیشه :|  یا :(  باشیم. قیافه‌های حال خوب کن :) یا :D را هم‌ گذاشته‌ایم برای دنیای مجازی و آدم‌هایی که سالی یک‌بار می‌بینیمشان.ما آدم‌های امروزی به غر زدن و ناراحت بودن و شکایت کردن عادت کرده ایم؛ ظاهر شیک و قشنگ و اتوکشیده‌مان را حفظ میکنیم برای آدم‌های دور و باطن له و خسته و داغانمان را گذاشته‌ایم برای آدم‌های نزدیک؛ آدم‌هایی که دوستشان داریم و هرروز چشم در چشم می شویم با آنها. دلیل همه ی رفتارهایمان را هم همین میدانیم : ” بالاخره من هم آدمم یک‌جایی کم می آورم“

این بدترین شکل دورویی ست.ظاهر خوشحال برای آدم های دور و باطن ناراحت برای آدم‌های نزدیک.آدم‌هایی که نفسمان به نفسشان بند است.آدم‌هایی که «بودنشان» به تنهایی می تواند دلیل خوب بودن،خوب شدن و خوب ماندنمان باشد.

حیف که ما فقط بلدیم از دور برای آدم‌ها دست تکان دهیم...

 
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...