جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۱۷ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

در روزهایی که عده‌ای به تبعیت از رسانه‌های آنور آبی، فریادشان بلند شده و مدام تکرار می‌کنند: «هنرمند جایش در زندان نیست» و درواقع با این حرفشان دنبال نوعی کاپیتولاسیون و مصونیت قضایی برای سلبریتی‌ها هستند، خوب است نگاهی بیندازیم به ینگه دنیا و ببینم آنجا چطور با هنرمندان و سلبریتی ها برخورد می‌کنند.

1-«دالتون ترامبو» فیلم‌نامه‌نویس در سال 1947 مانند نه نفر دیگر از هنرمندان هالیوود درفهرست سیاه «اف‌بی‌آی» قرار گرفت. او به دلیل عضویت در حزب کمونیست آمریکا به زندان محکوم شد. ترامبو جزو اولین گروهی بود که در فهرست سیاه قرار گرفته‌بود؛ بعد از آنها نزدیک به پانصد نفر از هنرمندان آمریکایی در این لیست قرار گرفتند. ترامبو بعد از گذراندن دوران زندان به مکزیک رفت و در آنجا با نام مستعار فیلمنامه‌نویسی را از سر گرفت.

2-«چارلی چاپلین» با اینکه عضو حزب کمونیست نبود ولی به دلیل اینکه جامعه سرمایه‌داری را در فیلم‌هایش مورد طعن قرارداده‌بود جزو لیست سیاه «اف‌بی‌آی» قرار داشت. در سال  1952وقتی چاپلین بعد از سفری به خارج از کشور قصد ورود به آمریکا را داشت با ممنوعیت روبه رو شد و به او گفته‌شد برای ورود به خاک آمریکا باید تعهد بدهد. او هم نپذیرفت و برای همیشه آمریکا را ترک کرد.

3-«لی گرنت» بازیگر، مستندساز و کارگردان آمریکایی سال 1951 در مراسم تشییع «برومبرگ» بازیگری که در لیست سیاه قرار داشت از تحقیقات «اف‌بی‌آی» انتقاد کرد( بعضی‌ها برومبرگ را قربانی لیست سیاه نامیدند) چند روز بعد با اینکه گرنت عضو حزب کمونیست نبود در لیست سیاه قرار گرفت و از حضور در سینما و تلویزیون برای  12 سال منع شد.

4-«داریل حنا» یک بازیگر و فعال محیط زیستی است که تا به حال سه‌بار دستگیر شده و به زندان افتاده است. در تجمع اعتراضی سال  2006همراه چند هنرمند دیگر و  350کشاورزی که به دلیل نابودی مزرعه‌ای بزرگ قرار بود بیکار شوند دستگیر شد. تا سال  2014چندین بار به دلیل اعتراض به تصمیمات دولتی در قبال محیط زیست دستگیر شد و به زندان رفت. او در مورد دورانی که در زندان سپری کرده می‌گوید؛ همیشه در انفرادی بوده زیرا همه گمان می‌کردند او رهبر معترضین است.

5-«ایمی شومر» ستاره کمدی سینمای آمریکا و «امیلی راتایکوفسکی» دیگر بازیگر آمریکایی در تجمع اعتراضی دستگیر شدند. این اعتراض که در مقابل ساختمان سنا و علیه «برت کاوانا» نامزد قضاوت در دادگاه عالی برگزار شده‌بود موجب دستگیری  300نفر شد. معترضین نسبت به این که کاوانا متهم به آزار جنسی چندین زن است تجمع کرده‌بودند. در ویدئوهای منتشر شده در آن روز، شومر قبل از آنکه دستگیر شود گفته‌بود «فکر میکنم قرار است بازداشت شویم!»

6-در سال « 2012جورج کلونی» به همراه پدر روزنامه‌نگارش، در تجمع اعتراضی علیه دولت سودان شرکت کرد. او که به همراه چند فعال سیاسی و هنرمند دیگر مقابل سفارت سودان در واشنگتن تظاهرات کرده‌بودند درخواست پیگیری مسئولان در این موضوع را داشتند.

7-«مارتین شین» به دلایل مختلف بارها دستگیر شده‌است؛ از اعتراضات سیاسی مثل مخالفت با حمله به عراق، انباشت سلاح های خطرناک تا مسائل اجتماعی و محیط زیستی. اولین اعتراض او به سیاست های ریگان بوده‌است. او در سال  2009 گفته‌است که تا به حال66 بار دستگیر شده‌است.

8- «روزاریو داوسون» بازیگر آمریکایی است که در فعالیتهای سیاسی هم حضور دارد. او اولین بار در سال  2004 در اعتراض علیه «جرج بوش» دستگیر شد. در سال   2016نیز او جزو  800 نفری بود که روبه روی کنگره در تظاهرات دموکراسی‌خواهانه با نام «بهار دموکراسی» شرکت کرد و بازداشت شد.

اینها فقط تعداد اندکی از بازیگرانی هستند که در ایالت‌متحده‌آمریکا به دلایل سیاسی دستگیر شده‌اند.  این موضوع البته محدود به بازیگران نمی‌شود بلکه شامل هر هنرمند یا ورزشکاری می‌شود. شاید همه‌مان اسم «محمدعلی‌کلی» و محرومیت‌هایش از میادین ورزشی و محکوم به زندان شدن‌هایش را شنیده‌ایم یا بایکوت کردن «مل گیبسون» و دستگیر کردن صوری او و اجبارش به عذرخواهی از یهودیان به خاطر نظرش مبنی بر «جنگ‌افروزی یهودیان در ادوار مختلف تاریخ» یا به خاطر فیلم «مصائب مسیح». 
نکته جالب توجه در این قضیه نوع واکنش رسانه‌ها و  سلبریتی‌ها نسبت به این برخورد پلیس است. خود سلبریتی‌ها کاملا این بازداشت‌ها را پذیرفته‌اند و اذعان دارند که پلیس وظیفه قانونی خودش را انجام می‌دهد! 
از طرفی رسانه های اصلی‌شان در بیشتر مواقع به تحقیر این هنرمندان می‌پردازند و با جملاتی مثل این که «قانون برای همه یکسان است» به دفاع از پلیس می‌پردازند و اینها را تخطئه می‌کنند. حتی بعضی‌ها پا را فراتر می‌گذارند و درخواست مجازات بیشتری برای این چهره‌ها دارند!

  • ۰۷ آذر ۰۱ ، ۰۱:۰۷
  • هانیه معینیان

«ما اغتشاشگر نیستیم؛ ما فقط معترضیم»

🔻استوری‌ها را میخوانم، حرف دانشجویان را گوش میدهم، با دوستم صحبت میکنم و... یک چیز مدام تکرار می‌شود؛ «ما اغتشاشگر نیستیم؛ ما فقط معترضیم»

🔻من عمیقاً به این حرف معتقدم. من معتقدم یک عده که تعدادشان کم هم نیست معترض عملکرد مسئولین هستند ولی صحنه بازی به اعتقاد من و شما کاری ندارد. من عمیقاً معتقدم یک عده گرگ در لباس میش این وسطها جولان می‌دهند ولی وقتی فضا مه گرفته است هیچ چیز درست دیده نمیشود معترض و اغتشاشگر دیگر قابل تشخیص نیست. 

🔻حتی در این فضای پرهیاهو صدا به صدا نمیرسد. آنقدر که آتش زدنها،شکستن ها، چاقو زدن‌ها، ترورها و حمله مسلحانه ها شنیده می‌شود حرف شما به گوش نمی‌رسد. 
این کاملا طبیعی است وقتی صدای تیشه زدن ها بلند شود دیگر صدای هیچ انسانی به گوش نمی‌رسد...

🔻دیروز هنگامی که خواستم با سه تا از دوستانم از عرض خیابان رد شوم، یک ماشین مدل بالایی که من حتی اسمش را نمیدانم از کنارمان رد شد و یک توهینی به ما کرد. چرا ما مستحق توهین بودیم؟! چون چهارنفرمان چادر به سر داشتیم...

🔻در این زمان خاصی که در آن به سر می‌بریم توهین به شخص خودم هیچ اهمیتی ندارد، حتی جسارت به چادرم هم خیلی اهمیتی ندارد؛ چیزی که من به آن می اندیشم جامعه است. جامعه ای که بعد از بیش از چهل روز کار را به اینجا رسانده که دهن ها به هتاکی باز شده، اسلحه ها برداشته شده و  امنیتی که لکه دار شده...

🔻دقیقا در این نقطه دیگر ما با هم هیچ فرقی نداریم. دیگر فرقی ندارد معترض باشیم یا نه... دیگر مهم نیست چه برچسبی بهمان خورده باشد. وقتی امنیت برود بوی مرگ بلند می‌شود، وقتی بوی مرگ بیاید همه‌مان عزادار می‌شویم؛ چون ما همه عضو یک خانواده بزرگ هستیم...

🔻وقتی پسری معترض به جمهوری اسلامی جان بدهد آنسو تر پدر معتقد به جمهوری اسلامی‌اش عزادار می‌شود...
وقتی پدری معترض به حکومت جان دهد، آن طرف تر فرزند معتقد به حکومت‌اش به سوگ می‌نشیند...


🔻این «ما» این مای متکثر پیچیده که آدم هایش عجیب به‌ هم وصل شده‌اند...
 

  • ۰۸ آبان ۰۱ ، ۰۱:۰۵
  • هانیه معینیان

درست هفت ماه پیش، یک افسر پلیس در لندن،  زنی 33 ساله را به بهانه نقض قوانین «کووید 19» در خیابان دستگیر می‌کند. بعد به او تجاوز می‌کند، او را خفه می‌کند، بدنش را می‌سوزاند و در یک برکه می‌اندازد. یک هفته بعد جسد آن زن پیدا می‌شود جسد «سارا اورارد». 
سه شب بعد مردم به خواست یک نهاد مدنی، تجمعی به پا می‌کنند. قبل از آن، وزیر کشور مخالفت خودش را با برگزاری تجمع اعلام می‌کند به همین خاطر به همه روسای پلیس اعلام می‌کند. گفتگوها به نتیجه نمی‌رسد و مردم از دادگاه علیه پلیس شکایت می‌کنند، ولی دادگاه هم طرف پلیس می‌ایستد. مردم در 13 آوریل دور هم جمع می‌شوند. نور گوشی هایشان را روشن می‌کنند، گل‌هایشان را در خیابان می‌گذارند و اعتراض سکوتشان را ادامه می‌دهند. 
با وجود اعتراض آرام مردم، پلیس شروع به سرکوب آنها می‌کند و چند نفر از آنها را دستگیر می‌کند. برخورد خشن پلیس با تجمع آرام مردم واکنش‌های زیادی را بر می انگیزاند. با وجود اعتراضات به دستگیری آن چند نفر  و حتی برگزاری تجمعی دیگر در اعتراض به این روند پلیس، سه نفر از اعضای آن نهاد مدنی جریمه مالی می‌شوند.

 این یک متن دفاعیه نیست، بلکه یادداشتی برای نشان دادن یک تهاجم رسانه‌ایست. بر اساس آخرین اسناد تا الان، یک زن در ایران بدون ضرب و جرح و ظاهرا فقط به علت سکته در اداره پلیس جان می‌دهد و زنی دیگر در لندن توسط یک افسر پلیس مورد تجاوز قرار می‌گیرد، کشته می‌شود و سوزانده می‌شود ولی بازتاب رسانه‌ای آن‌ها خیلی تفاوت داد؛ نتایج جستجوی "mahsa amini" در گوگل 61 میلیون است و نتایج جستجوی Sarah Everard"" کمتر از دومیلیون! درحالیکه مهسا کمتر از یک ماه فوت شده و سارا بیشتر از هفت ماه!

نکته جالب اینجاست که خانم Ingala Smith پژوهشگر این حوزه در انگلیس گفته که «به قتل سارا اورارد خیلی توجه شده و به قتل‌هایی که قبل از او و بعد از او اتفاق افتاده مثل قتل زنان سالمند توجهی نشده است!» گویی ارزش‌های خبری در رسانه‌های امروز برگرفته از ذات خبر نیست بلکه به سیاست آن رسانه مربوط است.

بی‌بی‌سی یک فیلم هم از زدوخورد پلیس انگلیس با تجمع مردم معترض به قتل و تجاوز سارا اورارد پخش نمی‌کند، به جایش در تحلیل درگیری آن روز طرف پلیس را می‌گیرد و می‌گوید «تامین امنیت یک کشور خیلی مهم است» یا اینکه «باید توجه کرد این تجمع به گسترش کرونا کمک می‌کند!» ولی از این طرف در وضعیت فعلی هرروز فیلم‌هایی از اغتشاشات ایران و به طرفداری آن‌ها می‌گذارد. هیچ سلبریتی راجع به سارا اورارد حرف نمی‌زند؛ سه نفر مجری هم که در این‌باره نظر می‌دهند فقط در جملاتی کوتاه می خواهند که به مردم اجازه اعتراض مسالمت‌آمیز را بدهند. 

این مورد فقط به مرگ سارا اورارد مربوط نمی‌شود. کسی برای زنان سیاه‌پوستی که توسط پلیس آمریکا کشته می‌شوند صدایش در نمی‌آید؛ طبق مقاله «گاردین» نزدیک به 250 زن از سال 2015 تا 2020 توسط پلیس کشته‌شدند که اکثرشان سیاه‌پوست بوده‌اند. 

یا کسی برای دختر 21 ساله‌ای که چند ماه پیش در فرانسه به دلیل شلیک پلیس فرانسه کشته‌شده هشتگ نمی‌سازد؛ دختری که فقط مسافر خودرویی بوده که راننده‌اش دچار تخلف شده...


اینها یعنی ما در محاصره رسانه‌ایم. آنها می‌گویند ما به چه چیزی فکر کنیم، به چه چیزی بیندیشیم و برای چه چیزی واکنش نشان دهیم. اینها یعنی رسانه‌ها مدام آنچه که می‌خواهند را تکرار می‌کنند و ما را وارد بازی می‌کنند؛ بعد ما می‌شویم بلندگوی آنها و دوباره در رسانه شخصی‌مان حرفشان را تکرار می‌کنیم. درواقع ما فقط صدای مردمی را می‌شنویم که خودشان یک بلندگو دارند؛ خودشان یک تریبون دارند. صدای آن‌هایی که در توییتر و اینستاگرام هستند و حرفهای شیک و بروز می‌زنند . کسی از معضلات زنان سالمند چیزی نمی‌گوید، کسی از مشکلات زنان خانه‌دار حرفی نمی‌زند، کسی از زنان سرپرست خانوار چیزی نمی‌گوید، کسی از معضلات دختران مجرد سن بالا چیزی نمی‌گوید. 
چون حرف زدن از اینها برای کسی آب و نان ندارد...

  • ۰۶ مهر ۰۱ ، ۰۰:۵۵
  • هانیه معینیان
.
روز جهانی داشتن خیلی خوب است؛ این که همه‌ی جهان یک روز مشخص را به عنوان «روز جهانی زن» در نظر بگیرند خیلی خوب است. ولی هشت مارس خوب نیست. این روز جهانی که شاهدش هستیم خوب نیست. خوب نیست چون همه زنان را نمی‌بیند، چون میخواهد یک حرف را به همه زنان دیکته کند، خوب نیست چون نگاه از بالا به پایین دارد؛ هرسال یک شعار را آدمهای اتوکشیده از افکار لیبرالیستی، فمینیسمی‌شان در نظر میگیرند و میخواهند همه زنان آن پایین برای آن شعار دست بزنند، هورا بکشند، تلاش کنند، اعتراض کنند. خوب نیست چون شعارش دغدغه زنان روستایی پای تنور نیست. چون شعارش دغدغه یک مادر با بچه خردسال نیست، چون دغدغه یک زن سالمند نیست، چون دغدغه زن خانه‌دار نیست؛  چون دغدغده‌اش زن جنگ ‌زده یمنی نیست، زنان آواره فلسطین نیست. چون همه را با یک چشم میبیند زن سیاه پوست، زن روستایی، زن ایرانی، زن مسلمان، زن بودایی...
روز جهانی که آنقدر محدود است که فقط تا نوک بینی‌اش را میبیند به چه درد میخورد؟!
  • ۱ نظر
  • ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۱۶
  • هانیه معینیان
ایراد مباحث زنان این است که سیاسی شده‌است وقتی یک موضوعی غیر سیاسی، سیاسی شود خیلی سخت در جایگاه علمی مورد نقادی قرار می‌گیرد. این جور مواقع کلام مهم نیست بلکه فردی که آنرا ادا می‌کند مهم است. حتی اگر کلام از دهان یک سیاستمدار، یک امام جمعه، یک وزیر یا افرادی از این دست بیرون نیامده باشد، حتی اگر مباحث در قالب خطابه و سخنرانی  بیان نشده باشد بلکه جزو مباحث کارشناسانه علمی باشند.
 
این چند روز یک جمله از آقای زیبایی‌نژاد نه تنها در رسانه های رسمی بلکه در اینستاگرام بعضی‌ها منتشر شد. یک جمله از یک نشست تقریبا دوساعته با یک موضوع خاص. حتما مثل خیلی از موارد دیگر انتقادکنندگان حتی نرفتند یک نگاهی به آن خبرگزاری ها بیندازند چه رسد به اینکه بروند فیلم کامل آن نشست را ببینند! یعنی همه آن نغمه‌سرایی‌ها برای یک جمله که آن هم به عنوان فرضیه بیان شده است بیرون آمده است!
 
چندین سال است از مباحث «پژوهشکده زن و خانواده» استفاده میکنم. خیلی وقتها با پیش‌فرض ذهنی خودم جلو رفته ام ولی برخلاف تصورم با یک رویه کاملا منطقی و علمی روبه رو شدم که به دور از خط‌مشی های سیاسی و احساسات زودگذر بوده است. نقدهای زیادی هم از افراد مختلف شنیده‌ام که بعضی هایش را قبول دارم ولی از آن طرف معتقدم هیچ نهاد علمی در حال حاضر به خوبی پژوهشکده مسائل زنان را واکاوی و نقد نمیکند.
 
در آخر اینکه جناب زیبایی‌نژاد در نشست بررسی «لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر» خشونت فقط راجع به اقتدار مردان صحبت نکرده‌اند! از سوء‌استفاده مردان در محیط خانواده هم حرف زدند؛ از ضعف قوانین هم حرف زدند «در جامعه‌ی ما خیلی از زنان با وجود قوانین فعلی دچار مشکل هستند و قوانین نسبت به مشکلاتشان ساکت هست و باید فکری به حالشان شود؛ حاکمیت نباید نسبت به ظلمی که به برخی از زنان می‌شود کوتاه بیاید. بخشی از این لایحه مشکلاتی را حل می‌کند. مثلا ما در زمینه‌ی سوء استفاده از زنان در فضای مجازی قوانین بروز نداریم. فایده‌ی تدوین این لوایح این است که راه چاره‌ای درمورد مسائل و مشکلاتی که امروز با آن مواجه هستیم نشان می‌دهد. ما نباید اجازه دهیم اتفاقاتی همچون قتل رومینا تکرار شود» یا به این نکته اشاره کردند«یک بحث دیگری که مطرح است این است که لایحه بایستی به خاص بودن آزار و خشونت جنسی توجه کند. خاص بودن آزار جنسی به این است که در بسیاری از مواقع زن بعد از اعلام جرم توان اثبات جرم را ندارد و این موجب می‌شود که در بسیاری از مواقع بخاطر ایجاد اتهام مجازات شود. علاوه بر این اعلام جرم و ابراز از طرف زن، عواقب بسیاری را برای او به همراه خواهد داشت؛ ولذا بسیاری از خشونت‌های جنسی علیه زنان ابراز نمی‌شود.»  مطالبی که قطعا انتقادکنندگان به آن حتی اشاره‌ای نکرده‌اند.
  • ۳ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۳۶
  • هانیه معینیان
وقتی واکنش بیشتر از آنچه که باید باشد آدم را به فکر فرو نمی‌برد که هیچ؛ حوصله آدم را هم سر می‌برد. بی‌تدبیری و بیشعوری و بی‌سلیقگی وزارت آموزش و پرورش که کاملا واضح و مبرهن است ولی آدم که واکنش‌ها را می‌سنجد خنده‌اش می‌گیرد:
 
خانم ابتکار که همه‌جا جلوتر از همه نظرات تندشان را به سمع و نظر مردم می‌رسانند در این قضیه خیلی شیک و مجلسی و بدون هوچی‌گری گفته‌اند که این کتاب را باید کنار کتاب علوم دید ولی به هرحال دختران را نمی‌توان نادیده گرفت. عجب! بنده خدا راست گفته‌است ولی ما از آنجایی که اکثر اوقات نیمی از واقعیت را از زبان ایشان شنیده‌ایم این واکنششان برایمان جالب و عجیب است.
از آن طرف طیف وسیعی از آد‌مها با الفاظ مختلف از خجالت وزارت آموزش و پرورش درآمده‌اند. جالب اینجاست این گروه هم گاهی دهانشان بسته می‌ماند ولی حالا رگ گردنشان باد کرده. خنده‌دارتر واکنش آنهایی‌ست  که این حذف را نشانی از حذف نیمی از جامعه دانستند و ظلم و زوری که کودکان دختر در این سرزمین نصیبشان میشود! خنده‌دارترین هم برای آن پوستری که تصویر دو مرد را روی جلد کتاب طراحی کرده که دارد با زور و چماق دخترکان را می‌برد. بله! نیمی از جمعیت دختران ایرانی تحت ستم و زور پدر و لابد «پدرسالاری» ست. آری همه یا اکثر دختران ایرانی «رومینا» هستند...
 
 
پی‌نوشت: آقای زیبایی‌نژاد در مباحث یکی از کلاسهایشان می‌گفتند که ذهن بشر امروز مدرن و پست مدرن است بدون اینکه بداند و گاهی حتی بخواهد‌. این را هم من اضافه می‌کنم ذهن مردمان ایران تحت تأثیر مباحث فمینیسم هست؛ چه بخواهند چه نخواهند. چه بفهمند چه نفهمند. و این البته همیشه بد نیست. لذا این اذهان حذف کتاب قرآن از یکی از کتب درسی را نمی‌بیند، ببیند هم برایش اهمیت ندارد. از آن طرف به جای اینکه طوفان توییتری راه بیندازد یا «محمد» را ترند کند همه حواسش سمت آن دخترکان است‌...
  • ۱ نظر
  • ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۲۵
  • هانیه معینیان
تا به حال دو فیلم با موضوع تجاوز دیده‌ام؛ اولی «من مادر هستم» فریدون‌‌جیرانی و دومی «جاده قدیم» منیژه حکمت. با اینکه موضوع اصلی هردو فیلم یکی است ولی روایت‌ها کاملا متفاوت است.
فیلم اول از «تجاوز معشوق» یا همان تجاوز فرد آشنا صحبت می‌کند و فیلم دوم درباره تجاوز فردی غریبه است. هر دو فیلم را پیشنهاد می‌کنم که ببینید ولی آنچه بیشتر نیاز به بررسی دارد فیلمی است که جیرانی در سال ۹۱ ساخته است. ما زن‌ها همه‌مان یک ترس درونی ناشناخته از تجاوز داریم؛ مفهومی که در تاریکی،خیابان، تنهایی و... تشدید می‌شود. ولی واقعیت چیز دیگری‌ست؛ واقعیت این است که گاهی آنکه ترسناک‌تر است نه آن مرد غریبه بلکه مردی‌ست که او را می‌شناسیم. مفهوم ترس از غریبه را در بچگی یادگرفته‌ایم ولی شاید هیچ وقت نیاموختیم که همه غریبه‌ها شایستگی این را ندارند که آشنا شوند! و ما تا کجا و با چه افرادی باید پیش برویم و کجا باید ترمز کنیم. قطعا گناهکاری که از اعتماد یک نفر سوءاستفاده می‌کند شقی‌تر از گناهکاری‌ست که هنوز اعتمادی ایجاد نکرده‌است؛ ولی مهم این است که ذات گناه یک چیز است.
 گناهکار،گناهکار است؛ چه با دلیل، چه بی دلیل. قربانی هم قربانی‌ست؛ چه خود تقصیری نداشته‌باشه چه داشته‌باشد. گناه راه خودش را می‌رود؛ شومی خودش را به‌جا می‌گذارد و میرود و شاید هم هیچ‌وقت نمی‌رود. 
 خودمان... فقط خودمان  باید حواسمان را خوب جمع کنیم؛ که نه تنها باید از تنهایی خود از عبور در خیابانی تاریک واهمه داشت  بلکه همان‌قدر و حتی بیشتر باید از رابطه‌ها ترسید...
 

پی نوشت: موج metoo# سه سال پیش در جهان اتفاق افتاده‌است؛ آنقدر هم جنجالی و پر هیاهو بوده‌است که بعد از مدتی از نفس افتاده. جهان امروز هم جهان چاپارخانه و کبوتر نامه‌بر و اینها نیست. کوچکترین اتفاقی در یک جای دنیا صدایش در آنور دنیا می‌پیچد. چطور می‌شود جریان #me_too در زمان همه‌گیریش در سال ۲۰۱۷ آنقدر پرسر و صدا و همه‌گیر نمی‌شود که این روزها شده است؟ آن هم درست بعد از تجاوز سی نفره مردان اسرائیلی به یک دختر نوجوان؟!!!

 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۴۹
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...