جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

جهان یک زن

من هدهدم، صفیر سلیمانم آرزوست

سلام خوش آمدید

۳۴ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است


می‌گویند غم بیشتر از بقیه حس‌ها در بدن می‌ماند احتمالا هم به همین دلیل شمار شعرهای غمگین زیاد است! اصولا شعرها و موسیقی‌های عاشقانۀ غمگین خیلی طرفدار دارند و شاید به همین دلیل و شاید هم به دلیل اول و شایدتر به خاطر عمق احساس غم یا رو آوردن مردم غمگین به موسیقی و شعر (چه خواننده، چه سراینده و چه شنونده) برای آرام شدن و باز هم شاید به خاطر علتی دم‌دستی و عامیانه که « وصال، مدفن عشق» است شمار شعرهای عاشقانه همسرانه کم است آنقدر که اگر بنده‌خدایی بخواهد شعری را به هدیه همسرش ضمیمه کند اینترنت همه‌چیزدان هم نادان و خالی می‌شود!

دقیقا به همین دلیل آخر تصمیم گرفتم شعرهای زیبای عاشقانه خوشحال و برآمده از وصال و نه جدایی را اینجا بگذارم.


  • هانیه معینیان

 

 

:small_blue_diamond:« چند روزی است که طرحی به نام " یک حس خوب" حال و هوای مناطق 2 و 5 تهران را عوض کرده‌است به طوریکه مورد استقبال خانم‌ها و آقایان زیادی قرار گرفته است.این اقدام مردم‌نهاد در کانکس‌هایی با طراحی خاص و جذاب و اهدای هدایایی پذیرای مراجعه‌کنندگانی است که در خصوص هویت، نحوه پوشش خود و... دارای سؤالاتی‌اند و دراین خصوص کارشناسان پاسخ‌گوی مردمند. کانکس‌های یک حس خوب، شامل کارشناس، خانم‌های رهیافته(تازه مسلمان) و خانم‌هایی است که روزی خود زندگی متفاوتی داشتند و دچار تغییر شدند حالا سعی دارند تا این حس آرامش را به اذهان مشوش و دچار تبلیغات اشتباه انتقال دهند که به گفته یکی از این‌ خانم‌ها به حس رهایی و حفظ کرامت نفس برسند.»

 

:small_orange_diamond:این مطلب را یکی از دوستان برایم فرستاد البته قبلترش هم یک گزارش با همین موضوع در تلویزیون دیده‌بودم. این مدل ترویج حجاب که تقلیدی از مدل اروپایی‌ست با توجه به ساختارآن کشورها (کشورهای غیراسلامی) بسیار هم مدل خوبی‌ست. یعنی کشورهایی که به حکومت هیچ امیدی نیست و مردمانش هم با حجاب آشنایی ندارند. ولی آیا این مدل ترویجی در ایران تاثیرگذار است؟خیلی وقت است به این نتیجه رسیده‌ام که روش‌های مستقیم چه ایجابی شبیه همین مدلها و چه سلبی شبیه گشت ارشاد هیچ نتیجه مثبتی ندارند؛ به چند دلیل: اول اینکه در ایران به دلایل مختلف قضیه حجاب یک قضیه خاص و البته حساس شده‌است؛ در نتیجه روش‌های مستقیم چه با زبان غضب و چه با زبان لین تاثیرگذار نیست. دوم: ایران یک کشور اسلامی است؛ کشوری که تقریبا 90 درصدش مسلمان هستند. واقعا در یک کشور مسلمان توجه به حجاب به طور مجزا و خاص و فلسفی چه لزومی دارد؟! این قابل قبول است که در کشورهای اروپایی سعی شود از حجاب و فطرت به اسلام رسید ولی آیا واقعا در ایران هم باید از حجاب به اسلام رسید؟! یا اتفاقا برعکس از اسلام به حجاب رسید؟! اسلام یک کل منسجم است "نومن ببعض و نکفر ببعض" ندارد. "لا اکراه فی الدین" دارد ولی لا اکراه فی الاحکام دین ندارد. جامعه ما به جای اینکه به دنبال زن محجبه باشد باید در جست‌و‌جوی زن مومن باشد چرا که زن مومن محجبه هم هست. سوم: سپردن یک کار مردمی به دست حکومت نتیجه‌اش همینی می‌شود که بر سر گشت ارشاد آمد. نهی از منکر وظیفه مردم است سپردنش به حکومت جز تاثیر منفی نتیجه دیگری ندارد.

قطعا افرادی که طرح یک حس خوب را راه انداخته‌اند نیت خیر داشته‌اند ولی آیا واقعا به نتیجه هم فکر کرده‌اند یا مثل خیلی‌ها می‌گویند ما مکلف به وظیفه‌ایم نه نتیجه؟!

 

:small_blue_diamond:چه کارکنیم؟

با وجود تهاجم فرهنگی ما چقدرکار مثبت انجام داده‌ایم؟ چقدر سریال خوب و فیلم خوب ساخته‌ایم؟ چقدر شعر گفته‌ایم و رمان نوشته‌ایم؟ برای بچه‌ها و نوجوانان چه کرده‌ایم؟ مدرسه‌ها چه کار کرده‌اند؟! پاسخگویی به شبهات باید درسنین مدرسه باشد؛ آن هم ترجیحا نه توسط شخصی که برای مدت کوتاهی و به همین منظور به مدرسه آمده‌است بلکه توسط یکی از معلمان یا مشاورمدرسه که با بچه‌ها رابطه خوبی دارد.

دیگر این روزها همه می‌دانند صنعت مد یک صنعت سودآور و ثمربخش است. فقط کافیست یک چیزی مد شود آن وقت دیگر همه‌جا پیدایش می‌شود. خب چرا ما از صنعت مد برای فرهنگ‌سازی استفاده نمی‌کنیم؟! آدمهایی که در خیابان راه می‌روند لباس‌هایشان را از کجا می‌خرند؟ چند درصدشان از ترکیه و دبی خرید می‌کنند ولی قطعا بالای هفتاد درصد از کشور خودمان خرید می‌کنند. من معتقدم گشت ارشاد را باید دوباره راه بیندازیم ولی نه برای افراد جامعه بلکه برای مغازه‌داران و تولیدکنندگان و حتی واردکنندگان. آب از سرچشمه گل‌آلود است، ما سرچشمه را رها کرده‌ایم و می‌خواهیم رودخانه گل‌آلود نباشد! چرا واقعا من نوعی که تصمیم گرفته‌ام مانتویی بلند و مهمتر از آن دگمه‌دار داشته‌باشم و شلواری مناسب که تنگ نباشد کلی باید زمان صرف کنم و خیلی جاها را بگردم و آخر هم آنچه را که می‌خواهم پیدا نکنم؟! چرا آنها که دستی بر آتش دارند مانتوی بلند دگمه‌دار اسلامی شکیل و زیبا با قیمت مناسب تولید نمی‌کنند؟! چرا مانتوی جلو باز باید همه‌جا با قیمت مناسب پیدا شود ولی مانتوی دگمه‌دار اگر هم پیدا شود با قیمت زیاد به فروش برسد؟! البته به تازگی مانتوهای مناسب و قیمت مناسب پیدا می‌شود ولی در اینترنت نه در سطح شهر! واقعا چرا مغازه‌داران رغبتی به آوردن این مانتوها ندارند؟! این طرح‌ها مثل یک حس خوب قطعا هزینه‌های بی‌بازگشتی دارد چه خوب می‌شود به جایش به تولید و توزیع پوشاک مناسب و اسلامی پرداخت. کار تبلیغی درست در کنار محصولات شکیل و زیبا و چشم‌نواز با قیمت معقول یک مد اسلامی گسترده ایجاد می‌کند.

  • هانیه معینیان

 

 

چندی‌ست فعالان فرهنگی اشاعه چندهمسری بساط خود را از وبلاگ و وبسایت و امثالهم به تلگرام هم کشانده‌اند. البته بنده به شخصه لیاقت حضور در این گروهها را که برای زنان متاهل ایجاده شده‌است نداشته‌ام! ولی طبق شنیده‌هایم از افراد موثق و طبق گفته‌هایشان در وبلاگ و وبسایت چند نکته را عرض می‌کنم؛ نکته‌هایی که بیشتر جنبه اجتماعی و خانوادگی دارند، نه مذهبی و شخصیتی که این دو مقوله خودش یک مطلب جداگانه می‌طلبد.

 

:small_orange_diamond: این افراد فعال در عرصه فرهنگ مدعی هستند که برای فرهنگ‌سازی برای زنان متاهل این گروهها را ایجاد کرده‌اند؛ حال سوال این است که آیا شما اصلا معنی فرهنگ را می‌دانید که ادعای ساختنش را دارید؟! فرهنگ امری است که به صورت تدریجی و آرام و در جامعه‌پذیری افراد یا تربیت خانوادگیشان به وجود می‌آید. آیا ترغیب کردن مردان به گرفتن زن دوم اسمش فرهنگ‌سازی است؟! اجبار زنان برای راضی شدن به اینکه همسرشان زن دوم بگیرد و آوردن استدلال‌های بعضا بی‌منطق چطور؟! اینکه سریع همه مردان را به اقدام ترغیب کنیم چطور؟! فکر کرده‌اید با دو روز یا دو سال یا حتی پنج سال زنانی که یک عمر تک‌همسری را دیده‌اند راضی می‌شوند به اینکار؟! پس لطفا یا ادعایتان را عوض کنید یا روشتان را.

 

:small_orange_diamond:لطفا سری به سازمان آمار ایران بزنید. در حال حاضر نه تنها تعداد دختران مجرد بیشتر از پسران مجرد نیست بلکه تعداد پسران مجرد بیشتر است ولی تعداد زنانی که به تجرد قطعی رسیده‌اند(بالای چهل سال) نسبت به مردانی که به تجرد قطعی رسیده‌اند( بالای چهل و پنج سال) بیشتر است. پس آقایانی که به سن تجرد قطعی نرسیده‌اند و تازه بعضا زیر سی‌سال هم هستند نگران اوضاع وخیم و ناگوار و دهشتناک کشور نباشند!

 

:small_orange_diamond:آقایانی که واقعا دلشان به درد آمده و غصه دختران مجرد برایشان خواب و خوراک نگذاشته‌است! و قطعا به این نتیجه رسیده‌اند که باید زن دوم بگیرند و همسرانشان را هم به هر زر و زوری راضی کرده‌اند، اجر و ثوابشان در این است که از بین دخترانی که به تجرد قطعی رسیده‌اند، مثل دختران مجرد بالای چهل سال روستایی که مردانشان به شهر مهاجرت کرده‌اند، یا زنان بیوه‌ای که وضع مالی نامناسبی دارند و بعضا دو یا چند بچه دارند، یا خانم‌های سن بالایی که ظاهر مناسبی ندارند یک نفر را انتخاب کنند.

 

:small_orange_diamond:کمی هم دلتان برای آن مردان مجردی که سنشان همینطور بالا می‌رود ولی ازدواج نمی‌کنند بتپد. بروید برای آنها فرهنگ‌سازی کنید؛ به جای کار کردن روی زنان متاهل بروید روی مردان مجرد کار کنید و بدانید قطعا این کار بیشتر به نفع جامعه است زیرا تعداد پسران مجرد و دخترانی که باید با آنها ازدواج کنند بیشتر از افرادی است که به سن تجرد قطعی رسیده‌اند.

 

:small_orange_diamond:از یکی از مشاوران محترم شنیدم که زنی پنجاه یا شصت ساله که همسرش زن دوم گرفته‌بود آن هم با اجازه خودش، الان حال و روزش به جایی رسیده که نشسته غش می‌کند... در بین فرهنگ‌سازی‌هایتان کمی هم به فکر آینده و خانه و خانواده و فرزندان زنی باشید که قرار است همسرش زن دوم بگیرد؛ به فکر سلامتی‌اش، فکرهایش، تربیت فرزندانش، روانش، خانه‌اش...

  • هانیه معینیان

 

 

:small_orange_diamond:

خیلی وقت است که متولیان امر(البته بعضی هایشان) و خیرین برای "ازدواج آسان" تلاش می‌کنند. گرچه در این امر جواب هم گرفته‌اند ولی سوال اینجاست که آیا "ازدواج آسان" مشمول همه افراد مجرد می‌شود؟ آیا واقعا عامل اقتصادی عامل اصلی در ازدواج نکردن است؟ آنطورکه رسانه‌ها می‌گویند و مردم بیان می‌کنند؟ حتی از زبان مردان مجرد؟ آیا بهبود سخت‌افزاری کفایت می‌کند برای آسان شدن ازدواج؟! واقعیت این است که اینطور نیست. گرچه رسانه‌ها بیکاری و بی‌پولی را مهمترین عامل ازدواج نکردن مردان می‌دانند و حتی خود مردان هم همین‌نظر را دارند! ولی واقعیت این است که "پول" عامل اصلی نیست بلکه "طرز تفکر" عامل اصلی ازدواج نکردن است. فقط کافیست سرمان را بچرخانیم و به مردانی که ازدواج نکرده‌اند نگاهی بیندازیم...
 

:small_orange_diamond:

دیشب به طور اتفاقی سر از سایتی درآوردم که دو مطلب درباره "ازدواج" کار کرده‌بود. مطلب اول با این موضوع بود " زن ایده‌آل برای ازدواج به روایت مردان ایرانی" و بعد تقریبا با فاصله یک سال مطلب دومی با این عنوان " مرد ایده‌آل برای ازدواج از نگاه زنان ایرانی". در مطلب اول ثروت دختر و زیبایی مهمترین ملاک هایی‌ست که افراد بیان کرده‌اند و در مطلب دوم مهمترین ملاک، اخلاق بیان شده‌است! یعنی غول ثروت و آنچه که مردان بدان معتقدند که اگر نباشد نمی‌شود ازدواج کرد در صحبت‌های خودشان نمود دارد نه در صحبت زنان! و این برچسب "دختران پرتوقع" تقریبا یک تصورساخته‌شده در ذهن مردان است که خیلی هم نمود عینی ندارد. البته بنده کاملا به این نکته اذعان دارم که نه همه‌ی مردان ایرانی اینطور هستند و نه همه‌ی دختران ایرانی ولی آنچه این تحقیق را قابل تامل می‌کند و باورپذیر، نمونه‌های عینی بسیار ازدختران و مردان مجرد می‌باشد.
 

:small_orange_diamond:

واقعیت این است که ازدواج نیاز به یک خانه‌تکانی و غبارروبی عمیق دارد. نیاز است که فراتر از قضایای مادی به آن نگاه کرد. نوع نگاه به ازدواج به عنوان شالوده اصلی "ازدواج آسان" باید تغییر کند آن هم در مردان به عنوان یک خواستگار نه یک خواهان! درست است که نگاه جدید مردان، به تربیت هم مربوط می‌شود ولی جامعه‌پذیری سهم بیشتری دارد. گرچه سهم بیشتر را خود زنان دارند...
امیر متولد سال 60 و دانشجوی فوق‌لیسانس دراین‌باره می‌گوید: "آن‌قدر دخترای متعدد و متفاوتی اطرافم وجود دارن، که فکرکردن به ازدواج خیلی سخت می‌شه. از طرف دیگه تصمیم‌گیری و انتخاب از میان این‌همه گزینه‌های زیبا و دارای امکانات مختلف، خب آدم رو وسوسه می‌کنه که دنبال بهترین بگرده. دنبال بهترین گشتن هم کار سختیه و انتخاب رو خیلی سخت می‌کنه." راستش وقتی این را خواندم یاد سخن شهید مطهری افتادم: "دقایق روانشناسی‏ ثابت کرده است که ملاحظات بسیار دقیقی یعنی طرحی در خلقت بوده برای‏ عزیز نگه داشتن زن . هر وقت این حریم بکلی شکسته و این حصار خرد شده‏ است ، شخصیت زن از نظر احترام و عزت پائین آمده است . البته از جنبه‏‌های دیگری ممکن است شخصیتش بالا رفته باشد مثلا با سواد شده باشد ، عالمه شده باشد، ولی دیگر آن موجود گرانبها برای مرد نیست. از طرف‏ دیگر زن نمی‏تواند زن نباشد. جزء طبیعت زن این است که برای مرد گرانبها باشد. و این را هم اگر از زن بگیرید ، تمام روحیه او متلاشی می‏شود ."
  • هانیه معینیان


این روزهایم خیلی خوب نمی‌گذرند؛ پاییز و روزهای بد! مثل اکثر آدم‌ها همه دق دلیم را سر پاییز خالی کردم. همه تقصیرها را انداختم گردن پاییز. امروز که داشتم پایم را روی برگهای زردش می‌گذاشتم دلم برایش سوخت. پاییز زیبایی‌های خودش را دارد، گاهی زیباتر از فصل‌های دیگر سال. آدمیزاد است دیگر، خودش را فقط می‌بیند در این عالم؛ دیگر به موجودات دیگر، به درختان، به هستی کاری ندارد. چون پاییز کمی سخت‌تر از فصل‌های دیگر است همه تقصیرها حواله‌اش می‌شود.
پاییز زیباست؛ پاییز را دوست دارم. فقط کمی حساس است و باید مراعاتش را کرد و این ماییم که باید مراعاتش را بکنیم نه پاییز...


پینوشت: جایی شنیده بودم روزها، اعداد، مکانها، حیوانات و هرچه را که ما نحس نامیدیم روز قیامت از ما شکایت می‌کنند...


  • هانیه معینیان
چند سال پیش در یک برنامه‌ی رادیویی امین زندگانی نظرش را درباره‌ی الگو بودن با این مضمون بیان کرد که، الگو بودن خودش و امثال خودش را قبول ندارد و معتقد بود که ما باید از بزرگان دینی‌مان الگو بگیریم. بعد از حرف‌هایش به این فکر می‌کردم که آیا واقعا همینطور است؟ آیا ما می‌توانیم به جوان و نوجوان‌هایمان بگوییم از سلبریتی‌ها و اشخاص معروف و مشهور الگو نگیرید؟ بیخیال تیپ و قیافه و مدل مویشان شوید؟! حتی بالاتر از این به اخلاق و رفتارشان کاری نداشته باشید؟ به این فکر می‌کردم که اگر جای مجری بودم با کمال احترام و قدردانی بابت فروتنی‌شان اینطور می‌گفتم که " آقای زندگانی شما چه بخواهید چه نخواهید الگو هستید! "

:small_blue_diamond:واقعیت این است که نه تنها همه‌ی افراد مشهور بلکه هر کدام از ما حتی بدون هیچ شهرت و محبوبیتی الگو هستیم. فقط کافیست مورد علاقه‌ی شخصی باشیم و آن فرد با ما احساس قرابت و نزدیکی کند همین کافیست برای اینکه از ریزترین جزئیات تا کلی ترین امور از ما الگوبرداری کند و البته کمیت و کیفیت آن به عوامل مختلفی بستگی دارد. حتی بدون علاقه و قرابت هم ممکن است این اتفاق بیفتد؛ همین اصطلاح معروف "چشم و هم‌چشمی" مگر چیزی جز الگوبرداری ست؟! فقط این نازل‌ترین نوعش است که به مادیات بسنده می‌کند.

:small_blue_diamond:من به فلسفه‌ی حجاب کاری ندارم، به افرادی که بالکل حجاب را قبول ندارند هم کاری ندارم. روی صحبتم با آنهایی‌ست که آیه‌ی شریفه "نومن به بعض و نکفر به بعض " را به حجاب هم کشانده‌اند. همان‌هایی که از حجاب آن اندازه‌ای فهمیده‌اند و رعایت می‌کنند که برایشان آسان‌تر است و به مذاقشان خوش می‌آید؛ چادر سرشان است و موهایشان هم معلوم نیست ولی آن‌چنان آرایش دارند که سیاهی چادر بیشتر به چهره‌شان جلوه داده‌است! چادر سرشان است ولی یک‌طوری صحبت می‌کنند یا راه می‌روند که همه را جذب می‌کنند. نمونه برای این افراد بسیار است.

:small_blue_diamond:هربار که یکی از اینها را میبینم متاسف می‌شوم . هربار که عکس یکیشان را در اینستاگرام می‌بینم که با چه حرارتی از دین و ولایت حرف می‌زنند به این فکر می‌کنم که کاش می‌دانستند تاثیر عکسشان خیلی منفی‌تر از آن چیزی‌ست که گمان می‌کنند؛ تاثیر منفی‌اش از حرفهای خوبشان خیلی بیشتر است. هربار که یکیشان را در خیابان می‌بینم خیلی متاثر میشوم. من اصلا به نگاه‌های حریص نامحرمان کاری ندارم. من فقط به آن دختربچه‌های ده نه ساله‌ای فکر می‌کنم که اینها را می‌بینند؛ به فکرهایشان؛ به تجزیه و تحلیلشان؛ به مقایسه‌ی آنها با مادر و مادربزرگشان؛ به نقش بستن معنی حجاب در ذهنشان...

به قول شهید مطهری :اگر می‌خواهید به قرآن عمل نکنید چرا گناه بزرگتری مرتکب می‌شوید و به اسلام و قرآن تهمت می‌زنید!
  • هانیه معینیان


دختر جوان تمام مدت روسری‌اش روی شانه‌اش بود. صورت ساده‌ای داشت بدون آرایش. رنگ مانتوی بدون دکمه‌اش با شلوار جین و بوت‌اش ست بود. روبه‌روی‌مان ایستاده بود و گاهی حرف می‌زد. از مترجمی‌اش ‍‍‌گفت و وقتی که برایش می‌گذارد؛ مترجمی کتابهای فمینیسم. کم‌کم تعدادمان زیادتر می‌شد. خانمی مانتویی و حدودا چهل سال داشت از وضعیتش می‌گفت؛ از رشته‌ی تحصیلی و دانشگاهش و اینکه دوست دارد در حوزه هم درس بخواند و به نظرش حوزه قم بهتر از تهران است. "به نظرم برو مصر و مراکش درس بخون.حوزه‌های اونجا بهترن" این را آن دختر جوان گفت. خانم مانتویی نگاهش کرد و گفت که خانه و زندگی دارد؛شوهر و بچه. تازه حوزه‌های قم بهترند از آنجا. خیلی خونسرد و آرام نگاهش کرد و گفت " خب طلاق بگیر" چشمهای گرد شده‌اش را دوخت به دختر و گفت "طلاق بگیرم؟! من زندگیمو دوست دارم .شوهرمو و بچمو."دختر جوان روی صندلی نشست و گفت " بابا همه‌ی مردها شبیه همن ودست و پا گیر.مانع پیشرفت آدمن." آن خانم در جواب گفت که اتفاقا شوهرش خیلی مرد خوبیست و او بیست سال است دارد درس میخواند و شوهرش خیلی کمکش کرده ولی دختر انگار گوشش بدهکار نبود ادامه داد "من به خیلی از دوستهام گفتن طلاق بگیرن اونام از شوهراشون جدا شدن " بعد هم با لبخندی گوشه‌ی لبش گفت "البته پارتنر من هم بعضی وقتها بهم گیر میده ولی من خیلی بهش کاری ندارم."تقریبا همه‌مان داشتیم نگاهش می‌کردیم و مبهوتش شده‌بودیم و احتمالا همه‌مان به فمینیسم دست مریزاد می‌گفتیم! آنکه به نظر دوست‌ترش می‌آمد حال دستش را پرسید که همینطور یک انگشتش را در هوا نگه داشته و نمی‌تواند کاری بکند "بین دو راند بوکس اینجوری شد.رفتم از رینگ بپرم پایین دستم پیچ خورد " دیگر تقریبا داشتیم سر می‌شدیم نسبت به حرفهایش جز آن خانم حدودا چهل ساله که با چشمانی گرد گفت " تو بوکس کار می‌کنی؟! مگه زن هم بوکس میره آخه؟" حالتی حق به جانب گرفت و گفت "مگه چیه؟ زن و مرد نداره." خانم حدوا چهل ساله گویا تازه سکه‌اش افتاد آروم گفت" آخه زنی،ظریفی، خوشگلی از قیافه می‌افتی " بعد هم جواب گرفت "نخیر. من همه جوره خوشگلم."

پ.ن: حیف شماره‌اش را ندارم وگرنه حتما یک پیامک می‌زدم و امروز هشت مارس را که روز زن و روز برابری زن و مرد است تبریک می‌گفتم!

  • هانیه معینیان

استاد زن ایرانی‌تبار فرنگی‌نشین دارد برایمان حرف می‌زند؛ ویدئو کنفرانس از آمریکا. از ایران می‌گوید؛ از زنان می‌گوید از زنان و مردان حرف می‌زند و حقوقشان. حرفهایش را می‌شنوم و یادداشت برمی‌دارم ولی از یک جایی به بعد چیزی نمی‌شنوم برای یادداشت برداشتن؛ جز حرفهای تکراری و ساده‌‌ای که بقیه از ماهواره‌ نقل می‌کنند؛ همینهایی که در فضای مجازی و تلگرام هم دست به دست می‌شود. هرچه منتظر می‌شوم حرف درست‌حسابی و علمی و استادگونه! بشنوم فایده‌ای ندارد. خودکارم را می‌گذارم زمین و گوش می‌دهم به آنهایی که دارند جواب استاد را می‌دهند؛ انتقادات استاد انقدر به نظرم ساده و پوچ و تکراری و عوامانه ست که اصلا ضرورتی نمی‌بینم من هم به یکی از افرادی تبدیل شوم که بحث را کش می‌دهند‌ جز یک‌جا؛ استاد با شور و حرارت دارد تعریف می‌کند از آمریکا و ازدواج و طلاق در آنجا؛ « فکر نکنید آمار طلاق اینجا خیلی بیشتر از ایرانه. شاید کمی بیشتر از ایران باشه» کسی چیزی نگفت؛ من هم، ولی هنوز پشیمانم که چرا چیزی نگفتم؛ از حرفی که باید می‌زدم اما نزدم. اینکه «همه‌ی بدبختی ما هم همین است اینکه از وقتی داریم فاصله‌مان را از سنت و دین و آداب و فرهنگمان بیشتر میکنیم و به همان اندازه به آمریکا نزدیکتر میشویم بدبختی‌هایمان بیشتر شده. آمار طلاق فقط یکیشان است...»

  • هانیه معینیان


این شبها که سریال درپناه‌تو را می‌بینم و لذت می‌برم از بازی لعیا زنگنه و دیالوگهای سعید پورصمیمی و موضوع خانوادگی و خوب فیلم به این فکر می‌کنم که چرا شخصیت لعیا زنگنه انقدر برایم دوست‌داشتنی و باورپذیر و شیرین است؟ تازگیها بعد از دیدن نیمی از سریال جوابش را پیدا کرده‌ام؛ به نظرم ما مخاطبان سریالهای امروز، آدمهای ندید بدیدی هستیم! انقدر که شخصیت ندیده‌ایم؛ انقدر که سریال‌های آبکی دیده‌ایم با آدمهای الکی؛ انقدر که مردهای زن‌نما دیده‌ایم در سریالهایمان؛ زن‌های قوی و قدرتمند و یکه‌تاز که از قضا از همه‌ی مردهای آن قصه مردتر است؛ انقدر که زن ندیده‌ایم! زنی که دوستش داشته باشیم؛ زنی که محکم باشد و در عین حال دلش نازک باشد؛ زنی که بیرون محکم قدم برمی‌دارد و حرفش را می‌زند ولی هرچیزی را تاب نمی‌آورد و اشکش جاری می‌شود؛ زنی که گریه کردن بلد است نه اینکه شبیه این شخصیتهای سریالهای نوظهور که قرار است الگویمان شوند فقط بلد باشد فریاد بزند و اخم کند و یک‌تنه بی‌آنکه خم به ابرو بیاورد حقش را بگیرد!

مریم در پناه تو دوست‌داشتنی‌ست چون یک زن است؛ همین...

  • هانیه معینیان


من ولنتاین را دوست ندارم؛ دوست نداشتنم هم ربطی به غربی بودنش ندارد اگر از چین و ژاپن و مالزی هم می‌آمد باز هم دوستش نداشتم به دو دلیل:
یک: اگر جهانی شدن (البته اگر بخواهیم مثبت نگاه کنیم) بگذارد، قرار است فرهنگ‌ها و خرده‌فرهنگ‌ها وجه تمایز ملیت‌ها و قومیت‌ها و کشورها باشد؛ که از گذشته‌های دور یکی از علل سفرها مخصوصا به خارج از مرزها، آشنایی با فرهنگ و آداب و رسوم یک ملت خاص بوده است. اینکه جهانی شدن (گرچه در یک جریان یک سویه نه دوسویه!) باعث شده‌است همه‌مان، همه‌ی مردم دنیا یک شکل شویم به نظرم چیز مضحک و مسخره‌ای ست. قرار است من در سوئد چیزهایی را ببنیم که در چین نمی‌بینم و در هند آیینی را ببینم که در برزیل نمی‌بینم؛ و همین جهان را زیبا می‌کند؛ همزیستی آدم‌هایی با خرده‌فرهنگ‌ها وفرهنگ‌های مختلف در کنار هم. چرا کمک می‌کنیم به این یکسان‌سازی آدم‌ها؟! بگذاریم ولنتاین بماند برای آنهایی که این روز جزو فرهنگشان است؛ چه افسانه، چه واقعیت. بگذاریم کریسمس بماند برای مسیحیت. آخر چرا می‌خواهیم اعجاز و زیبایی و اعجاب را از همه‌جا برداریم؟ بگذاریم بعضی چیزها دست نخورده درهمان جای خودشان باشند و ما فقط نگاهشان کنیم و لذت ببریم.

دو: ما جدا از خرده‌فرهنگ‌ها، دو فرهنگ اصیل و قدیمی داریم؛ فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی. این دو به اندازه‌ی کافی غنی و کامل هستند که لازم نباشد دستمان را سمت دیگری دراز کنیم. قومی، ملیتی، کشوری فرهنگ جای دیگر را برمی‌دارد و لب‌و‌لوچه‌اش آویزان می‌شود که خودش تهی باشد، خالی باشد. ما که این همه دلیل داریم؛ ما که این همه آیین داریم؛ ما که یلدا داریم، ما که نوروز داریم، ما که اعیاد مهمی مثل روز زن و میلاد حضرت زهرا و روز مرد و میلاد حضرت علی را داریم. جای روز عشق خالی است در تقویم‌هایمان؟! خیلی خب؛ برویم در همان دو فرهنگ اصیلمان بگردیم یک روز را انتخاب کنیم. یک روزی که یک علقه‌ای هم به آن داشته باشیم. روزی که بدانیم به خاطر چه‌کسی یا چه‌جریانی این روز نام‌گذاری شده‌است؟ روزی که یا ایرانی بودنمان را به رخ بکشیم یا مسلمان بودنمان را.

بگذاریم وقتی پس‌فردا بچه‌مان ازمان پرسید "روز عشق یعنی چی" یک لبخند بزنیم و بنشانیم‌ش روی پایمان و شروع کنیم به تعریف کردن روایت ایرانی و اسلامی خودمان نه تعریف کردن از کشیش روم باستان ...

  • هانیه معینیان

بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا...