جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

«ماه به روایت آه» کتابی با دوازده داستان و برش‌هایی از زندگی حضرت عباس(سلام الله علیه). از زبان دوازده فردی که بعضی هایشان برایمان نام آشنایند مثل حضرت زینب، حضرت ام البنین، مسلم بن عقیل،ام کلثوم، امام حسین( علیهم السلام) و بعضی هایشان ناآشنا یا کمتر آشنا مثل عبدالله بن ابی محل، کزمان، لبابه، زید بازرگان و ...و البته که انتخاب «دوازده» فرد بی‌مناسبت هم نیست...
شیرینی‌ خواندنش آنجایی‌ست که داستان‌ها گویی روایت شخصی و خاطراتی‌اند که هرکدام از این آدمها با زبان خودشان برایت تعریف کرده‌اند و شگفتیش داستان پایانیش است؛ شگفت‌انگیز، شگفت‌انگیز، شگفت‌انگیز و زیبا...
دو برش از کتاب:

از زبان زینب( سلام الله علیها)میشنوی رقیه جان؟ این صدای پا را میشناسی؟لحظه‌ای آرام می گیرد و در سکوت گوش می خواباند.بله این عمویم عباس است.آفرین پس تا عمویت عباس است نباید از هیچ چیز بترسی.عمویم آن بیرون نمی‌ترسد؟عمویت جز خدا از هیچکس و هیچ چیز نمی ترسد. تا او هست هیچ کس نمی تواند به ما آسیب برساند.اما اگر عمویم عباس نباشد...
از زبان زید بازرگانپس حتم دارم که او را ندیده‌ای. عباس پروانه ای نیست که ببینی و از یادش ببری. او را از زیبایی و تابناکی به ماه تشبیه می‌کنند، ماه بنی‌هاشم. میدانی چرا؟ چون مثل ماه از خورشید وجود حسین نور و گرما می‌گیرد و دورش می‌گردد. نمی‌شود چشم در چشم خورشید دوخت و راز دل گفت؛ اما ماه، ماه واسطه راز و نیاز است. عباس برادر، نایب، مشاور و امین حسین نزدیکترین فرد به اوست.

  • هانیه معینیان
 خواندن اتاقی از آن خود بسیار برایم لذت بخش بود گرچه تا با ادبیات بعضا سوررئالیستی و تخیل ویرجینیا وولف خو بگیرم کمی زمان برد.
 از اول تا پایان کتاب هوش فوق‌العاده، جسارت و شجاعت ویرجینیا وولف مرا مبهوت خود کرد. در این کتاب سعی شده با نگاه منطقی و تاریخی و کاملا بی‌طرفانه موضوع ادبیات و زن مورد کنکاش قرار بگیرد و گاهی دست روی موضوعاتی گذاشته می‌شود که در زیست زنانه دیده‌می‌شود که به ظاهر ساده و کم‌اهمیت است ولی بسیار مهم و تاثیرگذار بوده است.
 تحلیلی که وولف به‌دور از جنسیت‌زدگی رایج، درباره سیطره قدرت مردانه و همینطور تاثیر مالکیت و ثروت بر استقلال و فعالیتهای زنانه دارد بسیار جالب و تامل برانگیز است
 
بخشی از کتاب: آنچه از نظر من اسفبار است این است که تا قرن هجدهم چیزی درباره زنان نمی‌دانیم. هیچ الگویی در ذهن ندارم تا به این یا آن سو متمایل شوم. چرا زنان در عصر الیزابت شعر نمی‌سرودند؟ در حالی که نمی‌دانم چه تحصیلاتی داشتند. آیا نوشتن می‌دانستند؟ آیا اتاق نشیمنی از آن خود داشتند؟ چه تعداد از زنان قبل از ۲۱ سالگی بچه دار می‌شدند؟ در یک کلام از ۸ صبح تا ۸ شب چه می کردند؟
  • هانیه معینیان

«پرنده من» مسائل و احساسات زن خانه‌دار را ترسیم کرده‌است؛ از مسائل و پیچیدگی های ارتباط با همسر، فرزند وخانواده تا حدودی حرف زده‌است. از احساسات و نیازهای یک زن هم تا حدودی حرف به میان آورده و اینکه بی‌عرضه بودن زن در خانه خودش به بی‌عرضگی در خانه پدری ربط دارد...ولی با همه این احوال پرنده من رمان خوبی نیست. شخصیت‌ها شکل نگرفته، داستان‌ها بریده‌بریده است و یک کل منسجم را تشکیل نداده‌است؛ انگار کتاب روی دور تند است حتی پایان کتاب!البته ویژگی‌های مثبت ادبی هم دارد؛ مثل هماهنگی پایان و آغاز فصل‌ها و همینطور جملات و پاراگراف‌های زیبا و خواندنی آنقدر که می‌توانی کتاب را ورق بزنی و از بینشان جملات ماندگار بیرون بکشی و قاب کنی!در کل اگر به موضوع زنان علاقمندید کتاب را بخوانید ولی اگر به رمان خواندن یا ادبیات علاقه دارید پرنده من گزینه خوبی نیست.

  • هانیه معینیان

من زادگاهم را ندیده ام 

جایی که مادرم 

بار سنگین بطنش را

 در زیر سقفی فرو نهاد

 هنوز زنده است

 نخستین تیک‌تاک‌های قلب کوچکم 

در سوراخ بخاری

 و درز آجرهای کهنه

 و پیداست جای نگاهی شرمسار 

بر در و دیوار اتاق 

نگاه مادرم

 به پدرم 

و پدر بزرگم

 صدای خفه ای گفت 

دختر است!

 قابله لرزید

 در تردید سکه ناف‌بران

 و مرگ حتمی شیرینی ختنه سوران

 در اولین زیارت از زادگاهم

 نگاه شرمسار مادرم را 

از دیوارها می زدایم

 و آنجا که نبضم آشکارا کوفتن آغازید

 اقرار می آغازم که

 در دستهای روشنم

 شهوت گره شدن و کوبیدن نیست

 عربده نمی‌کشم

 افتخار کشتن انسان‌ها را ندارم

 که بر سر سفره برتری آدم‌های نر پروار نشده‌ام

 

پی‌نوشت: شعری از طاهره صفارزاده به مناسبت سالروز درگذشتش

  • هانیه معینیان

به دعوت دوست عزیزم، کیمیا مهاجر

۱- آدم نوشتاری «حرفهایش» در نوشته‌هایش، پیدا و پنهان فهمیده می‌شود و من آدم نوشتاری هستم نه گفتاری...

۲- بعد از ازدواج نیمی از من در خانه پدری‌ام ماند، برای همیشه؛ به همین‌خاطر روحم در رفت‌وآمد بین این خانه و آن خانه است.

۳-برای گرفتن «حق» در حد توانم می جنگم؛ آن حق چه روحم باشد، چه تنم. چه دیگری باشد، چه خودم.

۴- به ایران به وسعت جهان عشق می‌ورزم و دوستش دارم.

اطلاعات بیشتر در مورد چالش، اینجا 

 

پی‌نوشت: راستش اگر کسی مرا با لحن و ادبیات منبع اصلی این چالش به نوشتن دعوت می‌کرد قطعا نمی‌پذیرفتم. مخصوصا با وجود بند 13!

ولی دعوت دوست یک چیز دیگر است :)

من چهار نفر را دعوت می‌کنم البته برخلاف جهت اجباری چالش اگر دوست داشتند منت گذاشته و شرکت کنند :) 

تلاجن، بخاری، سروسهی، امین‌نویس

  • هانیه معینیان
«تا زمانی که عکس پروفایل زنان عکس گل و پیاز و درخت و بچه و ..‌. است زنان پیشرفت نخواهند کرد» این را یکی از همکلاسی‌ها در گروه گفته بود. چند وقت قبل هم پست‌هایی تقریبا با همین مضامین خوانده‌بودم.
پروفایل یکجور شناسه است. اولین مواجهه آدم‌ها در فضای مجازی با «پروفایل» است. بنابراین پروفایل یک شناخت کم و حداقلی از افراد می‌دهد و بعضی اوقات همین تصویر پروفایل جرقه شروع یک رابطه را می‌زند و گاهی هم رغبت فرد را برای شروع رابطه می‌گیرد. به همین خاطر پروفایل دارای اهمیت است.
اینکه آدمها دوست دارند خودشان را چطور نمایش بدهند امری کاملا شخصی است و در حیطه دوست داشتنها؛ البته تا جایی که اخلاق را زیر پا نگذارد. لذا بعضی‌ها در پروفایلشان عکس طبیعت می‌گذارند، بعضی‌ها اعتقاداتشان را نشان می‌دهند، بعضی‌ها جنسیت‌شان را و بعضی‌ها هم افرادی که دوستشان دارند را نشان میدهند.
بعضی زنها دوست دارند در پروفایل عکس فرزند و همسرشان را بگذارند جای سرزنش دارد؟! به نظرم ندارد چون این افراد حالشان اینطوری خوب است. بعضی ها هم به دلایلی عکس خودشان را نمی‌گذارند مثلا من این کار را نمی‌کنم چون دوست ندارم عکسم در موبایل یک مرد غریبه باز شود. البته پروفایل اینستاگرام از این نظر با تلگرام و امثال اینها فرق دارد.
 
ولی آنچه در این موضوع اهمیت دارد نفس عمل نیست، بلکه چرایی‌اش است. چرا زنان حالشان با تکرار مداوم این نمایش ها خوب میشود؟ چرا زنان دوست دارند اسم پروفایلشان « پسرم، همه‌کسم» «من و عشقم شما همه» «همسرم مثل کوه پشتمه» و این چیزها باشد؟ چرا عکس پروفایلشان عکس‌های مختلف از فرزندشان یا همسرشان است؟ 
چون همسری و مادری برای زنان نقشی‌ست که در جامعه بیش از پیش به آن اهمیت داده شده‌است؟ چون با این کار مورد تشویق قرار گرفته‌اند؟ یا چون هویت مستقل زنانه مخصوصا  بعد از ازدواج را نیاموخته‌اند؟ یا شاید بخشی  از این عمل به تمایل زنان به نمایش گذاشتن آنچه که دارند برمی‌گردد؟
به نظرم تحلیل این موضوع اهمیت دارد نه طعن و تحقیر زنانی که این کار را انجام می‌دهند. 
  • هانیه معینیان

«دختر» را اگر بخواهیم براساس فیلم‌های ایرانی که با این موضوع ساخته شده‌‌است بسنجیم فیلم خوبی است ولی اگر به آنچه که باید باشد نظر داشته‌باشیم فیلم معمولی است. موضوع فیلم دختر، رابطه دختر و پدری است ولی هرچه ابتدای فیلم به «دختر» نزدیک است از اواسط فیلم به «پدر» می‌پردازد آنقدر که می‌توان نام را از « دختر» به « پدر» تغییر داد.
دوست داشتم: به خاطر نماهای باز زیبا و دوست‌داشتنی از آبادان، لهجه شیرین جنوبی، بازی های خوب، نمادسازی میرکریمی، وجود عاطفه و احساس در فیلم، خاکستری بودن به‌جای سیاه بودن، شخصیت دختر و بعضی دیالوگ‌های خوب.
دوست نداشتم: پایان بد، شخصیت پردازی ضعیف، غیرقابل باور بودن بعضی سکانس‌ها.

  • هانیه معینیان

خیلی نوتر از آنچه که فکر می‌کردم بود؛ مجموعه سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های امام موسی صدر با موضوع زن برای تقریبا پنجاه سال قبل. مباحث گویی مطالب روز جامعه امروز است و این جدا از هوش نویسنده به این نکته هم اشاره دارد که ما در مباحث زنان خیلی اوقات درجا زده‌ایم!جدا از کهنگی و نو بودن، بسیار کتاب خواندنی و جذابی بود آن‌هم با شیوه روایت خاص امام موسی صدر مخصوصا وقتی در طرح مباحث با نبوغ مثال‌زدنی و دیدی متفاوت از آنچه که تا به حال خوانده یا شنیده‌ام آنها را موشکافی کرده‌‌بود.

  • هانیه معینیان
خیلی خوب است اوایل ماه مهر یک نفر تو را به یک چالش وبلاگی دعوت کند. حس و حال انشانویسی دوران مدرسه برایم زنده‌شد. با تشکر از خانم شاهان عزیز بابت دعوتشان...
دلخوشی‌های من در این روزهای پاییزی کرونایی خیلی چیزها می‌تواند باشد گرچه اگر بخواهم به ناخوشی‌ها فکر کنم فهرستشان بلندتر و عمیق‌تر است ولی بهشان فکر نمیکنم و به خوشی‌ها فکر می‌کنم که انسان به امید زنده است...
صحبت کردن تلفنی با همسرم و گاهی دیدن تصویرش در گوشی موبایلم از مهم‌ترین دلخوشی های این روزهایم است و وقتی حالش رو‌به‌راه باشد و بخندد و شوخی کند خوشی‌ام چندبرابر می‌شود...
اینکه کنار خانواده‌ام هستم و بعد از چندین وقت خانواده چهار نفره‌مان دور هم جمع شده‌‌است. 
وقتی با همین جمع می‌نشینیم به دیدن سریال «آن شرلی» و «چهل تکه» آن زمانی که خنده از ته دل خانواده‌ام در خانه می‌پیچد.
وقتی پارچه‌های نمدی رنگی را پهن میکنم وسط اتاق و از دوختن و چسباندن تکه‌تکه‌های رنگی یک چیز جدید خلق میکنم.
وقتی هندزفری را میگذارم در گوشم و صدای آرام آقای زیبایی‌نژاد با آن لهجه زیبای شیرازی‌اش از جریانات زنان دوران بعد انقلاب می‌گوید.
از خویشانی که حواسشان به حال این روزهایم است و جویای احوالم هستند و دلداری و دعای خیرشان را حواله‌ام میکنند.
دلخوشی های دیگر هم هست:
از پیاده‌روی و دویدن روزانه در پشت‌بام  در این هوای دلچسب، از دیدن فیلم‌های کوتاه پایتخت و کلاه قرمزی و ساعت خوش و... از مطلب‌های زیبایی که در فضای مجازی میخوانم، از ورق زدن مجله کاغذی ترجمان...
حیف که دلخوشی های صدکلمه‌ای است وگرنه فهرست دلخوشی‌هایم بلندتر بود :)
  • هانیه معینیان
مشاوران زن مذهبی اکثرشان آدم‌های خوبی هستند؛ ولی لزوما مشاور خوبی نیستند!
از ویژگی‌های این مشاوران این است که زیاد به تجربه شخصی تکیه می‌کنند، دومین  مشخصه‌شان این است که مشهورات دینی را جای علم روان‌شناسی به کار می‌برند 
ولی مهمترین و بدترین ویژگی‌شان این است که همه‌شان چندتا حرف تکراری می‌زنند؛ «چشم گفتن» و «گذشت کردن». نسخه همگانی برای همه‌کس، همه‌وقت و همه‌جا...
درواقع این مشاوران از زنان می‌خواهند همیشه بالغانه رفتار کنند حتی در برابر رفتارهای کودکانه یا والدگرانه همسرانشان... واقعا کدام موجود زنده یا حتی غیرزنده‌ای را می‌توان یافت که دربرابر این‌همه گذشت و چشم گفتن حالش خوب نشود؟!
پی‌نوشت: این مطلب خیلی وقت است در ذهنم شکل گرفته، برمیگردد به دوره ای که چند سال قبل در یکی از موسسات فرهنگی اسم‌ورسم‌داری برگزار شد. تقریبا همه مشاوران مذهبی آن دوره به زنان جوانی که روبه رویشان نشسته بودند تا درس زندگی بگیرند همین‌ها را می‌گفتند. همین هایی که سالهای بعد هم مابین گفتگوها با افراد دیگر بیشتر در ذهنم پررنگ شد.
  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...