سکانس اول
«آزاده مسیحزاده» در سال 93 در کلاس «اصغر فرهادی» شرکت میکند. هنرجویان باید سوژههایی با موضوعی که استاد گفتهاست پیدا کنند و مستند بسازند. فرهادی حتی سوژههایی را خودش از لابهلای روزنامهها پیشنهاد میدهد. آزاده مسیحزاده اما خودش سوژهاش را مییابد و استاد هم خیلی از سوژه خوشش میآید. آزاده کار کلاسیاش را شروع میکند و مستندی میسازد با نام «دوسربرد، دوسر باخت» و در ابتدایش مینویسد :
«در سال 1393 در کلاس فیلمسازی موسسه فرهنگی هنری «کارنامه» شرکت کردم و این مستند پژوهشی که نتیجه هشت ماه تحقیق و تصویربرداری در شهرهای شیراز و کازرون و بزپز است را در آن ورکشاپ ساختم.»
این مستند در سال 97 در دو جشنواره جایزه دریافت میکند یکی در شیراز و دیگری در همدان.
سکانس دوم
آزاده مسیحزاده بار دیگر در سال 98 در موسسه «بامداد» هنرجوی اصغر فرهادی میشود. در این زمان نوشتهای را امضا میکند مبنی بر اینکه ایده و طرح مستند برای اصغر فرهادی بوده! درواقع از او میخواهند که اینکار را بکند. بعد از این امضا، اصغر فرهادی در سال 99 فیلمنامه «قهرمان» را در بانک فیلمنامه خانه سینما به نام خودش ثبت میکند...
سکانس سوم
فیلم قهرمان ساخته میشود. «قهرمان» همان «دوسر برد، دوسر باخت» است؛ با همان نقطه شروع، با همان پایانبندی، با همان گرهها و تعلیقهای داستانی، حتی با همان دیالوگها و کاراکتر اصلی همیشه خندان... فقط اصغر فرهادی دو داستان فرعی برای جذابیت بیشتر به فیلم اضافه میکند؛ یک داستان عاشقانه برای جذب مخاطب عمومی و یک ماجرا و کاراکتر با حرفهای عریان و صریح سیاسی برای جذب داوران اسکار.
سکانس چهارم
تیر ماه 1400 قهرمان به کن میرود و جایزه میگیرد، بدون اینکه نامی از آزاده به میان بیاید. آزاده مسیحزاده اعتراضش را بیان میکند و میگوید قهرمان از مستند او ساخته شدهاست. ولی تا زمان اکران فیلم در سینماهای ایران اتفاق خاصی نمیافتد. بعد از اکران فیلم صنف مستندسازان بیانیهای را منتشر میکند. بعد از آن وکیل اصغر فرهادی به بیانیه واکنش نشان میدهد. موسسه کارنامه نیز بالاخره در اول آذر به این اتفاق واکنش نشان میدهد و بیانیهای صادر میکند. در بخشی از این بیانیه آمده «از آنجا که مؤسسه جهت ارائه خدمات آموزشی شهریه دریافت میکند و مدرس نیز بابت آموزش و راهنمایی هنرجو دستمزد میگیرد، بدیهی است که محصول کلاس اعم از داستان، فیلم، نمایشنامه، فیلمنامه و غیره متعلق به هنرجو است. کارنامه از این محصول حمایت معنوی میکند، زیرا رابط حقوقی بین مدرس و هنرجو است. اگر مدرس تمایل داشته باشد از اثری که هنرجو خلق کرده استفاده کند، موظف است که مؤسسه را مطلع نماید و باید در قالب قرارداد فیمابین، خارج از حوزه آموزش بسته شود...»
سکانس پنجم
اما اصغر فرهادی در این مدت چه میکند؟ سکوت میکند؛ کاری که همیشه انجام میدهد. البته تا زمانی که احساس خطر نکند و همه سکوت کردهباشند. اما در ادامه که جامعه حساس میشود، در لابهلای بیانیهها و واکنشها اصغر فرهادی از آب گلآلود ماهی میگیرد و سخنان جنجالی سیاسیاش را منتشر میکند. واقعا چه چیزی میتوانست فرهادی دور از حاشیه را به حرف بیاورد جز ماجرای کپی برداریاش از مستند آزاده مسیحزاده؟ اصغر فرهادی درست مثل گذشتههای دور، همان زمان که «علی خودسیانی» اعتراض کردهبود که چرا نوشته اش را به نام خودش زده و کارگردانی میکند به جای جواب به صحرای کربلا میزند و موضوع جدید سیاسی و بیربطی را مطرح میکند. با این حربه هم حواسها را پرت میکند و هم کارش را پیش میبرد.
سکانس ششم
اینکه اصغر فرهادی چه میگوید برایم مهم نیست؛ ولی آنچه به چشمم آمد این جای حرفش بود « تبعیضهای ظالمانه علیه زنان و دختران»... راستش را بخواهید خندهام گرفت؛ فرهادی که «زن» هیچگاه مسئلهاش نبوده فقط برای اینکه زنان را همراه خود کند و مظلومنمایی کند از زنان حرف به میان آورده! زن برایش اهمیت ندارد چون همیشه زنان فیلمهایش موجوداتی ذلیل و منفعل و مفلوک بودند که هیچ کنشگری نداشتند. گرچه همه آدمهای فیلم های فرهادی مفلوک اند ولی زنان مفلوکترند یعنی فرهادی حتی زمانی که میخواهد مثل فروشنده برای زنان فیلم بسازد باز کنشگر اصلی یک مرد است نه زن...همه اینها به کنار، تو که از ظلم به زنان سرزمینت حرف زدی چطور به دختر جوانی که شاگردت هم بوده ظلم کردی؟ این کار فرهادی مرا یا «کامیل احمدی» انداخت همانی که صدای دادخواهی در مورد ظلم به زنانش گوش فلک را کر کردهبود و چه کتابهایی که در اینباره ننوشت و بعد خودش به آزار جنسی محکوم شد...
چه دنیای عجیبی ست، هرکس بیشتر از همه فریاد دادخواهیاش بلند است، بیش از همه بیداد میکند...
- ۳ نظر
- ۱۰ آذر ۰۰ ، ۱۶:۱۲