جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

 

راستش من از خواندن این کتاب لذت نبردم و احساس می کنم که اگر این کتاب را در سن پایین‌تر می خواندم شاید لذت می‌بردم. خیلی از دغدغه‌هایی که کتاب به آن اشاره کرده‌بود تکراری بود و از طرفی از یک منظر جدید هم به آن قضیه نگاه نکرده‌بود که حداقل برای من جذابیت داشته باشد. 

در یک برآیند کلی می‌توانم بگویم نوشته‌های مادر تا حدی از نوشته های دختر بهتر بود. مثلا روایت « برو کار می‌کن» واقعا خوب بود و از همه‌ی روایت‌ها یک سر و گردن جلوتر بود.
ایرادهای دیگری هم داشت که توی ذوق می‌زد؛ مثل اینکه بعضی روایت‌ها آنجا که باید تمام نمی‌شد و آدم احساس می‌کرد یک‌جای قصه حذف شده است! یا کمی تناقض داشت و از همه بدتر اینکه یک جاهایی رسما شخصی‌نویسی می‌شد و آدم هرچه می‌گشت نخ اتصال به اجتماع را درش پیدا نمی‌کرد. نتیجه‌گیری فصل آخر هم به شوخی شباهت بیشتری داشت تا طرح یک مسئله مهم در حوزه زنان.
خلاصه کتاب شاید برای نوجوان‌ها یا آن‌هایی که در مسائل زنان دقیق نشده‌اند خوب باشد.
  • هانیه معینیان
خوشحالم برایت..‌
هروقت که سرت بلند میشود، هروقت مثل کوه می‌ایستی، هروقت نمیگذاری کسی نگاه چپ بهت بیندازد، با تمام وجود بهت می‌بالم؛
چه زمانی که جنگاوری‌های دلیرانه  آریوبرزن‌ها و سورناها را می‌خوانم...
چه رئیسعلی دلواری‌ها و باقرخان‌ها و ستارخان‌ها و میرزاکوچک‌خان جنگلی ها را 
چه همت‌ها و باکری‌ها و چمران‌ها و حسن باقری ها
چه بی بی مریم ها و فرنگیس ها و معصومه آباد ها و مرضیه دباغ ها...
 
چه فرقی میکند چه زمانی و چه کسی؟! برای من سرافرازی تو مهم است؛«صدجان بطلب، یک‌رای  به چه ارزد؟»
  • ۰ نظر
  • ۳۰ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۰۷
  • هانیه معینیان

من رای میدهم؛ نه به خاطر اینکه حق دارم رای بدهم، به این خاطر که وظیفه دارم رای بدهم.من رای می‌دهم برای اینکه در برابر قطره قطره خون آنهایی که رفتند تا کشورم بماند مسئولم...

رای میدهم...
به خاطر خون سردار قاسم سلیمانی 
به خاطر خون شهید فخری‌زاده
به خاطر خون شهید حجازی 
رای میدهم به خاطر شهدای میدان ژاله نزدیک خانه‌مان.
به خاطر خون همه شهدایی که گمنام رفتند و مادرهایی که تا ابد چشم انتظار ماندند.

رای میدهم به خاطر پدر شهید دوستم،
به خاطر همه سالهای بی پدری بعد از ده سالگی اش...
به خاطر خون پاک پدر شوهر خاله‌ام که از وقتی خیلی کوچک بود شد مرد خانه شان...
به خاطر خون دایی شهید همسرم...
به خاطر خون پسر خاله پدرم که همبازی کودکی شان بود...


من رای میدهم برای همه خون‌هایی که ریخته شد تا ایران بماند...

  • ۱ نظر
  • ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۰۱:۵۲
  • هانیه معینیان

دختر چه کسی است؟ یعنی ما در فرهنگمان چه کسی را دختر می‌نامیم؟ دو دسته افراد در فرهنگ ما دخترند: اول آنهایی که هنوز ازدواج نکرده‌اند دوم دختر به عنوان نقش، به عنوان فرزند یک خانواده. اینکه ما در تقویممان یک روز به نام روز دختر داریم خیلی خوب است (البته کاش یک روز هم به نام پسر داشتیم) ولی چرا آنقدر تک‌بعدی؟ چرا روز دختر را فقط شامل گروه اول می‌دانیم؟اصلا چرا به این بعد توجه داریم؟ توجه به این بعد، وقتی «دختر» در سنین بالاست به یک تناقض زشت می‌رسد.فرهنگ ما از سویی ازدواج نکردن را برای کسی نمی‌پسندد، درحالی که فشار این نپسندیدن برای دختران خیلی بیشتر از پسران است از سویی دیگر یک روز را در تقویم برای دختران ازدواج نکرده نامگذاری کرده است. چطور با وجود این تناقض، به زن پنجاه ساله‌ای که هنوز ازدواج نکرده میتوان این روز را تبریک گفت؟! اصلا می‌شود تبریک گفت؟ اگر دلیل دخترنامیدن کسی نگاه اول باشد باید تبریک بگوییم ولی آیا درست است؟ آیا تناقض ندارد؟ اصلا این تبریک خود یک فشار بیشتر است البته غیر از افرادی که توانسته‌اند خودشان را از زیر این فشار نجات دهند.

 

به جایش بیاییم از منظر دوم به این روز نگاه کنیم. بیاییم به دختران، از این باب که نقش دختری دارند تبریک بگوییم. این منظر که هم شامل افراد گروه اول میشود و هم دوم، فقط نکات منفی نگاه اول را ندارد. 

 

 

میلاد حضرت معصومه(س) و روز دختر بر همه فرزندان دختر این سرزمین مبارک :)

  • ۰ نظر
  • ۲۲ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۰۲
  • هانیه معینیان
.
خبر خوبی ست؛ اینکه یکتا جمالی اولین مدال وزنه برداری زنان ایران را کسب کرده است. لذت بخش است پیروزی در عرصه بین المللی و اهتزاز پرچم ایران.ولی اینجا جای «نه به کلیشه جنسیتی» نیست.‌ ما خیلی کلیشه های بیخود و دست و پاگیر برآمده از عرف داریم ولی هر کلیشه ای هم بد نیست.  در ذهن من زن موفق ویژگی‌هایی دارد که با مرد موفق فرق دارد. زن و مرد آزادند که هرکاری که دوست دارند انجام دهند( البته در چارچوب عقل، شرع و قانون)توانایی‌اش را هم  دارند؛ حالا بعضی‌ها سخت‌تر، بعضی‌ها آسانتر. درست در همینجا اراده و انتخاب معنا پیدا می‌کند و زنانه و مردانه هویدا میشود. چه بسا کارهایی که در توان مرد است ولی بهتر است انجام ندهد و بالعکس. وقتی حرف ارزش‌گذاری به میان می‌آید دیگر دوست داشتن فردی معنایش کمرنگ می‌شود و پای ارزشهای یک جامعه وسط می‌آید. من به دوست داشتن و علاقه یکتا جمالی احترام می‌گذارم، نه تنها احترام میگذارم بلکه میگویم از سمت فدراسیون و وزارت ورزش باید مورد تشویق قرار گیرد ولی نمیتوانم دختران دیگر را به این راه سوق دهم...
  • ۰ نظر
  • ۱۲ خرداد ۰۰ ، ۰۰:۲۸
  • هانیه معینیان
 
دوستم از آشنای نزدیکش میگوید، میگوید شوهر همان آشنا رفته سراغ زنی دیگر... آخر کلامش هم میگوید «البته آشنای ما هم بی تقصیر نیست»
این جمله واقعا برایم غیرقابل تحمل است مگر کسی هست که بی‌نقص باشد؟مگر زندگی هست که همه چیزش خوش و خرم و بی عیب باشد؟ همه آدمها کوتاهی دارند.همه آدمها اشتباه دارند، همه آدمها زشتی دارند.  این جمله برایم معنی ندارد ولی مدام در قضیه خیانت چه در دیالوگ‌های بین آدمهای کوچه و بازار و چه آدمهای فیلم و سریال شنیده می‌شود. همیشه آدمها دوست دارند مظلوم را مظلوم‌تر کنند و ظالم را ظالم‌تر...
اصلا زن دیو دوسر، مار خوش خط و خال، هیولای غیرقابل تحمل؛ اصلا مرد فرشته زمینی، بی عیب و نقص، ماه شب چهارده چه فرقی میکند؟ مهم این است که نباید زندگی درحال تباهی را تباهتر کرد؛ نباید رهایش کرد؛ نباید گذاشت این زندگی در حال احتضار بمیرد...
اگر طاقتت طاق شده، اگر نمیتوانی تحمل کنی، اگر سردی و زشتی و تلخی این زندگی بیشتر از شیرینی اش است، مثل یک انسان واقعی و شجاع محکم بایست، زندگی‌ات را درست کن، گفتگو کن، حل نمیشود برو مشاور، نمیشود از کسی کمک بگیر، نمیشود راه دیگر،نشد راه دیگر...
اگر دیدی هیچ جوره نمیشود خب این زندگی را تمام کن. تکلیف خودت و همسرت را مشخص کن بعد از نو شروع کن...
 
فقط عذر بدتر از گناه برای خیانت نیاورید...
  • ۰ نظر
  • ۰۴ خرداد ۰۰ ، ۰۲:۳۳
  • هانیه معینیان
ما اهل لاسجردیم؛ یک روستا نزدیک سمنان. اواخر دولت دوازهم، جناب روحانی یادشان آمده باید برای وطنشان«سرخه» که فاصله کمی از لاسجرد دارد کاری بکند. به همین خاطر از چپ و راست لاسجرد را کوتاه کرد تا به سرخه اضافه کند و از موهبات این گسترش، سرخه به نوایی برسد. ما که جای خود دارد پدرانمان که شنیدند خونشان به جوش آمد.  لاسجرد، خاک اجدادی‌شان قرار است کوچک شود این مگر کم چیزی‌ست؟ 
هرچه هم که بگویی سرخه و لاسجرد ندارد؛ همه برای یک استانیم، همه هم زبانیم، همه مسلمانیم، همه ایرانی هستیم با یک پرچم.
 
کداممان می‌توانیم فکر کنیم چه بلایی سر هر فلسطینی آمده؟ میتوانیم خودمان را لحظه‌ای جایشان بگذاریم؟ یکباره یکی آمده وسط کشورت‌ و می‌گوید اینجا جای ماست! یک بیگانه؛ که نه هم‌زبانید، نه هم‌وطن، نه هم‌دین. وقتی هم روبرویشان می‌ایستی، سنگ پرتاب می‌کنی سمتشان، فریاد می‌زنی که اینجا وطنت است، پاره تنت، آبا و اجدادت اینجا زیسته‌اند.  تفنگ به دست بیرونت می‌کند، آواره‌ات میکند، بچه هایت را می‌کشد، بعد هم ژست روشنفکری می‌گیرد که اینجا حق ماست...
 
فلسطین مظلوم، به‌زودی زمانی خواهدآمد که به دور از قلدران و زورگویان عالم زندگی خواهی‌کرد با مردمان خوب و نجیب از جنس خودت، انشالله...
  • ۱ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۲۸
  • هانیه معینیان

«سیمین دانشور» جزو نویسنده‌هایی است که زمان نقش مهمی در نوشته‌هایشان دارد. سیمین جدا از زمانه خودش نیست، همیشه نوشته‌هایش یک پیوندی با زمان زندگی‌اش داشته‌است و این باعث شده‌است با اینکه تقریبا همه داستان‌هایش صبغه زنانه دارند ولی جنسیت در مخاطبانش اهمیت خود را از دست بدهد. 

البته سیمین در اکثر نوشته‌هایش جدا از اینکه شخصیت اصلی را زن انتخاب کرده از ستم‌هایی که به زنان شده‌است هم حرف به میان آورده برای مثال خیانت و زن دوم پای ثابت نوشته های سیمین است.

 

از بین کتابهای سیمین، «سووشون»، «شهری چون بهشت» و «جزیره سرگردانی» را بیشتر دوست داشتم.( البته این حرف به این معنی نیست که «به کی سلام کنم؟» و «انتخاب» را دوست نداشته باشم)

 

 سووشون که مهمترین کتاب سیمین دانشور است یا حتی مهمترین کتاب ادبیات داستان ایرانی به شکل زیبا و حیرت آوری مفهوم وطن و دین را با هم پیوند زده است‌. زری شخصیت اصلی داستان زنی ست تحصیلکرده که عاشق و وابسته همسر و فرزندان و خانواده‌اش است. دقیقا همین وابستگی او را ترسو کرده‌است و شجاعت قبلش را از او گرفته‌است. این نگاه انتقادی سیمین دانشور به زن ایرانی که حتی تا امروز هم امتداد یافته خیلی زیبا تصویر شده‌است. و البته زری با اتفاق شگفتی که در داستان رخ می‌دهد از این پیله رهایی می‌یابد‌.

جزیره سرگردانی جلد اول از رمان دوم خانم دانشور است. روایت دلمشغولی‌ها، علاقمندی‌ها، دوراهی‌ها و عشق هستی،دختری جوان که در جست‌وجوی حقیقت است. و البته سرگردان بین مادربزرگ سنتی و مذهبی‌اش با مادر مدرن و دورافتاده از مذهب

در این رمان سیمین به عنوان استاد هستی وارد قصه میشود و از زندگی خود و جلال صحبت می‌کند. با اینکه جلد اول این کتاب را بسیار دوست داشتم و حتی به نظرم آمد بعضی فصلهای کتاب آنقدر پر و پیمان و زیباست که می‌توانست به عنوان کتابی مجزا چاپ شود، ولی از خواندن جلد دوم کتاب ساربان سرگردان پشیمان شدم! هم به خاطر چرخش ناگهانی داستان در دستهای خانم دانشور و هم شاید به خاطر روایت عریان سیمین از زندگی خودش.با این حال هنوز نمیتوانم هضم کنم چطور جلد سوم کتاب کوه سرگردان نوشته شده است ولی ناشر آن را گم کرده است.

شهری چون بهشت ده داستان کوتاه است که به قول خانم نویسنده« یادگاری ست از دوران سیاه اختناق و نموداری است از اجتماعی که در آن زیسته‌ام». کتاب با اینکه میزانسن های متنوع و جذابی دارد ولی همچنان با محوریت زنان است.

  • ۱ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۵۰
  • هانیه معینیان
قبل‌تر ها تلویزیون سکوی پرش بود. همه سعیشان را می‌کردند نقششان را به بهترین نحو انجام دهند تا به مراتب بالاتر روند. حالا اما تلویزیون برای کارگردانان بنام حیاط خلوت است که دور هم بنشینند و با هم اتل متل بازی کنند! برای بازیگران زمانی که به بی پولی میرسند منبع درآمد است تا ما را با حضور زیبایشان در آگهی های بازرگانی مستفیض کنند، برای بازیگران نوظهور هم محلی برای دیده‌شدن تا بعد بتوانند به راحتی در فضای مجازی جولان دهند و بعدتر فحشش را حواله سیما کنند...
 
 
و باز دست مریزاد به سعید آقاخانی که بعد از مدتها این روند باطل را حتی برای زمانی کوتاه متوقف کرد و یادآور دوران درخشان تلویزیون شد...
  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۱
  • هانیه معینیان
 
همیشه فیلم و سریال های طنز در تعریف و تمجیدهای نخبگانی و فرهیختگی رتبه آخر را دارند یا گاهی حتی همان را هم ندارند. حالا که این روزها زیاد راجع به گاندو شنیدیم حیفم آمد از نون خ نگویم.
نون خ واقعا سریال خوبی است. بسیار بالاتر از حدی که برایش متصور بودم. خیلی خوب است و این خوب بودنش دلایل بسیار زیادی دارد، ولی آنچه بیشتر از همه خودنمایی میکند این است که شخصیت اصلی داستان یک پدر است. پدری که بر عکس پدرهای فیلم و سریال های ایرانی زورگو و مستبد نیست، معتاد و مفتخور هم نیست، حتی یک پدر متوسط هم نیست، یک پدر عالی‌ست. نورالدین خانزاده با اینکه شأن پدری دارد ولی پدری‌ست بسیار دوست‌داشتنی و به یادماندنی؛ بسیار مهربان است، هوای دخترانش را دارد، تکیه گاهشان است، دلسوزشان است، با همه‌شان صمیمی‌ست، هوای دلشان را دارد، قربان صدقه‌شان میرود. همین یک ویژگی برای خوب بودن نون خ و دوست داشتنش کافی ست. همین یک شخصیت، همین «بابا گیان»... 
 
پی‌نوشت: البته نون خ نکات مثبت زیادی دارد: شخصیت پردازی های دقیق و ریزبینانه، بازی های عالی، توجه خاص به یک قومیت، توجه به فرهنگ ایرانی_اسلامی، توجه به عشق در زندگی مشترک و ... 
امیدوارم سعید آقاخانی با همین قوت و همت و قدرت این راه را ادامه دهد...
  • ۲ نظر
  • ۱۵ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۴۱
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...