جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۳۴ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است


فیلم ماجان فیلمی‌ست مادرانه؛ مادری که برای حفظ فرزند معلولش می‌جنگد نه با مرگ بلکه با همسرش. شاید این تعریف یک خطی آدم را به دیدن فیلم ترغیب کند ولی نه وقتی که بفهمد ماجان یک نسخه‌ی جدید از هزاران فیلم شبیه خودش است؛ قهرمان فیلم زن مظلومی است که با انواع و اقسام ظلمها مواجه میشود.

گرچه فضای سیاه و دل‌مرده فیلم توی ذوق می‌زند ولی بازی خوب بازیگرانش فیلم را تا حدی نجات می‌دهد.

  • هانیه معینیان
«زن موفق چه زنی است؟» فرض کنید این سوال را دهۀ چهل از یک نفر (مرد یا زن) پرسیده‎اند. فکر می‌کنید جوابش با جواب یکی از ما که در دهه نود زندگی می‌کنیم چقدر فرق می‎کند؟ به نظر من خیلی؛ در صورتیکه اگر موضوع سوال را به «مرد موفق» تغییر دهیم، جواب مردم دهه چهل با دهه نود خیلی تفاوت نمی‌کند؛ این نشان از تغییر جایگاه و نقش زن دیروز و زن امروز دارد. مرد از گذشته‌های دور، نان‌آور خانه بوده و به نوعی "شغل" و "حرفه" برای یک مرد جزئی از مردانگی به حساب می‌آمده. اعتقادی که هنوز هم تغییری نکرده است. ولی زنان؛ زنان دهۀ چهل، پنجاه و حتی شصت، زنانی بودند که تمام هم وغمشان این بود که بچه تربیت کنند، به اوضاع خانه رسیدگی کنند، غذا درست کنند و گاهی برای خرید مایحتاج خانه بیرون بروند و این زنان، زنان موفق و نمونه‎ای خوانده می‌شدند. هرچه گذشت و ما به سمت مدرن‎شدن، پیش رفتیم مفهوم زن موفق و ایده‎آل هم تغییر کرد و همین تغییر در مفهوم، موجب تغییر در جایگاه و نقش و رفتار زنان شد؛ امری که اتفاقا در کلام مردان بیشتر دیده می‎شد؛ اینکه " فلان خانم مدیر خوبی ست" یا " فلان خانم تحصیل‎کرده.." یا " آن خانم کارمند نمونه ..." مثال‎هایی بودند برای زن‌های موفق. یعنی قبل از اینکه حضور زنان در اجتماع پررنگ شود مفهوم "زن اجتماعی" در ذهن ها پررنگ شد.
زنان فهمیدند دیگر مثل دهه‌های قبل نمی‎توانند فقط در خانه بنشینند و ایده‌آل بمانند بلکه باید بیرون بروند. باید بروند به اجتماع؛ مدرسه؛ دانشگاه و بعد هم یک شغل خوب. و کم‌کم داشتن "شغل" برای زنان به یک هدف تبدیل شد و شاید جزیی از "زنانگی شان"! زنانی که نمی‎توانند جز شغل خوب به چیز دیگری فکر کنند و اگر بیکار بمانند احساس پوچی میکنند و بلد نیستند بقیه عمرشان را چطور بگذرانند. همان‌هایی که بعد از مدتی خوردند به در بسته، نه نشاط زنان قبل را دارند (خب کاملا طبیعیست! المراة ریحانة لیست بقهرمانة. زن که برای محیط‎های خشن و مردانه و استرس‎های کاری ساخته نشده) و نه به عنوان مدیران قدرتمند خانه‎های قبل، قدرتمند هستند. چون "زن" از آن مفاهیمی است که بین سنت و مدرنیته مانده است. چون مفهوم زن نه در ذهن زنان، نه در ذهن مردان، و نه نزد حاکمیت و جامعه کامل نیست. زنانی که فکر می‎کنند اگر حرفه‎ای نداشته باشند انسانی بی‎هدف و عاطل و باطل هستند، مردانی که در کلامشان و ذهنشان زن موفق زنی است که تحصیل کرده و شغلی دارد، ولی در عمل همان انتظار مادرانشان را از همسرانشان دارند، و جامعه‎ای که هیچ درک و کمکی برای «این زنان شاغل خانه‎دار»! ندارد.

اگر امروز از من نوعی بپرسند زن موفق چه زنی است ؟ جواب می‎دهم که : زن موفق و قدرتمند و با نشاط امروز زنی‎ست که نه مانند زن دهۀ چهل فقط خانه‎نشین باشد و نه مانند بعضی زنان امروز تمام انرژی‎اش را در بیرون از خانه صرف کند. زن موفق زنی‎ست که بین این دو تعادل ایجاد کرده است. زنی که قدرتش را می‎گذارد در اداره خانه ولی حضور اجتماعی هم دارد. کلاس‎های مختلف می‎رود، آموزش می‎دهد، می‎نویسد، عکس می‎گیرد، نقاشی می‎کشد، درس می‎خواند. زنی که هم چراغ خانه را روشن نگه می‎دارد و هم از دل همه تاریکی‌های بیرون، پنجرۀ مهتاب را به اتاق خود می‎آورد.

  • هانیه معینیان

پای راستم خواب رفته؛ انقدر که تکان نخورده‌ام و مچاله نشسته‌ام آن هم روی یک سنگ. کمی تکانش می‌دهم بلکه بهتر شود. نمی‌دانم چرا انقدر فرقمان است با آن قدیمی ها! تکان که میخورم سردم می شود؛ فکر نکنم هیچ کلمنی به اندازه‌ی یک سنگ قدرت نگهداری سرما را داشته باشد! حواسم را جمع می‌کنم و گوشم را می‌دهم به سخنران؛ خوشم می‌آید مابین حرفهایش از "معضلات امروز" هم میگوید. حرفهایش به دلم می نشیند.بیخود نیست انقدر شلوغ شده.به هرطرف چشم می‌چرخانم بچه می‌بینم.همان اول که آمدم و هنوز خیلی خلوت بود و هیئت بزرگ ولی خالی از آدم به چشم بچه ها یک زمین بازی آمده بود که میتوانند بدون اینکه به چیزی بخورند بدوند؛ خادمی آرام در گوش یکی از بچه ها گفت "ندو. آفرین. برو پیش مادرت بشین" با خودم گفتم چرا ندود؟! چرا خاطره خوب از هیئت برای بچه ها نسازیم.داشتم فکر می‌کردم چه کار خوبی می‌کنند بعضی هیئت ها که مهد کودک دارند. ثواب از این بیشتر؟ بچه را ببری پیش هم بازی‌هایش هم بازی کند و ذوق زده شود هم وسطش برایشان کمی نوحه بخوانی تا سینه بزنند. بلکه مادرانشان هم با خیالی آسوده گوش کنند و گریه کنند و سینه بزنند. الان ولی جای سوزن انداختن نبود. آخرهای سخنرانی بود و کم‌کم از هرطرف صدای گریه بچه ها به گوش می‌رسید. معلوم بود خیلی خسته شده‌اند.تمرکزم را جمع کردم تا لابه‌لای گریه‌ی بچه‌ها آخرین حرف‌های سخنران را بشنوم." خانم حرف نزن " این را یکی از خادم‌های هیئت به خانمی گفت که داشت آرام با بغل دستی‌اش حرف میزد. با خودم گفتم "مگر اینجا مدرسه است! خب سیستم صوتی تان را درست کنید" نمیدانم چرا با بعضی قسمت‌های نسخه‌ی جدید هیئت ها کنار نمی آیم؛نمونه اش همین فراوانی خادم‌ها! انگار بعضی کارهایشان به خاطر "کاری نداشتن"است. یاد آن هیئت قبلی افتادم که خادمی با چوبدستی پردار رنگی اش اشاره کرد به یکی از خانم ها، که از جایش بلند شود و برود صف عقب‌تر بنشیند! و من همان لحظه این به فکرم رسید که "آیا صفهای نماز جماعت را اینطور صف آرایی می کنند؟"


  • هانیه معینیان

عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله نور
گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم
نامه ای را هُدهُد آورده ست آغازش تویی
از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم
سوره ی والیل من برخیز و والفجری بخوان
دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد قل عشق الله الصمد
راز پنهان است بسم الله الرحمن الرحیم
گیسویت را بازکن انا فتحنایی بگو
دل پریشان است بسم الله الرحمن الرحیم
ای لبانت محیی الاموات لبخندی بزن
مردن آسان است بسم الله الرحمن الرحیم
میزبان عشق است و وای از عشق! غوغا می کند
هر که مهمان است بسم الله الرحمن الرحیم


پینوشت: مطلع کانالم با بیتی از غزل زیبای مهدی جهاندار شروع شد. وبلاگم را با بیتهای این غزل آغاز میکنم...

  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...